zondag 24 augustus 2008

کوچی ها مصیبت بزرگ برای بدخشان

کوچی ها مصیبت بزرگ برای بدخشان

اسناد جعلی کوچی ها باطل شود!

شنبه 23 اوت 2008, نويسنده: shahin

یکی از معضلات عمده مردم بدخشان نداشتن زمین کافی است و سالانه در بسیاری مناطق بدخشان بر سر مسئلهِ مالچرها بین خود اهالی بدخشان اختلافات بروز میکند. سالانه در مناطق مختلف بدخشان جنگها و کشمکشها به خاطر استفاده از علفچر بین بدخشانیها بروز میکند. در جریان سال روان در 12 ولسوالی بدخشان جدال بر سر علفچرها باعث بروز زدوخوردهای مسلحانه و تلفات شد. زمانیکه مردم خود بدخشان از نبود علفچر رنج میبرند یک سوال پیدا میشود که چرا کوچیها رمه های خویش را به بدخشان ببرند؟

همانگونه که میدانیم در زمان حکومت امیر عبد الرحمن عده از قبایل وعشایر آنسوی سرحد بر اساس سیاستهای استعماری امیروهدایت بادارانش در شمال کشور به عناوین مختلف جابجا شدند که این سیاست ظالمانه در زمان حکومت آل یحیی توسط جلادان خائین وطنفروش و جنایتکارهاشم خان، محمد گل مومند ، شیرخان و یارانش دنبال گرديد. در جریان تطبیق این برنامه صدها هزار هکتار زمین مردم شمال به زور از دست شان گرفته شد و به مهمانان تحمیلی داده شد و بدین ترتیب مردم قبایل آنسوی دیورند یا ناقلین در شمال کشور جابجا شدند.

اما در بدخشان تطبیق این برنامه ناممکن بود زیرا شرایط دشوار زیست ، دوری راه از مرکز و سلحشوری مردم آنزمان بدخشان باعث شد تا حاکمان از اسکان دایمی قبایل در بدخشان ابا ورزند زیرا حمایت آنها به صورت دوامدار توسط حکومت مرکزی نا ممکن بود. هرچند که چند تجربه ناکام را بکار بستند اما به ثمر ننشست همان بود که جهت باز ماندن راه رفت و آمد کوچیها نیرنگی را بکار بردند و طرحی را به مردم بدخشان ارائه نمودند که بر اساس آن رمه های بدخشان باید در زمستان در چراگاه های کندز و تخار بروند و رمه های کوچیهای تخار و کندز در فصل تابستان به بدخشان بروند وگذشته ازان برای مردم بی زمین بدخشان در ولایات دیگر زمین داده شود. مردم بدخشان چون دران زمان کمتر به مالداری میپرداختند و از جانب دیگر در مقابل سر نیزه ظلم و ستم حکومتهای ستمگر وقت دفاعی نداشتند ناگزیر سکوت کردند. بر همین اساس بود که کوچیها تا قبل از کودتای ثور و آغاز جنگ به بدخشان میرفتند ، در جریان جنگ این رفت و آمدغیر منظم شد. اما بعد از سقوط طالبان دوباره رفت و آمد کوچیها آغاز شد . تا زمان قبل از جنگ مردم بدخشان منحیث مسلمانان رحم دل وواقعبین ازینکه خود گوسفند کافی نداشتند میگفتند چون علف زیاد است خیر است ، به عوض اینکه بی استفاده بماندکوچیها میتوانند خیرات سر فرزندان مان ازآن استفاده نمایند که اینهم در جمع صواب است. اما در شرایط کنونی نفوس بدخشان چند برابر شده و صدها هزار نفر همین حالا بی خانه و بی زمین روزگاری سختی را به سر میبرند ، یگانه زمینه رشد اقتصادی در بدخشان انکشاف توریزم ، باغداری و مالداری است زیرا بدخشان در حالیکه یک ونیم نفوس دارد زمین زراعتی کمی دارد و علاقه مردم به مالداری روز به روز فزونی یافته است که بدین اساس دیگر نیازی ندارند علفچرهای خود را در اختیار کوچیها قرار دهند .

در گذشته ها چون از یکطرف حکومتهای ستمگر و خود کامه جنایاتی زیادی را در حق مردم نموده بودند مردم از ترس دولتها اعتراضی کرده نمیتوانستد واز جانب دیگر کوچیهای مسلح اهالی را تهدید به قتل میکردند و بیشتر حاکمان بدخشان هم از هم تباران کوچیها بود مردم این جام زهر را نوشیده خاموش بودند اما امروز وضع چنین نیست .همگان میدانند که بر علاوهِ اینکه همین حالا صدها هزار بدخشانی بی زمین در کوه ها ودره ها ساکن اند و سالانه هزاران تن آنها در اثر خشک سالیها و سیلابها خانه ویران و مهاجر میشود و حتی یک متر جای برای سر پناه ندارند . ده ها هزار بدخشانی دیگر از سالها بدینسو در ولایات کندز، تخار و بغلان به شکل خانه بدوش زندگی دارند و یک متر جای برای بود و باش ندارند. چرا حکومت جهت اسکان آنها در دشتهای بی پهنای کندز و تخار و بغلان یک نمره زمین نمیدهد؟ چگونه حکومت و عدالتیست که به فکر بود و باش و شکم حیوانات یک گروه از اتباع خویش است اما گاهی هم به فکر بهبود وضع زندگی گروهی دیگراز اتباع خویش نیست؟ مگر در نزد نظامها اتباع درجه بندی شده اند که حیوانات یک قوم بر آدمهای قوم دیگر رجحان داشته باشد؟ مگر درقانون اساسی افغانستان مواد نا مرئی هم توسط جعل کاران رسوا و بی ازرم گنجانیده شده است که فقط با عینک سیاه قومگرایی - شئونیستی قابل رویت است؟ برای حیوانات یک قوم هزاران هکتار زمین در سرزمینهای دیگران اختصاص داده میشود اما برای انسانهای قوم دیگر سه بسوه زمین در سر زمین خودشان جهت سرپناه پیدا نمی شود؟

زمانیکه کوچی در یک نقطه افغانستان از غصب ملکیت مردم محل باز داشته میشود صد هئیت آنهم با ترکیبی از حامیان وهمتباران کوچی ها که دارای عقده های روانی و افکار مسخره فاشیستی اند و پیشاپیش آنها صباوون قرار دارد عازم محل میشوند و زمین را به کوچی تسلیم میکنند اما اقوام دیگر به علت نداشتن سه بسوه زمین در سر زمین خود شان رنج میبرند و سالانه هزاران تن به علت اسکان در مناطق کوهستانی طعمه سیلاب و فقر و مرض میشوند. تا حال چند هئیت جهت حل معضلهِ مسکن بدخشانیها از طرف اینهمه حکومتها تعین شده است؟اگر گوسفند کوچی مرد گوسفند دیگر دارد اما سالانه ده ها هزار کودک و زن و مرد بدخشی به علت همین مصیبتهای ناشی از سکونت در مناطق صعب العبور میمیرند و برعلفچر عقب خانه او کوچی ادعای مالکیت دارد.

تا حال چه کسانی فکری بحال آنها کرده است؟جالبتر اینست که یک گروه معلوم الحال در دولت و پارلمان از مدتی بدینسو طی برنامه خاصی جابجای ولسوالان و قوماندان های امنیه طرفدار کوچیهارا در آن ولسوالیهای بدخشان که علفچر ها دران موقیعت دارد ( بهارک ، شهدا، شغنان ، یفتل پایان ، کشم ، راغ ...)رویدست گرفته اند که تاحدی زیادی در تطبیق پلان خویش موفق بوده اند و بیشتر قوماندانان وولسوالان مورد نظر خود را خصوصاً از ولایت بغلان درین ولسوالیها جابجا کرده اند تا امسال امنیت عام و تام کوچیها را مانند دوران حاکمیت محمد گل مومند و شیرخان تامین کنند. در حالیکه ولسوالان وقوماندان های بر کنار شده این ولسوالیها که به مراتب شایستگی و کفایت شان از مسئولین مجهول الهویه جدید بیشتر است بی سرنوشت گردیده اند که مااز مردم بدخشان ، چیز فهمان و روشنفکران بدخشان ( منظور از روشنفکران بر خلاف تعبیر معمول در کشور کسانی نیست که شراب مینوشند و اعتقاد به دین و رسوم مردم ندارند بلکه منظور از کسانی است احساس دارند ، درد دارند و تفکر منطقی دارند مهم نیست که چپی باشد یا راستی بلکه کهک اینست که ادم باشند و تفکر انسانی داشته باشند ) ، نمایندگان بدخشان در شورای ملی و شورای ولایتی ( در صورت که منافع شخصی و گروهی و اقتصادی شان در دفاع از منافع بدخشانیها متضرر نشود) میخواهیم تا با استفاده از تمام امکانات دست داشته مانع تطبیق این پلان شوم و ظالمانه گردند.

بر اساس گزارشات رسیده تعدادی زیادی از کوچیها از بغلان و کندز پول زیادی را جهت پرداخت مخارج این قوماندانان وولسوالان و همکاران تطبیق برنامه های انها جمع آوری نموده اند. همچنان مهره های مانند سیاف ، فاروق وردک وتعدادی دیگری از دشمنان معلوم الحال مردم افغانستان جهت تطبیق این برنامه ظالمانه منشی مجید را در بدخشان حاکم نمودند تا این پروژه را تطبیق نماید.

بنابرین تا زمانیکه مسئله بی سرپناهی صدها هزار بدخشانی حل نگردد مردم بدخشان دیگر حاضر نیست تا علفچرهای خویش را در اختیارکوچیها یا مالداران دیگر بگذارند. اگر سخن بر سر برادریست بیایند در قدم اول از زمینهای آن ولایات برای بی سرپناهان بدخشان جای سرپناه بدهند بعد رمه های بدخشانیها را در موسم زمستان در مالچرهای کندز و تخار و بغلان اجازه چرا بدهند. درآن صورت مردم بدخشان هم عمل باالمثل را خواهد نمود و صرف حق استفاده را در یک چوکات معین به شکل اجاره برای آنها خواهد داد نه به عنوان اینکه انها مالک علفچرها هستند. اگر منطق این باشد که جنگلات و مالچرها ملکیت دولت است اگر قرار باشد که مردم ازان استفاده نماید در قدم نخست باید مردم محل ازان استفاده نماید نه مردم دیگر. اگر چنین نیست آیا دولت حاضر است قسمتی از جنگلات چارتراش کنر و جلغوزه پکتیا ولغمان یا پسته زارهای بادغیس و زمینهای برنج تخار و کندز و بغلان را در اختیارمردم بدخشان بگذارد که در وقت حاصل ازان استفاده نمایند؟ آیا ساکنان این مناطق حاضرند که چنین سهمی را به مردم بدخشان بدهند ؟ یقیناً که نه. جالبتر اینست که بعضی سران کوچیها فرمانهای از شاهان ستمگر و وطنفروش سابق را سند قرار داده ادعای مالکیت بر علفچرها رامیکنند سوال درینجاست که این شاهان با چه حقی چنین حاتم بخشیهای را نموده اند؟ آیا این زمینها میراث پدر شان بود ؟ اگر این اراضی را ملکیت دولت دانستند و کوچیها را رعیت. آیا فقط همین مردم رعیت بودند؟ آیا این شاهان در مقابل هر صد فرمان چند هزار جریب زمینی که به کوچیها و شبه کوچیها در اراضی شمال داده اند. یک فرمان ده جریبه هم برای مردم بی زمین و بی خانهِ بدخشان در کندز و تخار و بغلان و کابل و ننگرها و قندهار داده اند؟ تا درین ولایات یا مرکز کشور برای خود سر پناه بسازند. یقیناً که نه.زیرا این فرمانها همه بر بنیاد یک برنامه ظالمانه ، تفرقه افگنانه و استعمار گرانه داده شده است و بس که هیچ اساس و بنیاد قانونی ندارد بهتر است تا ظاهر شاه نمرده بودآنها فرمانهای دست داشته خود را برایش میبردند تا ازملکیت نادر خان و یحیی خان برای شان زمین می داد در غیر آن فرمانهای خود را تعویذ نموده به گردن کودکانشان بیاویزند.

بدین اساس مردم بدخشان از دولت خواهانند که اگر میخواهد یک ملت واحد بسازد مطابق مفاد قانون اساسی کشور سیاست دوگانه را در قبال ساکنان افغانستان کنار گذاشته وبرنامه اسکان کوچیها را به شکل عادلانه در مناطق که همخوانی با فرهنگ ورسوم کوچیها دارد عملی نموده درد سر مردم بدخشان را کم نمایند که همین مصیبتها و دردهای فعلی شان همراه با اداره محلی فاسد موجود برای چند نسل دیگر هم کفایت میکند. در غیر آن زمان آن گذشته است که کوچی ها زور بگویند یا حکومتها با استفاده از نیرنگ و ارعاب و فریب آنان را بر مردم تحمیل کنند و همچنان مقامات دولتی باید بدانند که دیگرنمیتوانند با اعزام چند هئیت نمایشی آنهم از همتباران کوچیها سناریوی را به راه اندازند و مشکل را به زعم خود شان حل کنند هر فیصلهِ را باید مردم بدخشان در مورد سرزمینهای خویش نمایند و بس که درین راستا نه نیازی به نماینده وزارت اقوام است و نه نیازی به نماینده وزارت قبایل نه نیازی به ریش دراز صباوون و سیافست و نه نیازی به تماشای آرایش غلیظ شکریه بارکزی.

اگر کوچیها بیش ازین نمیتوانند به شغل مالداری بپردازند و جای برای نگهداشت گوسفندان خویش ندارند میتوانند به کار های دیگر روی آورند زیرا بگونهِ که همه میدانیم بیشتر ساکنان کره زمین در مقطعی زمانی معین خانه بدوش و کوچی بوده اند اما با گذشت زمان این شغل طاقت فرسا را رها کرده به مدارج عالی ترقی و تعالی رسیده اند. این حتمی نیست که 30 میلیون ساکن این سر زمین به خاطر چند صد هزار کوچی عذاب بکشند و هر روز در هر نقطه کشور جنگ و جدال و حادثه بر پا شود. همه این مصیبتهای بازمانده از چند دهه گذشته برای هفتاد نسل ساکنین این کشور کافیست. بدخشانیهای دیگر نمیخواهند که شیر و قیماق و گوشت قاق را کوچی بخورد و عذاب را آنان بکشند.شاید آمدن کوچیها به بدخشان برای چند قوماندان محلی مفاد داشته باشد که چند گوسفند از آنها میگیرند یا برای والی بدخشان مفید باشد که مقداری پول نقد و گوسفند بورداقی میگیرد اما آنها سالانه صدمات زیادی را به بدخشان وارد میکنند. رمه های آنها در جریان عبور از کنار مزارع ، گندم زار ها را پایمال مینمایند . کشتزاران مردم را میخورند. سرکها را با سرازیر نمودن سنگها تخریب مینمایند میتوانند امراض خطرناک و کشنده ساری مانند ملاریای خبیثه ، ایدز سالدانه و هیپاتیت را انتقال دهند.خطر ورود مرض انفلونزای مرغان نیز خطر دیگریست که در صورت شیوع درکشور از طریق پرندگان خانگی کوچیها وجوگیها بدخشان را در آینده تهدید میکند ، همچنان بیشتر امراض متداول حیوانی مانند کسل مرغها ، مرض کشنده گاوها که به کلتک زن شهرت دارد امراض بز و گوسفند را نیز حیوانات کوچیها وجوگیها انتقال میدهند. بزرگترین مشکلی دیگری که کوچیها برای بدخشان ایجاد میکنند بندش یگانه راه نیمه موتر رو بدخشان میباشد راه بین کشم- فیض آباد و فیض آباد- بهارک و راه های دیگر که گنجایش فقط یک موتر رادارد در زمان عبور رمه های کوچی برای ساعتها مسدود میگردد زیرا جای برای عبور رمه جز سرک در کنار دریا نیست که این خود باعث میشود تا ساعتها وقت مسافرین ضایع شود و در حقیقت موتر ها باید به پای گوسفندان حرکت نمایند که در بسیاری موارد مریضانیکه راهی مراکز صحی اند در جریان این توقف در راه تلف میشوند که بدینگونه سالانه خسارات هنگفتی مالی و جانی از ناحیه کوچیها و جوگیها برای مردم بدخشان عاید میگردد.


ادامه کشتار و کوچ اجباری در بهسود!

مقامات بلندپایه همچنان از جنایات حمایت می کنند!

شنبه 2 اوت 2008

Geen opmerkingen:

 
  • بازگشت به صفحه اصلی