dinsdag 2 september 2008

درافغانستان قوم بزرگ وقوم کوچک وجودندارد

درافغانستان قوم بزرگ وقوم کوچک وجودندارد


خلقیهای افراطی چیزی برای گفتن ندارند

دو شنبه 1 سپتامبر 2008, نويسنده: عطاخیل


امروز کشورما دربین سایر ملل ازجمله فقیر ترین ومحتاج ترین ودربدرترین کشورها بحساب می آید. تمام شیرازه ء اقتصادی و ساختار اجتماعی آن فرو ریخته است , فقدان یک حکومت کارا ، نبود یک رهبریت سالم ، مداخله کشورهای همسایه ،همه وهمه مصایب است که فقط همان مردم غریب وبیچاره که در آنجا زنده گی میکنند آنرا میتواند باگوشت وپوست خویش لمس کنند.

مضاف براینهمه مشکلات ، پرابلم اختلافات قومی وزبانی جمع بیسوادی نیز بیداد میکند که سرچشمه همه بی اعتمادی ها ومصایب دیگر بحساب می آید.

اما گوشه نشینان عافیت درکشورهای اروپائی که عمدتا همان بقایای شکست خورده خلق وپرچم باشند بعداز اینکه ازبرکت پولهای خیراتی کشورهای میزبان , صاحب یک پایه کامپیتوتر و یک باب منزل شدند ازمسافه های خیلی دور، بوکالت از مردم بیدفاع ومصیبت دیدهء کشور قلمفرسایی میکنند آنهم به بدترین شکل آن که سطر سطر جملات اش مملوء است از نفرت وکراهیت و آتش افروزی.

منادیان کاذب اکثریت واقلیت قومی ، همان منادی دروغین وبیچارهء اند که هم از احصائیه گیری نفوس در افغانستان هراس دارند وهم تاکید به بزرگ بودن این قوم وکوچک بودن آن قوم دارند. من هیچ ندانستم که آقای غخخور روی کدام سند ومدرک توانسته است این ادعای(لژکیو قومونو)و(لوی قوم) را ثابت کند.

این آقا ازیکطرف ازنفرس شماری کاملا هراس دارد وهرنوع اقدام مبنی براحصائیه گیری نفوس را تراژیدی تاریخی میداند وازطرف دیگر تاکیدش براین است که قوم بزرگ در افغانستان در طول تاریخ نظر به سایر اقوام قربانی بیشتر در راه دفاع از کشور داده است.

هرچند وی درین مقالات اخیرش ، اندک نسبت به قبیله گران افراطی تر از خود تاجای انصاف را مراعات کرده به این امر اعتراف دارد که اقوام کوچک هم به اندازه کوچک بودنشان نیز در دفاع ازکشور سهم دارند که این موضوع را فاشستان افراطی تز از وی نمی پذیرند زیرا افراطیون قبیله گرا معتقد بر این اند که جز پشتون ،دیگر هیچ قوم در افغانستان از ین کشور دفاع نکرده است .

نمونه بسیار واضح آن آقای حکمتیار است که ایشان معتقد اند که اقلیت های قومی غیر پشتونی همیشه جاده صاف کن لشکر متجاوز خارجی بوده اند,که خوشبتختانه ، دراثر زحمت وتلاش تعداد از پژوهشگران بطلان چنین برداشت جاهلانه از تاریخ ثابت شد که اصلا تجاوز لشکر خارجی همیشه از جنوب بوده است نه ازشمال وجاده صاف کن ها نیز همیشه مردمان بوده اند که متأسفانه درحاکمیت های عنعنوی قبیلوی افغانستان مربوط قوم پشتون بوده وخاستگاه اصلی شان جنوب کشور بوده است.

تازه ترین تجاوز خارجی ایکه درعصر کنونی برخاک افغانستان ازشمال کشورصورت گرفت تجاوز شوروی سابق بود که بازهم توسط حاکم پشتون تبار یعنی حفیظ الله امین وتره کی به کمک خواسته شد اما زمانیکه خود واولادش قربانی سیاستهای عظمت طلبانه اش قرار گرفت پیروانش لوای جهاد را بلند کردند.

اسناد وقراین انکار ناپذیر، چنین میرساند که حفیظ الله امین از اتحاد شوروی وقت بار بار تقاضای ارسال قطعات نظامی را کرده بود تا وی را در مقابل قیامهای مردمی درشمال وجنوب وغرب کشور حمایت کنند. یک هفته قبل از حمله قشون سرخ درکشور خان عبدالغفار خان زعیم ملی پشتونها به اتحاد شوروی وقت دعوت میشود ومقامات شوروی خصوصا بریژنف واندری پوف ، خان را از دخول قوای شوروی بخاک افغانستان خبر میدهند.

درقیام مردمی مردم هرات موسوم به قیام بیست وچهارم حوت هزاران نفر انسان بی گناه هراتی ازطرف رژیم پشتون تبار خلقی به سرکره گی جنرال شهنواز تنی به خاک وخون غلتیدند

همه این حوادث تاریخی گواه این است که اقوام بزرگ غیر پشتونی درافغانستان بیشتر از قوم پشتون بزرگ ترین قربانی ها را متحمل شده اند و تاوان سیاست های عظمت طلبانه حکام خویش را پرداخته اند.

تنها در درهء پنجشیر نوده پنج درصد خانه وکاشانه مردم عادی توسط بمباران ها وحملات راکتی قوای شوروی از میان رفته است. ولی همه اینها نزد افراطیون قبیله گرا افسانه بیش نیست.

حال آقای عمخور نیز در وادی گمراهی وتحیر سرگردان است که آیا موجودیت قوای خارجی را در افغانستان تجاوز بنامد یانه؟

وی گاهی کرزی را شاغلی خطاب میکند وزمانی هم نوکر بی صلاحیت ایکه امر وفرمانش را یک ولسوال نیز قبول ندارد به باد مسخره میگیرد . حکومت کرزی را مشروع میداند اما ازبمباران مناطق جنوب نیز شکوه دارد. طالبان را نیز محکوم میکند اما مقاومت شان را نیز مشروع میداند.

ایشان درجای از لاطائیلات خویش می نویسند:

"خدا نکند که روزی قوم پشتون بار دیگر درلباس طالبان مسلح شود و اقوام دیگر را بار دیگر به سرزمین های اصلی شان کوچ اجباری سوق دهد . این دقیق خواست دشمنان افغانستان است که قوم بزرگ را تحریک کنند خدا آنروز را باز نیارد."

واه واه!

ازین جملات چه را میتوان استنباط کرد خیرخواهی یا جنون عظمت طلبی. این آقا ازیکطرف ربانی ومسعود توپک سالار دانسته ونماینده گی آنهارا ازقوم تاجک نمی پذیرد اما ازطرف دیگر از فراری شدن حکومت مجاهدین به تاجکستان احساس خوشی وافتخار میکند زهی به این سیاست مدار خلقی ونویسندهء توانا ومردم دوست.!!!!!! این آقا در آرزوهایش این را اضافه کرده ایکاش که کرزی پشتون نمی بود بعد ما میدانستیم که چی کنیم؟

سوال ماهم این است که اگر کرزی پشتون نمی بود شما آقای غمخور چی میکردید؟

سوختاندن زمینهای زراعتی در شمالی، قتل عام مردم هزاره در یکاولنگ ومزار؟ ویا تصفیه های قومی محمدگل خان مهمند؟

معرفی مشاوران انترتی رئیس جمهور کرزی

حبیب الله غمخور یا خشن ترین نماد فاشیزم !

شاگردان مکتب حفیظ الله امین در اروپا خشونت وقبیله گرائی را تیوریزه میکنند

يكشنبه 4 مه 2008, نويسنده: عطاخیل

maandag 1 september 2008

مشکلات مهاجرین درگذشته و حال !

مشکلات مهاجرین درگذشته و حال !

به گواهی تاریخ مهاجرت ها ی بنی بشر پس از کثرت اولاده ء آدم و حوا ( علیهم السلام ) در آغاز جهت پیدا کردن جای مناسب زندگی برای خود و حیواناتی را که اهلی سا خته بودند روا ج داشت اما هر چه زمان گذشت نفوس انسان ها فزونی گرفت جنجال و کشمش های هم در بین خود این افراد که در حقیقت فرزند یک زوج اولی بودند بخاطر تملک سرزمینهای حاصلخیزوآبهـــــای شیرین روی زمین افزایش یافت و این کشمش ها بعضا ً سبب جنگهای قبیله یی بین آنها شده قبیلــــه زور مند همه چیز را تصرف کرد و قبیله ء کم زور شکست خورده مجبور به مها جرت از محـــــل مسکونی شان به جا های دیگر شدند گاهی قهر مهار نا پذیر طبیعت نـیز مثل سیلاب مــــــــــد حش آتش سوزی دشت های و سیع پر از جنگلات , فعال شدن آتش فشان ها و زمین لـرزه هـا با عــــــث میگردید تعداد بیشتر طوایف قبا یل سرزمین بود و باش معین شان به نقاط مختلف سرزمین هـا ی نا شنا س و گاهی به حیطه تملک دیگران به قسم مهاجر پراگنده شوند .

این مهاجرت ها تا ختم جنگ اول جهانی همچنان در جهان بلاوقفه ادامه داشت علاوه بـــــرتمام انگیزه و علت های قبلی مهاجرت , تصادمات امپراتوران و کشور کشایان افزوده شده بود کــه مردمان عادی بخا طر زنده ماندن و حفا ظت جان اطفال شان از آسیب های جنگ مسلحانه قـــدرت مندان به جا های میرفتند که دور از تا ثیرات جنگ بود .

در تمام این دوران مهاجرت ها ، خود مها جرین بودند که برای زندگی زاد راحله پیدامیکردند اما برای نخستین بار در جریان جنگ اول جهانی ( 1914-1918 )یک انسان خیر خواه و انســــــا ن دوست بنا م (هانری دونانت اوترشی ) به حمایت هم فکرانش سازمان دستگیری از آسیب دیده گــــا ن جنگ را تا سیس کرد که بعدها نام آنرا صلیب سرخ گذاشتند .

بعداز ختم جنگ جهانی دوم (1945 ) حدود پنجاه ملیون انسان از طرفین در گیــر جنگ د ر قلمرو نظامی آنها جان با خته و بیشتر از این تعداد نیز زخمی و از منا طق مسکونی شان فرار کــرده به کشور های دیگر روی آورده بودند .

موء سسه ملل متحد که با شرکت پنجاه کشور آزاد جهان در سال 1945 تا سیس شده بود بعـــد از آن که در سا ل 1948 اعلامیه جهانی حقوق بشر را انتشار داد که در آن برده گی رسماً در سراسر جهان ملغی اعلان گردیده بر تساوی حقوق کلیه انسانهای روی زمین تا کید شده بود در سال 1951 در یک کنفرانس انسان دوستانه در ژینو تعهد نامه ء را بخاطر حراست از مهاجرین و اعضای فامیل آنها امضا ء کردند که نام آن بنام کنوانسیون بین المللی 1951 ژینو مشهور است .

در این تعهد نامه و کنوانسیون تمام مسایل مربوط به امر مهاجرت و این که چه کسی مها جر و دارای حق پنا هنده گی به کشور های دیگر میبا شد و چه کسی بحیث مهاجر مهمان بصـــــــــورت موقتی اقامت داشته با شند شرح و بسطی وجود دارد و تمام کشورهای امضا کننده ء این تعهد نامـــه ( کنوانسیون 1951 ژینیو ) در باره مهاجرین مکلف اند طبق احکام تذکار یافته در آن رفتارنما یند

ایران و پاکستان دو همسایه ء افغانستان نیز از امضا ء کنندگان این کنوانسیون بین المللــــی هسستند و مکلفیت دارند در بر خورد با مها جرین در همه حال متن و احکام آنرا در نـظر داشتـــــه وخلاف آن عمل نکنند .

جنگهای تحمیلی سه دهه اخیر در افغانستان و مخالفت های ذات البینی عده ء از بزرگـــــــان اقوام و سران گروه های مذهبی , سیاسی و نظا می که آتش جنک را در افغانستان مشتعل نگه داشتند بسیار ی از اشخا ص و خانواده ها بخاطر حفظ جان خود و اطفال شان مجبور شدند خانه و کا شانــهء

خودرا ترک گفته به کشور های دیگر مهاجرت نمایند .

پس از سقوط رژیم طالبان وروی کار آمدن حکومت به رهبری حامد کرزی که تحت الحما یهء امریکا ومتحدین اروپائی آن قرار دارند ده ها هزار خانوار افغانها از ایران و پـا کستان که بیشــــتر از مردم کشور میزبان زخم زبان دیده بودند حتی به پلان باز گشت دادن مهاجرین که از طرف نمـا یند ه ملل متحد در کابل روی دست گرفته شده بود انتظار نکشیدند و ذوق زده به افغانستان بر گشتنـداز هــر راه و بی راه خود را به منا طق مسکونی شان رسانیدند اما با تا سف ملاحظه کردند کـــه در محلات شان هنوز امنیت وجود ندارد و حتی عده ء از اعضای فا میلهای مهاجرین باز گشته مورد تعجیـــز و تعرض زور گویان محل قرار گرفتند که دولت هنوز توانایی مهارآنها و تامین امنیت ور سیده گی لازم با کمک های عاجل به مهاجرین را نداشت , این خانواده های مهاجرین مجبورشدندازمحلات مسکو نی روستای شان به مراکز شهر ها روی بیاورند به همین حساب حتی مهاجرین که خـانه های شـــــان دراطراف کابل بود به شهر کابل وحومه آن متمرکز گشتند و نفوس کابل را دوبرابر افزایش دادند .

پاکستان نسبت مخالفتش با حکومت افغانستان بر سر خط دیورند و مسـا یل دیگر از یـــــک طرف به اخراج مهاجرین افغان اقدام کرد واز جانب دیگر به تخریب کمپ های مهاجریـن که درزمان هجوم شوروی به افغانستان (1980) ،برای اسکان مهاجرین سا خته شده بود آغاز کرد,ایران نـیزنسبت مخالفت با امریکا برای مشکل آفرینی به حکومت افغانستان و حامیان وی اقدام به اخراج مها جریـن افغان از ایران و به تخریب خانه های آنها پرداخت.

ایران و پا کستان بیشتر ین منفعت از مدرک معاونت های مالی سازمـان ملل متحد بخــــــاطراعاشه و اباطه مهاجران را بدست آوردند و با پرداخت نازلترین دست مزدهــا به مها جـــرین دارا ی توان کار ,آنها را به شدید ترین نحوی استثمار نمودند باز هم نظر به خصلت تعبیض گرایــانه شــــــان با این مهاجرین زشت ترین رویه را در پیش گرفته اند و حتی دختران ایرانی که به ملا حظه شـها مت و غیرت جوانان افغانستان با آنها ازدواج کرده اند به جرم این عمل موافق به اعلامیه جهــانی حقـــــوق بشر شان , مورد باز جو یی ها و باز خواست های گوناگون قرار گرفته اندو حتی فرزنــدان حا صــــل این ازدواج از طرف مسئولین ادارات دولت ایران ثبت و راجستر نگردیده است .

ایران که نسبت بلند پروازی هایش در منطقه تحت فشار گوناگون امریکا و متحد یـن آن قرا ر گرفته است عقده های حقارت نا شی از عدم توانایی برخورد با آنها با اخارج کردن مهاجرین افغــان وضرب و شتم و تخریب خانه و کاشانه ء آنها خواسته است خود را تسکین بدهد و ایـــن حرکـــــــت ناشیانه ء حکومت ایران پس از سال 2004 میلادی شدت بیشتر گرفته است .

با آنکه ایران , افغانستان و نماینده ملل متحد توافق نامه ء راامضا کرده اند که در آن گفته شـده طبق حکم کنوانسیون 1951 ژینیو هیچ کشور مهاجرین پناه جو را در صورتکه در وطن خود شا ن احساس خطر جانی میکنند و داوطلب رفتن به کشور شان نیستند با یست اخراج نکـــنند, حکو مـــــت ایران با تعهد شکنی آشکار با عمل غیر انسانی خود به اخراج اجباری مهاجرین دوام داده است .

منابع خبری ایران مثل( ایرنا ، جام جم) و غیره از تخریب خانه های مهاجرین افغان درشیراز توسط بلدوزر ها سخن گفته اند این همان کاریست که ایران بار ها به اسرائیل انتقاد کرده و تخریـــب خانه های فلسطینی را با بلدوزر عمل وحشیانه و غیر انسانی توصیف کرده است .

فرماندار شیراز با وقاحت گفته است مهاجرین افغان در بعضی از قسمت های این منطقـــــــه حدود نود در صد سا کن این محلات بوده با فت جمعیتی آن را تغیر داده است ..... این گفتار آستاندار شیراز سخن نژاد گرایانه و مغایر سیستم های دولتی جهانیست چنانچه درامریکا و کانادا مجموع مهاجرین بیشتر از افراد بومی آن قلمداد گردیده و حتی مها جرین در این کشور هــــــا در ار گان های قانون گذاری , اجرایه و مقامات رفع دیگرقراردارند چنانچه سرکوزی رئیس جمــهور فرانسه در حال حاضر یکی از مهاجرین است که غیر بومی گفته میشود و باراک او با ما یک سیــــــاه پوست است که بحیث سنا تور و عضو حزب دموکرات در سنای امریکا ایفای وظیـفه میکرد کــــــه اکنون بحیث کاندید ریا ست جمهوری امریکا در مبارزات انتخاباتی فعالیت دارد .

ایران هنوز هم خلاف شعا یر اسلامی ( انم ا لمومنون اخوت ) مهاجرین افغانستان را که همه مسلمان و حتی عده ء قا بل ملا حظه ء آن اهل تشیع بوده با خود ایرانی ها هم مذهب و هـم عقیـــــده هستند آنها را بیگانه میخواند و بجای آنکه اگر بعضی شان مریض اند مطابق مقـررات تذکـــــــا ر یافته در کنوانسیون ژینیو آنها را تداوی نماید این مریضی آنها را دلیل برای اخارج آنها از خاک ایران قلمداد میکنند .

آستان دار شیراز علناً از مردم خواسته است به مهاجرین افغانها خانه ء خود را بکرایـــــه و اجاره ندهند که در صورت سر پیچی از این امر مجازات خواهند گردید و این شدید ترین عمل غیـــــر انسانیست که از طرف مسلمانهای ایران در مقابل مسلمانهای افغانستان اعما ل میگردد.

اقدام به اخراج دسته جمعی مهاجرین افغانستان از ایران در حالی صورت میگیرد که کمیتــــه بین المللی نجات در افغانستان نسبت گسترش نا امنی ها و کشته شدن تعداد از کار مندانش فعالیت های خویش را در ماه اگست سال روان درافغانستان متوقف کرده است ,در کمیته بین المللی نجـــا ت ده مامور خارجی و بیشتر از پنجصد نفر از افغانها کار میکردند .

نسبت اوضاع رو به وخامت افغانستان حضور سه صد نفر از جوانان افغــــــان از منا طــــق مسکونی شان فرار کرده به قلمرو بریتانیا پناهنده شده اند , طبق اطلاع رسانه ها در سال گذ شتـــــــــه 1633 نفر غیر نظامی در اثر حملات غیر مترقبه نظامیان و جنگجویان متخاصم درافغانستــــان کشته شده اند که اینگونه قتل های غیر نظامیان در سال جاری تا ماه اگست 929 نفر بوده اســـــــت

بتاریخ 21 – اگست رسانه های خبری از مصیبت دیگری در ایران خبر داد که در اثــــــــــر واژگون شدن یک عراده موتر بار بری در سر زمین شیراز 30 نفر مهاجرین افغان کشته و83 نفـــــر زخمی گردیده اند .

مقامات امنیتی ایران گفته اند هنوز حدود یکنیم ملیون مها جر افغانستان در قلمرو ایران زندگی میکنند که بر رسی مدارک و اسناد اقامت آنها آغاز شده است در صورت عدم مجوز قا نونی بـــــرای اقامت , آنها دستگیر و زندانی خواهند شد و یا رد مرز میشوند و این تهدید و ایجاد رعب وو حشــــت و افزایش فشار روحی و روانی بالای مهاجرین است که با قانون بین المللی و انسان دوسـتی منافا ت دارد .

رئیس اداره مهاجرین ایران میگوید از این پس هر مهاجر افغان که مجوزنداشته باشد دسـتگیرو مدت پنج سال در کمپ های اجباری زندانی خواهند شد او میگوید مهاجرین غیر قانـونی افغــــــا ن روزانه پنج ملیون دالر برای دولت ایران از لحاظ مصارفات ضررمیرساند و پولیکه ملل متحد برا ی مصارفات آنها میدهد نا کافیست .

اداره مهاجرین ایران در حا لی این سخنان را ابراز میدارد که قرار گفــتار مهاجرین افغــــان, ادارات ایران حتی یک تومن را هم برای مهاجر ین مصرف نمیکنند تمام اعاشـه و اباطه شــــــــــا ن بدوش خود مهاجرین است که کار میکنند و زندگی روز مره ء خود را تامین مینمایند .

اعتراف اداره مهاجرین به اخذ پول مصارف مهاجرین از ملل متحد منفـعت طلبی ایــران ازحضور مهاجرین در خاک ایران را ثا بت میکند و کشوریکه حق المهاجرین از ملل متحد اخذ مینما ید صلاحیت اخراج مهاجرین را بدون اذن و اجازهء ملل متحد ندارند و اخراج اجباری و دســته جمعــی مهاجرین در آستانه ء زمستان در حقیقت تمنای ملیون ها دالر پول اضافی از ملل متحد برای اجـاز ه اسکان مهاجرین افغانستان در کشور ایران است .

وقتی پنج ملیون دالر صرف یک روزه مها جرین افغانستان با شــد ایران میخواهد بگو یـــــــد که سا لانه یکصد و هشتا و سه ملیون دالر با ید به ایران بخـــاطر مرا قبت از مهاجرین افغــــان داده شود, واین کمال بی انصافیست که به مهاجرین افغانستان هیچ پـول مصرف نکرده صرفا ًبرای اجا ره بهای محل بودو با ش آنها این مبلغ هنگفت از ملل متحد مطالبه گردد .

در نتیجه ء اخراج گروهی مهاجرین افغان از ایران در سال گذشته فشار سیاسی بــــروزا رت خارجه و وزرات مهارجین افغانستان وارد شـد که در نتیجه از طرف پارلمان وزیر مهاجریــــــــــن استیضاح واز کار بر طرف گردید .

امسال نیز مقامات وزارت خارجه و مهاجرین افغان با مقامات ایرانی تماس های رسمی بـــر قرار کرده و خواسته اند که با مراعا ت معیار های بین المللی و تعهد نامه های شان ازاخراج دســتـه جمعی مهاجرین بصورت اجبار خود داری نمایند .

در زمان جنگ با شوروی در قلمر و پاکستان سه صد و شصت و پنج کمپ مهاجریـن وجــود داشت که از طرف ملل متحد و جامعه جهانی مصارفات سرپنا ه و ابا طه و اعاشه آنها به حکومــت پاکستان پرداخت میشد و هنوز در پا کستان از مجموع این کمپ ها در هفتاد کمپ , مهاجرین حضور دارند که حکومت پا کستان نیز بخاطر خصومت با دولت افغانستان چهار کمپ مهاجرنشین را درسال روان بست که مهاجرین سا کن در این کمپها آواره گی های فروانی را متحمل شدند .

در چنین حالی صدها خانوار قبا یلی قلمرو پاکستان در اثر جنگها ونا آرامی ها درمناطــق آن کشور در ولایات جنوب و شرق افغانستان و از جمله در کنر سرازیر شده اند این موضـوع همــــــان ضرب المثل یکجا شدن ( تشنه و گشنه ) را در اذهان تداعی میکند .

دولت افغانستان که در ظرف شش سال در قدرت بودنش از هزاران خواسته ء مردم یکی را برآورده نکرده و یا نتوانسته است، سرازیر شدن قبا یل پاکستانی در افغانستان مشکلی دیگریست کــــه از لحاظ امینت , بود با ش , خرچ و خوراک بر مشکلات دولت افغانستان می افزاید که جرقه های آتش این مشکلات در بدخشان , تخار ومناطق دیگر در شمال و مناطق مرکزی افغانستان به چشم میخــورد

پیشنهاد من به دولت ایران و پاکستان این دوکشورمسلمان وهمسایه افغانستان اینست کــه اخرا ج دسته جمعی و اجباری مهاجرین افغانستان رامتوقف نموده درهرحال بحیث مسلمان(انم المـــــــومنـون اختوت) را در نــظر داشــــته با شند و همـــچنان ارزومـــــندم که دولـــت افغا نـــستان بـــا تــــفا هم با دولت ایران و پاکستان و نمانیده ء ملل متحد در امور مهاجرین به قضایای مهاجرین افغانســــــا ن در ایران و پاکستان و سایر کشورها عمیقا ً توجه نموده راه حل های را جستجو نمایند و مها جریـــن را از این مخمصه نجات بدهند و از جا نب دیگر بوزرات مهاجرین افغانستان هدایت بدهند کـــــه به همکاری وزارت اقوام و قبایل کمسیونها ی ثبت هویت مهاجرین مربوط قبا یل پاکستان را ایجــآ د نموده آنها را در کمپ های معینی که از طرف کمیساری مراقبت از مهاجرین ملل متحد زیر نظار ت با شند جا بجابسازند تا با پرا گنده شدن این مهاجرین قبا یلی پا کستان در بین مردمان محل خطـرا ت ناامنی افزایش نیابد زیرا ازاحتمال دورنیست که دربین آنها بعضی ازوابستگان طالبان نباشد. بااحترام

عزیزه عنایت

27/8/2008


zondag 31 augustus 2008

گفتگوی اختصاصی هفته نامه باختر با مارشال محمد قسیم فهیم

گفتگوی اختصاصی هفته نامه باختر با مارشال محمد قسیم فهیم سابق معاون اول ریاست جمهوری اسلامی افغانستان ووزیر دفاع ملی.
خلیل "رومان" عضو انجمن فکری برشنا گفتگوی اختصاصی ایرا درمورد اوضاع جاری کشور با مارشال فهیم انجام داده است که تقدیم می گردد:
خلیل رومان: جناب محترم مارشال صاحب فهیم بسیارتشکرکه با وجود مصروفیت های تان بار دیگر برایم وقت دادید تا خدمتتان حاضرشویم و درباره اوضاع جاری افغانستان یک مصاحبه اختصاصی با شما داشته باشیم.
چنانکه میدانید، افغانستان رفته رفته ب بحران های متعددی درعرصه های اقتصادی، امنیتی، اجتماعی وغیره مشکلات مواجه است که هرکدام آن بمثابه یک تهدید بسیار جدی حیات ملی واجتماعی افغانستان را تحت فشار قرارمی دهد. از جمله بحران سیاسی وعمدتا امنیتی بجایی رسیده است که انفجارها ، حمله ها وسیروحرکت مخالفان در افغانستان وحتی درشهر کابل، طوریکه گفته میشود پنجاه فیصد افزایش یافته است.
بفرمائید از نظر شما دلایل واسباب این حالات چه ها اند؟ چه راه های وجود دارد تا این اقدامات را مهار کنند.
مارشال فهیم: بسم الله الرحمن الرحیم ، با تشکر از شما، زمانیکه می خواهیم در رابطه با اوضاع جاری افغانستان صحبت کنیم ، باید کمی به عقب برگردیم و ببینیم عواملی که کشور را به بحران ها مواجه ساخت چه ها بودند ، کدام زمینه ها و پیش زمینه های داخلی، منطقوی وبین المللی، مقدمه وبستر مساعد را برای حالات کنونی فراهم آورد.
شما میدانید که در دوره تسلط طالبان کشور درحالت بسیار بدی قرار داشت. هم از لحاظ سیاسی ، هم از لحاظ اقتصادی هم از لحاظ اجتماعی و مناسبات بین المللی . این ها امروز از بدیهیات اند ومن نمیخواهم روی آن زیاد صحبت کنم. زمانیکه فضا وزمینه مساعد شد تا در کشور صلح و آرامش تأمین شود ، تمام اساسات اعتماد مردم افغانستان در سالهای جنگ از میان رفته بود. بحران اعتماد جدی بود ، بنیاد کشور نیز برمبنای یک اعتماد ملی باید ساخته میشد . آغاز این اعتماد ملی مفاهمۀ نیروی های مجاهدین وگروههای مقاومت ملی، با نیروهای سیاسی بیرون که تحت زعامت ظاهرشاه، پادشاه سابق افغانستان قرار داشت، بود. قرار شد این ها بعد از آزاد شدن افغانستان ، بعد از یازدهم سپتامبر وحضور جامعۀ جهانی و ائتلاف بین المللی ضد تروریزم باهم مذاکره نمایند.

مجلس بن تشکیل شد. بالای نکات واساسات خوبی درین مجلس فکر شده بود. گرچه بسیاری از تحلیل گران ما درباره چگونگی مجلس نقدهایی دارند؛ اما با توجه به اوضاع آنزمان ، واقعیت این بود که افغانستان با نظرداشت ترکیب اجتماعی وسیاسی ایکه دارا بود به یک اعتماد ضرورت داشت.

درمجموع فرازونشیب های که صورت گرفته بود وتغییراتی که بوجود آمده بود ، این نیاز را برجسته میساخت تا یک حکومت وحدت ملی در کشور ایجاد گردد.

بعد از کانفرانس بن هرسه مرحله پیش بینی شده آن عملی شد ، یعنی ، حکومت موقت که دربرگیرنده تمام نیروهای موثر در قضیۀ افغانستان اشتراک داشته باشند؛ تمام بی اعتمادی ها با تشکیل حکومت موقت از بین رفت؛ وطالب ها وتروریست ها شکست کردند واز افغانستان رفتند، پایه های حکمیت ملی و ممثل اراده مردم گذاشته شد؛ بازسازی ها آغازگردید ونهادینه سازی سیاسی بوجود آمد. خلاصه تمام زیربناها واساسات یک جامعه پایدار دارای نظام ویک دولت نیرومند گذاشته شد. اینها بیشتر، مرهون ایثار طرفها بود. ایثار طرف مقاومت این بود که با وجود یکه همه چیز را دراختیار داشتند، مصمم شد تا با سعۀ صدر متقابل کارهای زیربنایی بنیادی صورت بگیرد. لذا با طرف های دیگر کمال همکاری را انجام داد.

بعد دولت انتقالی تشکیل شد. این دو دوره که محصول یک ائتلاف یا اشتراک یا وحدت بود ، باوجودیکه بعضا حساسیت هایی درباره آن تبارز داده می شود، درکشور بنیاد های اعتماد سازی به وجود آمد وافغانستان قدم های مهمی را برای استحکام وثبات آینده برداشت که اگر ادامه داده می شد ، بدون شک ما شاهد توسعه اقتصادی وسیاسی می بودیم. قانون اساسی ساخته شد ، لویه جرگه ها دایر شدند وعلاقه مندی های رفتن به سوی باز سازی وانکشاف درهمه عرصه ها وبخصوص درمیان مردم خسته از جنگ به مشاهده می رسید.

متأسفانه زمانی که معیاد دوره انتقالی به پایان نزدیک می شد، درجریان آن معلوم شد که یک تعداد عناصر چه درداخل و چه درخارج به این فکر شدند که به شکل یک بعدی وتک جانبی حکومت ونظام بسازند. درحالیکه در افغانستان ظاهرا زمینۀ انتخابات مساعد شده بود وفقط گام های بسیار ابتدایی بود. شما میدانید که سی سال بحران باهمه پی آمد های آن در شش ماه یا یک سال ودوسال از بین نرفته بود ومایه جنجال ها کاملا محو نه شده بود. یک فرصت ووقت طولانی ضرورت داشت تا همه مردم افغانستان درنظام و حکومت شریک باشند و با اتفاق واتحاد وهمبستگی ملی بتوانند عواقب بحران سی سال را آهسته آهسته ازمیان بردارند.

زمانیکه آقای کرزی درنتیجۀ انتخابات ریاست جمهوری موفق شد ، وحتی قبل از آن بد بختانه خواستند طرف نیرو مند و به اصطلاح ستون های استوار نظام ودولت، یعنی مجاهدین را کنار بگذارند و به تنهایی به انتخابات بروند.

روحیه تفاهم را زیر نام اینکه حکومت ائتلافی نمی خواهند وچیزهای دیگر که کاملا فکر سطحی وناپخته بود، ترک کردند.

دررأس مجاهدین یا در رأس مقاومت واطرافی که از داخل افغانستان نماینده گی میکردند، من بودم. بدون نظر داشت این موقف ، آنها انتخابات را براه انداختند؛ بازهم بدنه اساسی افغانستان یعنی مجاهدین جدا ساخته شدند وبخش ضعیفی که باقی مانده بود، یک تیم کامپاینی را که فقط برای ریاست جمهوری آقای کرزی کامپاین کرده بودند، حفظ کردند ودر قدرت آمدند. درینجا نه شایستگی مطرح بود ، نه مسأله حقانیت ولیاقت وغیره مطرح بود.

کسانیکه درولایات ومحلات کار کمپاین را انجام داده بودند، رویکارآمدند. درست چهره های ناتوان، نابلد، نا آشنا که به یکباره گی مردم افغانستان متحیر ومتعجب ساختند.

شما میدانید که مادر همه بحران ها بحران سیاسی است. این بحران از همین جا شروع شد، یعنی افغانستان که به یک دوره طولانی حد اقل پنج ساله، اعتماد ویک دولت ائتلافی قوی که همه مردم دست بدست هم میدادند ودرعرصه های مختلف باهم کار می کردند، ضرورت داشت. و هیچ سوراخی باقی نمی ماند تا نفوذ بیگانه صورت بیگیرد . فقط کار درنیم راه یکجانبه شد. ازیک طرف یک حکومت ضعیف ونابلد کامپاینی بوجود آمد که فاقد پایه های اجتماعی بود، از طرف دیگر دشمنان افغانستان شامل همه آنانیکه جنگ گرم می کردند و آنانیکه دارای نیت منفی بودند ، به فکر آن شدند تا از اوضاع استفاده کنند وسهم مربوط به خود را بردارند.

پاکستان درقضیه افغانستان از بسیار قدیم از زمانیکه شوروی ها از افغانستان در صدد خارج شدن بودند ، مداخله داشت . آنها به فکرسیادت سیاسی ونظامی درکشور شدند. جنرال حمید گل رئیس استخبارات نظامی آنوقت پاکستان طرحی را ریخت که باید پاکستان جای شوروی را در افغانستان پرکند. بنا براین طالبان وتروریستانی را که محو شده بودند وتقریبا وجود نداشتند ، دوباره رشد دادند ، احیا کردند و به بحران آفرینی های سیاسی ونظامی آغاز کردند.

خلیل رومان: جناب مارشال صاحب ، من درین موضوع خواهم آمد. اما هنوز هم نمی خواهم از دوره موقت وانتقالی دوربرویم. شما فرمودید که دوره موقت وانتقالی، ازاینکه یک مشارکت ملی تمثیل می شد، آغاز خوبی بود. بعد به گونه ای کنار زده شدید ویکی از عوامل بحران های سیاسی وامنیتی این کنارزدن بود. اما طوریکه مشاهده می کنیم جناب شما وطرفداران شما درمخالفت سیاسی قرار دارید واین جای خوشی است از آن استقبال می شود. جهت دیگر اینکه چه فکر می کنید اگر در دوره موقت وانتقالی کارهای بیشتر انجام می شد وبستر سازی میشد، نسبت به اینکه از پیروزی کاذب نتیجه گیری های نادرست بعمل آمد ، آیا نمی شد که برای امنیت بیشتر ملی کار شود. جناب شما که در رأس تمام مسائل امنیتی قرار داشتید، واز نیات حلقات پاکستان درقبال کشورما هم آگاهی دارید، نمی شد که انکشاف یک سلسله پروگرامها وبرنامه های، طوری تنظیم می شد که امنیت افغانستان در دراز مدت تأمین وتضمین می گردید. آیا این امکانات وجود داشت؟

مارشال فهیم: بلی! این امکانات کاملا وجود داشت. با شناخت عمیقی که از طرف مقابل یعنی به قول شما حلقات پاکستان وکسانیکه مخصوصا در دوره مقاومت درقضیه افغانستان صریحا با ما مقابله کرده بودند، داشتم (البته نه شخصی با ما، بلکه با کشورمان) می دانستیم واصرارمی کردیم که اردوی برحال وقت که متشکل از مجاهدین وصاحب منصبان متخصص و مسلکی اردوی افغانستان بودند، به هیچ صورت منحل نشود. اصرار وپافشاری شخصی من هم همین بود، مسائل امنیتی، حفظ آرامش و موضوع های سرحدی بدوش همین اردو باشد تا مدت طولانی حفظ شود وآهسته آهسته اروی ملی تربیه ، تجهیز ، تکمیل وآماده شود.

تا آن زمان این اردو که امتحان خود را داده بود ، فعالیت های دفاعی را ادامه دهد.

میخواستم حد اقل در سطح یکصد هزار نفر حتی با معاش ناکافی ایکه داشت، درتشکیلات باقی بماند. مگر یک تعداد خارجی ها وداخلی ها صرف نظر از هر برنامه یی که داشتند، اصرارمی کردند که اردوی سابقه باید لغو شود. بهانه های شان این بود که یکجانبه است ، یک طرفه است ، تنظیمی است، وغیره. درحالیکه قطعا چنین نبود.

من یقین دارم که درملغی شدن این اردو، پاکستانی ها صد فیصد تاثیر خود را هم بالای امریکایی ها که ساختن اردوی ملی را بدوش داشتند وهم بالای آقای کرزی که سرخود را از یخن برادری پاکستان بیرون میکرد، وارد کرده بودند.

یکتعداد اشخاص که دراطراف آقای کرزی بودند، به هرمقصد ونیتی که بود، پافشاری کردند که اردوی سابقه لغو شود واردوی ملی ساخته شود. چنین هم شد، درحالیکه اولین کندک اردوی ملی ایجاد گردید. این یک اشتباه بزرگ بود. البته موضوع دی. دی. آر وغیره مشکل نبود، انجام می شد؛ ما بحیث یک عملیه خوب، طرفدارآن بودیم. اما انحلال اردو یک حرکت کلاملا منفی و به ضرر کشور بود. درینصورت دشمنان افغانستان وقتی با ترفندها واطلاعات فریب کارانه وبا تلقین های داخلی ، اردو را از سر راه برداشتند ، آزادانه به هر سمت و سویی که خواسته باشند ، به سیروحرکت های نظامی آغاز کردند وکسی نبود که جلو آنان را بگیرد. نتایج آن را عملا در ناامنی های جاری مشاهده می کنیم.

خلیل رومان : جناب مارشال صاحب! بازهم در دوره موقت. این دوره ورئیس آن توسط شما، یعنی مجاهدین ودرراس شما بسیارحمایه شد. اگر حمایت شما نمی بود ، شاید وضع بگونه دیگری انکشاف می کرد. موفقیتهای نسبی واساسگذاری های نسبی هم صورت گرفت، معلومدار از لحاظ سیاسی وضع خوب بود، از لحاظ امنیتی نیز یک ثبات نیم بند بوجود آمده بود. اما چند دلیل وعامل را ذکر می کنند که در کنار رفتن شما ومجاهدین نقش دارد.

برخی ازین دلایل را یاد آوری میکنم . اگر شما می خواستید زیاد و کم کنید. دلیل اول، زیادت خواهی های مجاهدین بود. البته شما می پذیرید که گذار به فساد واختلاس ها، عدم تجربه، تخصص وغیره؛ دوم ، شاید حرکت مغرورانه تلقین شده به آقای کرزی که گویا به پیروزی رسیدند ونیازی به شما ندارند، سوم ومهم، مداخله پاکستان درعرصه نظامی وسیاسی که باید نیروهای نوتشکیل یافته را به جان هم بیاندازند و گروه ها وعناصر نیرومند ودارای نقش درآینده را به شکلی از اشکال از کنار دولت دور کنند؛ وبلاخره یک سلسله عوامل مربوط به سلیقه ها وامثال آن. آیا تایید می کنید که این عوامل نقش داشته اند؟ شما ازین جمله کدام یک را عمده میدانید؟

مارشال فهیم: عواملی را که برشمردید ، همه بطور قسمی و ضمنی نقش داشته اند. اما درین شکی نیست که آقای کرزی چه بپذیرد چه نپذیرد، حتی دراجلاس بن درحالیکه آقای سیرت به نماینده گی از تیم مربوط به ظاهر شاه کاندید ریاست اداره موقت بود( پشنهاد ما بود که ریاست از جانب آنها باشد) آقای سیرت در انتخابات داخلی شان رأی لازم را کمایی کرده بود. ولی شخصا من مخالفت کردم که مشکل درین است که در افغانستان ظاهرا جنجال بالای پشتون وغیر پشتون است، باید رئیس جمهور یک پشتون باشد. ازکابل خود ما یاد داشت دادیم که آقای کرزی که جوان اند ، مدنی روشنفکر و شهری اند ، باید بحیث رئیس اداره موقت بیاید. شاید ایشان این حرف را قبول نکند. شنیدم که می گویند مرا بن آورده است ونه اینها.
ابه هرحال وقتی انتخاب شدند ما هر نوع همکاری را کردیم. یک فرد بودند، آمدند، حکومت موقت ساخته شد. اما در ارتباط با انتخاب شان در لویه جرگه اضطراری بازهم قطعاً وصدفیصد ما نقش داشتیم. درآنوقت شخص ظاهرشاه که باید حامی کرزی می بود ازوی بریده بود، خودش خود را کاندید می کرد. همچنان ازمجاهدین، خصوصا استاد ربانی کاندید می شد که درمقابل آقای کرزی برنده هم می شد.

ما بالای همه فشار می آوردیم و زمینه را مساعد ساختیم که آقای کرزی انتخاب شود. شاید درین امر خود شان اعتراض ونظر منفی ورد کننده نداشته باشد. زیرا مسئله را بهتر میدانند.

مسئله یی را که شما بحیث عوامل یاد کردید ، بدون شک مجاهدین در افغانستان آمده بودند، ملک نبودند، همه به نظام و حکومت داری آماده و بلد نبودند، ولی تعدادی زیادی خصوصا کسانیکه نقش کلیدی داشتند، حتی در دوره مجاهدین اززمان آمرصاحب شهید ، نقش خوب داشتند.

نمی خواهم یکجانبه صحبت کنم که کمبودی نداشتند، جداً داشتند وما سعی می کردیم دریک پروسه آنرا نیز برطرف واصلاح کنیم. قابل اصلاح بود ورفته رفته اصلاح می شد.

اما حرکت مغرورانه آقای کرزی، اینکه چقدر به غرور شخصی خودش تعلق داشت یا نداشت ولی کسانیکه در آن وقت دراطراف شان بودند، شدیدا اورا به این غرور دعوت می کردند که باید از خود یک حرکت وگویا جرئتی تبارزدهد که گویا آقای کرزی درچنگال مجاهدین نیست ویک شخصیت مستقل است. بالاتر ازین هیچ هدفی نداشتند.

عامل دیگر، شما گفتید تحرکات پاکستان بود. فکر میکنم خیلی عمده باشد. صدفیصد برملا ومبرهن بود. پاکستانی ها علناً درمجالس رسمی شان چه در افغانستان و چه در اسلام آباد، همچنان مشرف باربار با آقای کرزی درین رابطه صحبت کرده بود. بارها امریکایی ها را تحریک می کردند.

این مسأله درگذشته ها هم پیوند دارد. حتی زمانیکه افغانستان آزاد شد وخارجی ها پافشاری می کردند که مجاهدین داخل کابل نشوند. زیرا تعهداتی به پاکستان داده بودند که گویا مجاهدین را درحوزه نفوذ پاکستان که آنکشورادعای عمق ستراتیژیک خود را تا جنوب هندوکش دارد ، نمی گذارند.

برای آنها کارگردانان آنوقت نیروهای بین المللی وعده داده بودند که اجازه داخل شدن به کابل را نمی دهند. وقتی که داخل کابل شدند، معلوم شد که با پافشاری شان همین بود. درکتاب بوش درجنگ صریحا گفته اند که اجازه دخول درکابل را برای مجاهدین نمیدادند. اما شخصی بنام فهیم ( باتمرد وکله شخی ) داخل کابل شد.

معلوم بود که برای پاکستان اطمینان داده شده بود که مانع داخل شدن ما به کابل خواهند شد.

باور راسخ داریم ، مثل کسی که به یک کتاب ویک حقیقت باورداشته باشد که دراز بین بردن اردو وسازوبرگ نیم بند نظامی که درکشور مانده بود، به پاکستانی ها وعده داده شده بود. زیرا کسانی که برای ساختن اردوی ملی آمده بودند ، آنقدر پافشاری در از بین بردن اردوی سابقه داشتند که حتی پاکستانی ها و حتی کرزی از خود تبارز نمیدادند.

پاکستان تا آخر آقای کرزی وتیم او را تشویق می کرد که اگر شما به اصطلاح حضور پنجشیری ها واتحاد شمال را از دولت کم کنید، ما وشما برادریم وافغانستان و پاکستان دوکشور برادراست. بارباربه آقای کرزی وهمراهان وی تصریح میکردیم که ما در کشمکش ها پرورده شده ایم. وتجربه داریم که شما را پاکستانی ها فریب می دهند. اگرما رانده شدیم ، اطراف تان صاف می شود، فاقد پایگاه وسیع اجتماعی وملی می شوید وتیر اصلی به شما اصابت میکند. دیر یا زود با شما نیز تصفیه حساب می کنند. آنها نمیخواهند که افغانستان قوی مرکزی ونیرومند درهمسایگی شان که خود صدها مشکل دارند، وجود داشته باشد. بدون شک این عامل خیلی تاثیر گذاربود.



خلیل رومان: خوب ، به نکته بسیارجالب اشاره کردید، بفرمائید که تحلیل های خود را از فعالیتها ومداخله های پشت پرده سیاسی که ازجانب مقامات پاکستانی واحتمالا کسانیکه درگروپ آقای کرزی وظیفه داشتند و چنین تشنجات را دربین شما و آقای کرزی دامن میزدند ، چند بار به آقای کرزی سپرده اید.

بیاد دارید درکدام سالها وکدام تاریخ این تحلیل ها به ریس جمهور سپرده شده و رد عمل شان چه بوده است؟

مارشال فهیم : من بطور دوستانه وبرادرانه ویک جانبه همیشه وقتی با ایشان کار می کردم ، این مسایل را گفته ام. درمجالس رسمی نیز مطرح می کردم . حتی زمانیکه درصحنه نبودم نیز باربار نزدشان رفتیم و به ایشان حالی کردم که اگر درگذشته فکرمیشد که این حرف را بخاطر خود می گویم ، اکنون ما نیستیم، وموضع وتحلیل ما همان است. دسیسه ها وتوطئه های عمیق درجریان است تا افغانستان در یک سلسله بحرانهای ظاهرا داخلی غرق گردد. برای اینکه درافغانستان باقی بمانیم وبه منظور اینکه بقای کشور حفظ گردد ، به حرف ها وتحلیل های ما توجه کنید. زیرا کسانیکه بد بین افغانستان آزاد ومستقل اند ، دیر یا زود شما را به این حال نمی گذارند. متاسفانه این سخنان تاثیری نداشت.

خلیل رومان: مارشال صاحب! پاکستان معلومدار یک ضدیت تاریخی دراز مدت با افغانستان دارد که هیچ حاکمیت ملی را نمی خواهد وکمتر از کنفدراسیون یا کمتر از یک حکومت ضعیف ونوکرمآب در افغانستان راضی نمیشود. پلان های مختلف خود را درسطوح مختلف دارد که شما درمورد آن اشاره کردید. فکر نمی کنید که این پلان ها دریک حجم قوی تر ومنطقوی هم مطرح شده باشد و بعضی استعمار گران علاقه مند تجزیه افغانستان بوده اند. علایمی را مشاهده نکرده اید وحتی پشنهاد رسمی درین عرصه به جانب شما یا از طریق کسانی دیگری به گونه غیر مستقیم به شما نرسیده باشد؟

مارشال فهیم: به استثنای مداخله های پاکستان در سه سال دوره موقت وانتقالی از هیچ کشوری درمنطقه در ارتباط به قضیه افغانستان هیچ نوع حرفی نه مخفی نه علنی چه رسمی و چه غیر رسمی نه شنیده ایم. با هرطرفی رابطه هایی داشتیم، با کشورهای منطقه تماس داشتیم. مشوره های شان این بود که ثبات افغانستان به نفع ثبات منطقه است . به استثنای اینکه پاکستان از این امر پیوسته ناراض بود.

خلیل رومان: بعضا گفته می شود که در مورد تجزیه افغانستان پاکستانی ها پلان داشتند که سرحد تا متک باشد ، برخی از کشورها ی دیگر همسایه نیز با این نظریات وعلاقه مندی داشتند وتحریکات غیر ملموس میکردند. نظر شما درین باره چیست؟ قضیۀ اتک ومتک چگونه بوده است؟

مارشال فهیم: افغانها تا اتک می خواهند وپاکستانی ها تا متک ، این سخن هم در یک برخورد خنده آور خلاصه میشود وهم اگر درمورد آن تحلیل های کلان داشته باشیم ، همین نتیجه بدست می آید. من درمورد سایر کشورها چیزی نمیدانم ، اما در سه سال اول، پاکستانیها ممد وکمک کننده طرز دید وتفکر امریکایی ها وانگلیس ها بودند. شاید حال تغییراتی به وجود آمده باشد. اما درگذشته چراغ دست شان درقضایای

افغانستان پاکستانی ها بودند. ویقیناً از طرف پاکستان، طبق دلخواه توجیه می شدند.

زیرا توانستند نیروهای وبدنۀ اصلی نظام وحاکمیت افغانستان را به زعم خود شان از صحنه بکشند.

خلیل رومان: درهمین راستا اگر به شما پیشنهاد شده باشد یا پشنهاد شود که درشمال به نوعی حاکمیت را بدست بگیرید که گویا خدای ناخواسته تجزیه افغانستان مطرح باشد، با توجه به سابقه ونقش تان در جهاد ومقاومت، دراداره موقت وانتقالی ، جواب شما درین مورد چه بوده است یا چه میباشد؟

مارشال فهیم: اعتقاد وباور من این است که افغانستان، خانۀ مشترک مردم آن است. این باور جزء وجود وجزء خاصیت های وجودی ماست. این کشور بحیث یک میراث گرانبها به همه افغانها تعلق دارد ونباید در آن کوچکترین اختلاف وکشمکش وجود داشته باشد. برای من وهمه همراهانم ریگ های ارزگان، وپکتیا وپکتیکا ، دایکندی وقندهاروهرات مانند لعل بدخشان ارزش دارد. هروجب خاکم برایم ارزش مساوی دارد. من خود را فرزند این خاک میدانم ونه مربوط به یک محل مشخص آن.

نیت های وجود داشت . برداشتی کرده ام درگذشته از روی کتابها ومعلومات ها آنقدر به آن باورنداشتم، اما زمانی شخصا خود بحیث یک طرف مسوول بودم. وقتی که آمرصاحب شهید شد ، من جانشین شان شدم ، وزارت دفاع بدوشم بود. مبارزه علیه تروزیزم آغاز شد، چیزهای را دریافتم که تصمیم گیرنده مراجع کلان وقدرتهای بزرگ می باشند. مردم افغانستان اصلا تصمیم گیرنده نبوده اند. مخصوصا در ابتدا پیش ازینکه جنگ علیه تروریزم آغازشود، دید و وادیدهای بین سران امریکایی ها وروس ها وکشورهای منطقه صورت گرفته بود. ما ازتوصیه ها ونظریات شان درک کردیم که آنها به بسیار خوبی راضی اند که افغانستان تقسیم شود. یک قسمت آن تحت نفوذ پاکستان وقسمت دیگر تحت نفوذ کشورهای شمال افغانستان باشد. درحالیکه این امر به هیچ صورت درخور مردم افغانستان نیست و به خیر مردم افغانستان نمی باشد. این تجزیۀ افغانستان است که به هیچ صورت وبه هیچ قیمت ما خواهان آن نبوده ایم ونیستیم. برعلاوه دربرابرفکرتجزیه وتجزیه طلبی وتبلیغاتی که علیه تعداد اشخاص درین رابطه می شود، ایستاده گی کرده ایم وازین افکار با حرص وولع نفرت داریم. اما این جدا از طرح سیستم ها ونظامهای علمی وفلسفی مثلا فدراسیون یا انتخابی بودن والی ها یا نظام پارلمانی است. همه اینها قابل بحث وتعمق اند. زمانیکه اساسات ملی افغانستان کاملا پا برجا باشد ، کشور دارای اردوی ملی باشد ، سرحدات آن آسیب پذیر نباشد ، مردم از لحاظ فکری آماده باشند، همه اینها شرایط وزمینه ها اند. درآنوقت می توان درباره هریک از طرح ها بحث های را انجام داد ، اما درحالت فعلی افغانستان که کشور دربحران ها غرق است، طرح شمال وجنوب زهریست برای هر افغان، هروطن پرست وهر کسیکه کوچکترین احساس نیک به کشور دارد. به فکر این سمت و آن سمت شدن هیچ درد این ملت را مداوا نمیکند.

ما می گویم افغانستان خانه مشترک ومال مشترک همه مردم افغانستان است. اگر خوبی می آید به همه مردم افغانستان تعلق دارد واگرسختی هم است همه به آن شریک باشند که احساس هموطنی ویک وطنی را از دست نداده باشند.

خلیل رومان : چند سوال درمورد جبهۀ متحد ملی ، شما یکی از رهبران برجسته آن هستید. وجوه اختلاف جبهه با دولت وحکومت افغانستان بطور خلاصه در چی ها متمرکز است؟

مارشال فهیم: زمانیکه دولت افغانستان بحیث یک اساس درحرکت شد؛ آقای کرزی به اصطلاح یکجانبه وتک روانه حرکت کرد وهمۀ مردم مخصوصا جانب مجاهدین و سایر نیروهای ملی - مترقی را نادیده گرفت و تنقیص های تشکیلاتی موج وار بوجود آمد ، دی.دی. آر صورت گرفت وازطرفی هم دشمنان افغانستان به سرباز گیری شروع کردند ، فضا طوری آمد که یک نوع نا امیدی در وجود همه مستولی شده بود. این پندار بوجود آمد که دولت یک طرفه ویک جانبه درحرکت شده است. من ازین بیشتر تبصره نمی کنم. مردم به یک جایگاه وآدرس دیگری نیاز داشتند که لا اقل به ندای آنان پاسخ گوید. من برای ساختن جبهه اصرار کردم . درابتدا چندین بار با آقای کرزی مطرح کردم که فضایی را که بوجود آورده اید ، ایجاب می کند تا جبهه یی ایجاد شود. چه خوب است که شما پیشگام شوید. ازین طرح استقبال میکرد وآنرا خوب تلقی می نمود وصحبت بالای آنرا به امروز وفردا موکول می کرد. ما تلاش کردیم ، درین وقت که مخالفین مسلح از مردم سرباز گیری می کردند. مردم که ناامید شده بودند ، جایگاه دومی برای شان وجود نداشت. ناگزیر همه برای حل عقده های خود به آنان مراجعه میکردند. لذا ما با سرعت تلاش کردیم ومجمع بزرگی را با اشتراک شخصیتهای کلان ساختیم. بدینترتیب به مردم یک اطمینان داده شد.

درمورد اختلافات باید بگویم که ما درتجربه دریافتیم که سیستم موجود کارآمد نیست.

لذا پشنهادهای اصلاحی به دولت دادیم ودربرنامه خود گفتیم که بر اساس تعدیل قانون اساسی نظام ریاستی به نظام پارلمانی تبدیل شود، تقسیم قدرت صورت بگیرد وهمه مردم خود را درقدرت سهیم بدانند. اینها خواست جبهه ملی اند که دولت را برآشفته ساخت وعلیه آن به تبلیغات پرداخت.

شما ببینید ، اگر درپکتیا والی توسط مردم انتخاب شده باشد ، یقین دارم که درکارهای ولایت همکاری میکنند. همینطور درجوزجان درهمه ولایات. درینصورت درعین حال که قدرت مرکزی می شود، مردمی هم می شود. والی ها درچوکات قانون صلاحیت دارند واز طرف مردم انتخاب می شوند. این به مفهوم فدرالیزم یا مرکز گریزی نیست.

یا چندین کاندید ازطرف مردم می باشد ، بهترین آنها از جانب رئیس جمهور برگزیده میشود. صحیح نیست، کسی که دربین مردم خودش رفته نمی تواند ، درآنجا پایگاه مردمی ندارد ، بالای یک ولایت دیگری حاکم گردانیده شود وشخصیت های خود شان از صحنه دور باشند.

خلیل رومان: طوریکه گفته می شود آقای کرزی از سالها به اینطرف روابط ومذاکراتی با طالبان دارد وشاید به مفاهمه بانجامد. تا مدتی جبهه یا حداقل شخصیت هایی درجبهه کما کان به مخالفت شان با طالبان ادامه میدادند ، ولی درین اواخر دیده می شود که یک نوع مسابقه وپیشدستی درداشتن مذاکره ورابطه با طالبان صورت گرفت. بعضی از شخصیت های جبهه اعلان کردند که تماسهای با طالبان دارند وبزودی نتیجه خواهد داد. فکر نمی کنید که این امر خود یک نیرنگ سیاسی پاکستان باشد که طالبان را به شکلی از اشکال مطرح کردند، قوی ساختند و برعکس نیروهای سیاسی دولت را به جان هم انداختند واکنون می خواهند درین مسابقه ازهمدیگر سبقت کنند؟ آیا ارتباط با طالبان ویا مبالغه ها دربارۀ آن، راه حل تمام مشکلات افغانستان است؟ استفادۀ ابزاری برای ترساندن طرف مقابل است؟ یا همسویی با فضای بوجود آمده دربیرون ازکشور؟

مارشال فهیم: به نظر من راه حل تمام مشکلات افغانستان یک مذاکره ویک تفاهم کلان است . یک اتفاق کلان است. نظر من راجع به انتخابات هم همین است که سوال می شود آیا براه می افتد یا نه. پاسخ من این بود که برنده شدن درانتخابات مشکل کشور را حل نمی کند. یک تفاهم ملی ، یک اتفاق همگانی می تواند این مشکل راحل کند. درینصورت شخص منتخب با یک اتفاق کلان میتواند کاری را از پیش برد. قضیه افغانستان به مذاکره ضرورت دارد وحتی اگر یک نفرهم از دائره آن بیرون بماند ، جنجال درکشور باقی خواهد ماند.

درمورد مذاکره باطالبان باید نخست بدانیم طالب کیست، من یک روز درنظریاتم به آقای کرزی گفتم که درجهان سازمانی بنام القاعده وجود دارد که اعضای افغانی آنرا طالب می نامند. آنها از دوگروه متشکل اند. گروهی که سرشناس بودند؛ قوماندانان بودند، براساس مصلحت های منطقوی وقومی به آنها پیوستند. با اینها ممکن است تفاهم شود وبراساس اهداف ملی وکلان افغانستان می توانند شامل یک پروسه صلح و سازنده گی شوند. یک گروه که مستقیما با القاعده درارتباط اند، مخصوصا رهبری طالبان سرمویی کمتر ازتمامیت سلطه شان چیزی رانمی خواهند. ملاعمر عملا اعلان نکرده که به مذاکره آماده است ، نه به آقای کرزی ونه به جبهه ملی. آنها میگویند، ملاعمر امیرالمومنین است، به بیعت مردم قانع می شوند نه به چیزی کمتر ازآن. بدین لحاظ ما طالبان را به گروه میانه رو ومصلحت بین که هم آقای کرزی با آنها تماس دارد وهم ما با ایشان مذاکره داریم.

اما برداشت شما بسیار قوی است. این یک بازی است که پاکستان براه انداخته است، همین گروه هاهم درحد خودشان به فکر بازی کردن هستند. به فکر اینکه ازما چه نفعی را می توانند ببرند. هرکس که به فکر آن باشد تا از وجود طالبان دراثر مذاکره بدون پذیرش اساسات وقواعد ملی افغانستان مانند قانون اساسی وچهار چوب های ملی نفع میبرد، شاید تصور نادرست باشد. اما تفاهم وجود دارد. این خوب است ، من هم صحبت دارم . با همان منابع که آقای کرزی صحبت دارد ، من هم رابطه دارم . خود آقای کرزی هم بدین باور است که طالبان به هیچ صورت به شکل دسته جمعی از طریق مذاکره به افغانستان نمی آیند. اگر بیایند و به ارزش های مردم معتقد شوند وهمسو با آن درحرکت شوند ، مشکلی باقی نمی ماند.

خلیل رومان: ازتوضیحات شما واز اظهارات سخنگوی جبهه ملی معلوم می شود که دیگر جبهه راه خود را از راه دولت جداکرده است.

یعنی باحفظ اینکه ما نظام انتخابی آوردیم وجناب شماهم درآن نقش داشتید ، افغانستان هم استقبال می کند که درنفس خود نظام انتخابی به خاطری خوب است که ما از یک سیطره سی سال و چهل سال وچهل و پنج سال خلاص شدیم. فکر نمی کنید که اگر جبهه ملی حمایت خود را از آقای کرزی بگیرد ، اوضاع به گونه دیگری تحول خواهد کرد؟

مارشال فهیم: در بارۀ انتخابات، ما بدین باور هستیم که درافغانستان انتخابات یک دست آورد است. اگراین پروسه را حذف کنیم درحکم باز گشت به شش، هفت سال قبل است. یعنی تقریبا هیچ است. زحمت های که ما ودنیا کشیده ایم واستقبالی که از آن شده است همه هدر میروند. هم جبهه ملی وهم دولت به اصل انتخابات باور دارند. از طرف دیگر ما فکر می کنیم که نقاط برجسته اعلان شده دربرنامه جبهه ملی این است که اگر جبهه ملی درنتیجۀ انتخابات برنده شود، زمینه را برای تعدیل قانون اساسی درباره ایجاد نظام پارلمانی وانتخابی شدن والی ها مساعد میکند.جبهه ملی چنین تصریح نکرده است که راه خود را از انتخابات جدا خواهد کرد. خواهش ما از دولتمردان وسیاست مداران افغانستان وهم ازجامعۀ جهانی که کشوررا حمایت وپشتیبانی میکنند این است که درپروسه انتخابات سکتگی وارد نشود. باور و تصمیم جبهه ملی این است که کاندید واحد خود را خواهند داشت.

شاید آقای کرزی کاندید باشد. کسانی دیگری که سروصدای شان بلند است، کاندید خواهند شد وکسانی دیگری که هنوز اعلان نکرده اند، شاید شامل پروسه شوند. هرکس حق دارد خود را کاندید کند . ولی جبهه ملی کاندید واحد خواهد داشت. اما به خاطر مصالح ملی وکلان افغانستان (البته این نظرشخصی من است) کاندید واحد خواهیم داشت. یقین داریم که طبق ارزیابی های ما ، پیروز خواهیم شد." کل حزب بمالدیهم فرحون" ، هرکس هرچه دست آورد دارد به آن میبالد . مجاسبه ما این است که پیروز خواهیم شد . با ضعف های که دولت آقای کرزی دارد ، با ناتوانی هایی که وجود دارد، بامخالفت های که هست، با حالتی که درجنوب کشور است ، امتحان شش ساله وغیره درمجموع همه اینها جمع می شوند ونتیجه این است که افغانستان یک جامعه اسلامی است ومردم بدین باوراند که چهره های ملی و جهادی باید شخصیت ها مطرح شوند وخودرا معتقد می دانند که کارشان درآیندۀ کشورنتیجه میدهد و افغانستان را ازین بحران ها بیرون می کنند. ما مطمین هستیم که درانتخابات یک نامزد واحد داشته باشیم و برنده شویم. ولی من شخصا بدین باورم، زمانیکه آقای کرزی برنده شد وما را حذف کرد، نتوانست که امروز یک حکومت کلان در کشوربسازد. فعلا دست آوردی وجود ندارد، جزاینکه کشوررا بحران ها تهدید می کند. دولت فراگیر ایجاد کرده نتوانستند. اگر فردا ما برنده شویم و جناح های دیگر حضورنداشته باشند، حتی جناحی که امروز درصحنه است، اگر حضور نداشته باشد، باز هم یک نقیصه است . بناءً تکرار میکنم که نظر شخصی من اینست که هم طرف دولت وهم طرف های که کاندید دارند، هم جبهۀ ملی باید به اتفاق ملی به یک نتیجه برسند. اولویت های ملی را تثبیت وتشخیص کنند وبعد بطرف تعیین زعامت سیاسی بروند. درین صورت مشکل افغانستان حل خواهد شد. اما به این شکل تنش ها زیاد میشود. هرگروپی که برنده شود گروپ دیگر ولو که خورد باشد یا کلان به مخالفت خود ادامه خواهد.

خلیل رومان: جناب مارشال صاحب ؛ شما آگاهی دارید که انجمن فکری برشنا شش، هفت ماه قبل ایجاد شده است. این انجمن مبلغ وانعکاس دهندۀ افکار ملی است که ازمنافع و مصالح علیای افغانستان نماینده گی میکند. سراپای صحبت های شما هم درهمین محوربود که منافع ملی و مصالح ملی برای شما ارزش بالا تر از هر چیز است. اگرروزی این انجمن ازشما دعوت کند که روی تثبیت مولفه های منافع و مصالح ملی با هم مشترکا کارکنیم و از تجارب و نظریات شما مستفید شوند و پیشنهادات ونظریاتی برای شما داشته باشند، موضع گیری شما چه خواهد بود ؟

مارشال فهیم: نه تنها انجمن فکری برشنا بلکه انجمن های زیاد ایجاد مفکوره ها، توحید مولفه های همسو ونزدیک با هم کارکنند و بلاخره درافغانستان به یک مجمع کلان ملی پاسدار وعلم بردار منافع و مصالح علیای کشور مبدل شوند. این کار بسیار خوب است، من ازآن استقبال می کنم.

ما به هیچصورت دروطن خود تماشا بین نیستیم. ما مراقب اوضاع و احوال کشور هستیم. سرنوشت شخص ما، یک یتیم یا بیوه زن، خورد وبزرگ این کشور مشترک است. اعتقاد ما این است. به عنوان مارشال یک جایگاه اجتماعی ایکه دارم ، ایجاب می کند روی همه مصالح کشورفکرکنم. هر چیزیکه به خیر کشورباشد ویک جانبه نباشد، ما آماده هستیم که باآن همکاری کنیم. البته باید تفاهمی بوجود آید و به اصطلاح قناعت های ایجاد شود.

خلیل رومان: تشکرمارشال صاحب؛ حال که درخانه هستید و فرصت خوبی برای یک ارزیابی پیدا کرده اید، جریان کار تانرا درحکومت های دورۀ اول مجاهدین یا ادارۀ موقت چگونه ارزشیابی کرده اید. چه فکر میکنید اگر بار دیگر شروع کنید، کدام کارها را نمیکنید و کدام های آنرا بیشتر انجام میدهید؟

مارشال فهیم : درین شکی نیست که هرروززنده گی یک تجربه جدید است. به قول معروف گذشت روزگاز آموزگار بزرگ است. از دوره کارهایم درحکومت مجاهدین وحکومت های قبل ازآن، مطالعه و دریافت من این است که نقطۀ مشترک ضعیف درهمه حکومت ها وهمچنان تا حال، این است که درافغانستان درهیچ حکومتی تنوع افکارو سلیقه ها از اقوام مختلف و اقشارمختلف مدنظرگرفته نه شده است. این ضعف تا به حال ادامه دارد. درحکومت های داکتر نجیب اله، مجاهدین، طالبان وحکومت فعلی همه این نکته مشترک ضعف بوده است. کشور عقب مانده و سنتی است. تعصب هنوزدرخورد وکلان کشوراوج کامل خود را دارد.

هیچ کس نمی تواند، بطور یکجانبه به ادارۀ معقول کشور موفق شود. اگر در دورۀ حکومت استاد ربانی یک حکومت وسیع البنیاد و گسترده به وجود می آمد، سعه صدر می بود و با سینه باز همه مردم افغانستان درآن سهیم می شد، یقین دارم مشکل به این سرحد نمی کشید. دورۀ طالبان نیز همینطوربود، جزطالب نیروی دیگری را مجال ندادند. امروز نیز جزآقای کرزی و کارمندان وی که ازتعداد انگشتان دست زیاد نمی شوند، دیگران درصحنه نیستند. امروز این یک نقیصه است. من این موضوع را دیروز نقیصه می دانستم، امروزهم می دانم و درآینده هم اگر کسی به همان شیوه پیش برود، نمی تواند به سر منزل مقصود برسد.

خلیل رومان: مارشال صاحب! به عنوان حسن ختام این صحبت ضمن تشکرمی خواهم خود شما بیانی داشته باشید. ترجیح می دهم ازفلسفه،عرفان وتمثیل مولای بزرگ باشد.

مارشال فهیم: به ارتباط موضوعاتی که بحث شد وشما دربارۀ آرمانها وافسوس ها جمع بندی و ارزیابی تجربه ها وکامیابی ها و ناکامی گفتید، بدون شک آرزوهایی مانده است و تحقق نیافت. البته عوامل آن هم زیاد است. همه چیز طبق آرزو پیش نمی رود. ابیات مولانا فعلاً درذهنم آماده نیست، اما متناسب به وضعیت کنونی غزل یکی از جوانان روشنفکر و مجاهد بدخشان بیادم آمد، برای تان میخوانم.



دل خون گریست قصه دل نا شنیده ماند

نجوای دل به گوش فلک نارسیده ماند

آهنگ آستان حرم داشت مرغ دل

دربادیه به خاک هوس ها تپیده ماند

شهباز آرزو ز افق های بیکران

شهپر شکسته در دل هستی خزیده ماند

صاحبدلی نبود که داند طریق مهر

اشک نیاز بر رخ « سامع» چکیده ماند.






خصومت نژادی وزبانی مانع واقع بینی تاریخی است

سيد احمدشاه دولتی فاريابی
خصومت نژادی وزبانی مانع واقع بینی تاریخی است
قسمت دوم
محترم بغلانی نوشته اند: (اگرسخن را برپایۀ شهادت تاریخ از سغدیان ویا از آریائی ها یا هخامنشی های تمدن سازقدیم آغازنمایم ...آنهائیکه اسلاف شان دران حوزه حضورندارند آزرده گی نشان میدهند) منظورمحترم بغلانی ازیاد دهانی این موضوع ، بجزاز رجحان دادن اسلافی بر اسلاف دیگر، به قصد بالا کردن دستی ازاخلاف میراث خوراین اسلاف مورد نظرشان ، چیزدیگری نمیتواند تلقی گردد که این کجروشی و امتیازدهی به اسلاف خاص واخلاف میراث خورآن ، صاف وساده رقصیدن با بیرق تفوق طلبی نژادی درصحنۀ تب آلود سیاسی امروزین کشورمان است که نفرت انگیز است و با اینگونه طرح های نامناسب و رویا های رومانتیک ، قد بلند کردن برای مبارزه علیه نژاد گرائی وسخن گفتن برضد برتری طلبی قومی ، حرکت ریاکارانه و سالوس مآبانه است که درحقیقت تلاش بخاطرتثبیت نقش خود بحیث روی دیگرسکۀ نژاد پرستی برتری طلبانۀ قومی میتواند به حساب آید زیرا تا کنون درافغانستان یک روی سکۀ نژاد پرستی صاف به نظر میرسید ، فعلاً لازم به نظر نمیرسد به آن نا ملایمات اجتماعی که درپس منظرچنین گفتارنا سنجیده و آشفته حال ، خود را نشان خواهد داد پیش داوری ها انجام شود، آنچه قابل یاد دهانی است آن است که به شواهد تاریخ ، آنانیکه به آریائی بودن افتخارمیکنند منشأ نسل وقبایل آریائی ها درتاریخ ، قبایل کوشانی ها قلمداد گردیده است ، شرح و بیان و نام و نشان قبایل کوشانی ها نشان میدهد که آنها مربوط به طایفه وعشیرۀ نژاد تورک اند که در باکتریا (باخترزمین) یا سرزمین وسیع چین امروزی میزیسته اند که در اسطوره های کهن ونوشته ها بنام(چین ماچین وخطای ختن)یاد گردیده است و باگذشت زمان و رویدادهای حوادث طبیعی وغیر طبیعی از آنجا با عبور ازبلندی های هیمالیا به حوزۀ هند وارد گردیده اند وازجانب دیگر با طی کردن زمین های هموار مناطق غربی باکتریا ، باختر(چین)به سرزمین های وسیع آسیای مرکزی داخل شده اند .
بمنظور ابهام زدائی لازم است برای ارایۀ مستندات تاریخی درمورد سغدیان ، آریانی ها و هخا منشی های تمدن ساز مکث کوتاهی صورت گیرد:
اول آریائی ها-- جواهرلعل نهرو صدراعظم فقید هند نوشته است : آریائی ها بعد ازدوران (موهنجودارو) درسه هزارسال قبل ازمیلاد به هند آمده اند و هیچ خرابه یا آثاری ازنخستین دوران آمدن آریائی ها به هند دردست نیست اما بزرگترین یادگار آنها کتابهای قدیمی(وداها وکتب دیگر)است که درموزیم وجود دارد و این کتاب و آثارحک شده درالواح فلزی وسنگی ، افکار و عقاید آریائیهای جنگجو و خوشبخت را که به جلگه های هند فرود آمد ه اند بازگو میکند ، دروازه های «سانچی»که درنزدیکی (بهوبال) قرار دارد از نخستین هنرآریائیهای هند است که بجا مانده است ، حکاکی وکندن کاریهای زیبا برروی این دروازه ها بعمل آمده نقوش و عکس گل ها ، برگ ها وحیوانات را دارد (ص934جلد دوم : نگاهی به تاریخ جهان).
نهرو درجای دیگر دربارۀ هویت کوشانی ها نوشته است :(کوشانی ها اصلاً ازنژاد مغلی(شاخه یی ازنژاد تورک) بودند درقرن اول میلادی دولت بزرگ وامپراتوری عظیم درنواحی مرزی هند تشکیل دادند که بنارس در شرق هند ، کوهای ویندهیا درجنوب هند ، کاشغر، یارقند ،و ختن درشمال هند ، ماد وفارس وپارتیا یعنی اشکا نیان درغرب میرسید و قسمت های عمدۀ آسیای مرکزی بشمول خراسان و حوزۀ کابلستان درشمال وجنوب افغانستان امروزی درقلمرو آن واقع بود که پایتخت کوشانیها کابل و پیشاورامروز بود که دران زمان هاپوره وشاپوره گفته میشد(ص187جلد اول نگاهی به تاریخ جهان).
مرحوم غلام محمد غبارمورخ مشهورافغانستان نوشته است : کوشانیها یا (یوچی ها) شرقی ترین قبایل ستی است که بین تولن
هیوانگ و(کیلن) سکونت داشتند ، قبایل ستی اصلاً درکاشغرستان ساکن بودند و با چین همسایه ....ازقرن هفتم قبل ازمیلاد تا قرن سوم پیش ازمیلاد (ظرف چهارقرن) ازتیانشان تا اورال گسترش یافتند ، کوشانیها دراثرفشار(هوانگ نوها) ازمسکن خود جدا شدند و ازحوزۀ ایلی وتارم گذشته وارد اراضی بین النهرین (سیحون وجیحون) شدند ازفشار همین ها بود که قبایل اسکائی نیزبشمول تخارها ازآنجا به سرزمین افغانستان امروز ریختند(ص49 افغانستان درمسیر تاریخ) .
باید گفت : (ستی) واژۀ تورکی اوزبیکی است که معنی آن شکاری ، کبابی ، کباب خورمیباشد که درتاریخ تورکان این واژه مکررآمده است بعضی ها که به زبان تورکی آشنائی نداشته اند آنرا (سیتی ) نوشته اند تا مفهوم شهری وشهر نشین ازان استنباط نمایند که این اشتباه است زیرا شهر نشین ها مناسبات خاص مسکن گزینی ومتوطن بودن را دارند درحالیکه این مناسبات بین قبایل کوچی ها به ملاحظه نمیرسد.
درتاریخ آمده است که تورک تباران حتی بعضاً نام پسران خود را ستی بیگ وستی پهلوان میگذاشتند چنانچه آلتون تاش پادشاه خوارزم که درزمان سلطان محمود غزنوی وپسرش سلطان مسعود(998--1041میلادی)مدتی پادشاه خوارزم بود نام پسرش را ستی بیگ گذاشته بود وهنوز نام هائی بنام ستی بیگ وستی پهلوان دربین تورک تباران درشمال کشوروازجمله درجوزجان وفاریاب وجود دارد .
قبایل ستی(کوشانیها ) مردمان شکاری وشکاردوست بودند و آنچه شکارمیکردند آتش افروخته گوشت آنرا کباب کرده با افراد متعلق به خیل خودشان تناول مینمودند که این مهارت را بیشترطوایف نداشتند .
تولن ، کیلن نیز که دربالا به آن اشاره شده است واژه های تورکی است که تولن بمعنی پر، پرشدن (بضم پ وسکون ر، خوانده میشود) یوچی نیز واژۀ تورکی است که دشمن کش وآشتی ناپذیر با دشمن معنی دارد .
واژۀ (ایل) نیز تورکی ونام قبیلۀ تورکان است که به کسراول خوانده میشود و معنی آن : مردم ، قوم ، رعیت و آرام میباشد.
ایلی اسم مکان است بمعنی سرزمین ایل ها ویا سرزمین متعلق به ایل میباشد .
اسکائی (سکائی) نیز نام قبیلۀ تورک نژاد ها است چنانچه نهرو نوشته است : ( سکائی ها یکی ازقبایل تورک ها با قبایل و ایل بزرگ بنام کوشان ها به باکتریا وپانیا یعنی اشکانیان هجوم بردند و به تدریج درنواحی شمال هند مخصوصاً درپنجاب ، راجپوتانا ، کاتیاواد ، مسکن گزین شدند وحکمرانان باکتریائی و تورک ها درقسمتی ازهند استقراریافته وحکومت کردند (ص127جلد اول نگاهی به تاریخ جهان) بروفق تحریرات این مطالب که هرکدام با استفاده ازصدها منابع وموخذ رقم خورده است میرساند که منشأ نژاد آریائی ها ، کوشا نی ها وقبایل تورک نژاد بوده است که با گذشت زمان ، تغیرمکان وبرقراری روابط گوناگون لازمۀ زمان زیست ، آنهارا بهم آمیخته حتی این افراد متعلق به نژاد های متفاوت با زمینه سازی برای ازدواج پسران ودختران شان امکانات خون شریکی را مهیا نموده اند .
مرحوم غبار جنت مکان مینویسد : (درقرون اولیه اسلام جوزجان دولت نیمه مستقل بنام «آل فریغون» داشت که موسس آن امیر احمد فریغون) بود سلالۀ او آل فریغون یاد میشود ، میمنه(ولایت فاریاب امروزی) انبار(ولایت سرپل امروزی) دولت آباد منطقه یی درتوابع ولایت بلخ قلمرو فریغون شاه بود که درسال897میلادی حمایت اسمعیل بن منصورسامانی را پذیرفت پسر امیر جوزجان که ابوالحارث نام داشت با امیر نوح بن منصورسامانی روابط خویشاوندی برقرارنمود(ابوالحارث با دخترامیرنوح سامانی ازدواج کرد)درسال994با سبکتگین(سیویک تگین) مناسبات دوستی برقرار نموده دخترخود را به نکاح سلطان محمود پسرسبکتگین(سیویک تگین) داد وخواهرمحمود غزنوی را به نکاح خود گرفت ، پسرابونصرمحمد سامانی که درزمان سفرهای سلطان محمود به هند ، با وی همرکاب بود دخترخود را به نکاح محمد پسرسلطان محمود غزنوی داد وقتی درسال (1010م) ابونصر محمد فوت کرد ، سلطان محمود غزنوی ادارۀ امارت جوزجان را مستقیماٌ بدست خود گرفت زمانیکه دولت سامانی منقرض گردید تورکان ایلک خانی ازدودمان افراسیابی جای آنرا درماورا النهرگرفت ایلک خان دخترخودرا به نکاح سلطان محمود داد(ص105-- 108 افغانستان درمسیر تاریخ).
این ازدواج ها بین تورک تباران وساما نیان که درسطح بالا صورت گرفته وامتزاج نژادی وخون شریکی را بوجود آورده است بحیث مشت نمونۀ خروارازتاریخ نقل گردید ویقین است که ده ها هزارفامیل درسطوح پائین ترنیزاینگونه ازدواج هارا بقسم پیروی ازبزرگان شان انجام داده اند .
نسل روینده از این ازدواج (والدین تورک وتاجیک وامثال آن) اگرخود را به ارتباط خون وعروق پدری مربوط یک نژاد بدانند طبیعی است که ازلحاظ خون وعروق مادری نیزخودرامنسوب به نژاد مادری به حساب خواهند آورد ، درچنین شرایطی که تنگ شدن عرصه برای حفظ اصالت نژادی ونژاد گرائی ازقدیم آغازگردیده وبا گذشت زمانه ها تنگترمیگردد تلاش برای حفظ اصالت نژادی یک تلاش بی ثمربه نظرمیرسد و با بهانه قرار دادن خورده اختلافات بین نژاد ها ، هیزم کشی به آتش نفاق وشقاق که ازطرف مغرضان پیرو اندیشۀ استعماری (تفرقه بیانداز وحکومت کن) دامن زده میشود کارعاقلانه بشمارنمیرود .
رسالت روشنفکران وآگاهان جامعه مربوط هرقوم ونژاد که باشند تقویۀ زبان وفرهنگ ملیت شان است که به آن مهارت دارند واین بمعنی حمله به کلتوروفرهنگ دیگران نیست ، اصولاً درمورد بازگوئی اعمال نابجا وکارهای نا خوش آیند گذشتگان زمانی لازم البیان است که اخلاف میراث خوراین اسلاف اعمال ناپسند زمان گذشتۀ اجداد شان را بحیث مشی سیاسی وفرهنگی خویش تعقیب نمایند ودرصدد عملی کردن آن سیاست های کهنۀ غیرملی وسیطره جویانه باشند .
امروزتمام اقوام وملیت ها زیر شعاردموکراسی میخواهند درعرصۀ زبان ، فرهنگ ، قدرت سیاسی وغیره کاملاً متساوی الحقوق باشند زیاده روی ازاین خواست ویا درنظر نگرفتن این مطالبات عمومی سیطره طلبی قومی ونژادی تلقی میگردد که قابل قبول نبوده مبارزۀ بی امان علیه آن ضرورت است .
این مدارک واسناد تاریخی درمورد امتزاج اقوام درطول سده ها وقرون تاعصرحاضربیانگراین واقعیت است که تمام طوایف و اقوام شامل قلمرو امپراتوری کوشانی ها ، آریائی ها تورک ها ، تاجیک ها وسایراقوام خراسان قدیم یا افغانستان امروزی برادروار باهم متحد زیسته اند ونتایج همزیستی صمیمانه ودوستانه بین اقوام ونژاد های مختلف سبب گردیده است که رابطه های گونا گون اجتماعی بین شان برقرار گردیده و حتی زمینۀ مشترکات خونی بین نژاد ها طبق مقررات موضوعۀ زمان وزمانه ها فراهم شود که مدارک واسناد فراوان دراین موارد ، درتواریخ کارنامه های آن دوران وجود دارد که شمه یی ازروابط خونی وعروقی دربالا تذکار یافت .
با تأسف باید گفت : درآسیای مرکزی ، افغانستان و ایران مدت ها است ، ازطرف عده یی از افراد متأثرازافکارسیطره طلبی قومی ونژادی که میراث شوم نژاد پرستانه ونا بخردانۀ برخی ازعظمت طلبان بشمول هتلروپیروان اندیشۀ نفرت انگیز آنها بشمار میرود با وجود آگاهی ازنتا یج نا مطلوب این ایدۀ بی ثمرکه موجد نفاق وشقاق بین الاقوامی میشود طوری به آن علاقه نشان میدهند وگاهی برای گسترش این مفکورۀ متلاشی کنندۀ روابط اقوام ونژاد ها قلم فرسائی نیز مینمایند که ازیکطرف آب به سیلاب نفرت بارتهدید کنندۀ اتحاد وهمبستگی اقوام دارای مشترکات تاریخی می افزایند و تلاش دارند آنرا توپنده تربسازند وازجانب دیگرافکارسیطره جوئی یک قوم برقوم دیگر را میخواهند تقویه وگسترش بدهند که این عمل به هیچ صورت به نفع این قلم فرسایان تمام نمیشود .
دوم سغدیان --: منظورمحترم بغلانی ازسغدیان دولت سامانیان باشد که درتاریخ ثبت میباشد لازم است بخاطر آگاهی بیشتر علاقمندان این موضوع درمورد ظهور وزوال وکارنامه های دولتمداران سامانیان مختصرمعلوماتی ارایه گردد:
مرحوم غبارجنت مکان مورخ افغانستان نوشته است :(خاندان سامانی اصلاً ازبلخ بوده پیرودین زردشتی بود وشخصی بنام (سامان خدا) ازروشناسان محل حاکم بلخ بود ، اسد والی خراسان درنصف قرن هشتم میلادی با سامانی ها دوست شد ، سامان
(سامان خدا)دین اسلام را پذیرفت ونام پسرخودرا «اسد» گذاشت پسران اسد درقرن نهم درعهد مامون به حکومت های محلی هرات وماوراالنهرمقررشدند(نوح درسمرقند ، احمد درفرغانه ، الیاس درهرات ) .
زمانیکه احمد حاکم فرغانه درسال 874میلادی فوت کرد پسرش نصر درسمرقند جانشین اوشد ، اسمعیل برادرنصرحاکم بخارا شد وبعد ها دولت سامانی را درسال 892بعد ازمرگ نصر واشغال سمرقند اساس گذاشت .
زمانیکه درسال 942 نوح پسرنصر پادشاه شدادارۀ دولت سامانی ها روبه انحطاط نهاد و درسال954م نوح فوت کرد پسرش عبدالملک جانشین پدرگردید مگرسیرانحطاط ادامه یافت که سپه سالاری الپ تگین یکی ازعوامل جلوگیری ازسقوت فوری دولت سامانیان بود مگردرسال960م عبدالملک نیز فوت نمود الپ تگین وبلعمی وزیر همچنان به خاندان سامانی وفادارماندند .
منصوربن نوح قدرت را بدست گرفت قیام های دهقانان وجنگ های داخلی آغاز گشت منصوردرسال 975فوت کرد (پسر13ساله اش)بنام نوح دوم بجای پدرقرارداده شد ، درنتیجۀ مخالفت های اراکین دولت ، اداره بدست نظامیان تورکی(الپ تگین ودیگران که درخدمت سامانی ها بودند) افتاد .
متن این نوشته بیانگراین واقعیت است که الپ تگین تورک وبلعمی تا آخرین درجه ازرژیم روبه انحطاط سامانی ها حمایت کرده صداقت وصمیمیت خودرا به آل سامان نشان داده اند دران شرایط بحرانی که سامانیان با پای بندی به عنعنۀ میراثی بودن سلطنت پسر13ساله را برتخت نشانده غرق بحران سیاسی آنزمان گردیده اند ، الپ تگین که به موضوع (یامرگ یازنده گی)
مواجه گردیده بود شاید نسبت نبودن شخصیتی که بتواند خلای قدرت را پرکند ازبین سامانی ها قدراست نکرده بود بناءً برای زنده ماندن خود تمام قوای نظامی را جمع کرده آمادۀ دفاع ازخود واطرافیانش گردیده است اما درفضای چنین تلاطم سیاسی وتداوم جنک ها وقیام ها نتوانسته بود ازتمام قلمرو سامانیان دفاع نماید تنها غزنی وچند منطقۀ دیگررا درقبضه نگهداشته بود که دولت ایلک خانیۀ تورکستان شرقی (کاشغرستان وتوابع آن) را دراختیارداشت که به گسترش قلمرو خود پرداخت که بلاساغون پایتخت قراخانیان تورکستان شرقی درکاشغر، اوزگند درجنوب فرغانه پایتخت ایلک خانی های تورکان غربی بود
وسلسلۀ همین ایلک خا نی ها است که دولت تورکی هارا درقرن دهم میلادی تاسیس نمود .
سامانی ها که مدت یک قرن دران دوران پرتلاطم روزگارحکومت کرده اند تشکیلات منظم ملکی ونظامی دولتی نیز داشته اند اما به روایت تاریخ نسبت وضع مالیات سنگین به اتباع وعدم توانائی خدمات شایسته درراه رفاه اجتماعی وامن وامان سازی مناطق تحت فرمان شان نارضائیتی ها ی مردم بالارفته منجربه قیام ها علیه فرمانروایان شان گردیده است .
مرحوم غبار نوشته است : (سامانی ها سالانه اززمین ومواشی 45میلیون درهم (پول رایج آن زمان) مالیات میگرفتند از ری ، قم ، کاشان ، عراق عجم سالانه چهارمیلیون درهم اخذ میکرد ند .
دربدل اجازۀ انتقال برده ها ازیکجا بجای دیگرفی نفراز70تا100درهم مالیه میگرفتند (قیت یک کنیز یا غلام سه صد درهم تعین شده بود) اجازه نامۀ انتقال زن وشوهربرده (غلام وکنیز)فی نفر 20 تا 30 درهم بود طریقۀ حصول این مالیات با مصرف تحصیلداران وفشارارباب وملک بر رعیت کمرشکن بود بهمین سبب توده های مردم وحتی گاردشاهی ازنظام سامانی ها متنفر شده بودند که پیشه وران و دهقانان قیام کردند ودرغوروغرجستان ده هزار نفرازپیشه وران ودهقانان قیام کردند وقصر امیر سامانی را آتش زدند ودرچنین فرصتی قدرت دردست افسران نظامی متمرکزگردیده دولت سامانی سقوط نمود (ص903 افغانستان درمسیر تاریخ) .
تاریخ که آئینۀ تمام نمای جهان وجامعه وانعکاس دهندۀ عملکرد های امپراتوران ، شاهان و امیران درمقابل نژاد ها وملیت های زیر فرمان آنها درزمان ومکان معین است درهیچ گوشۀ جهان ، امپراتوران وشاهانی را نشان نمیدهد که تمام عملکردهای آنها طرف قبول رعایا بوده وکاملاً مثبت بوده باشد ازهمین سبب رایج است که علمای مذهبی میگویند : چون انسان نا کامل است لهذا همشه نمیتواند کاربیدون اشتباه انجام بدهد یعنی هرانسان درهرموقعیتی که قرار داشته باشد وقتی عمل میکند اعمال آن بعضاً با اشتباه همراه است .
آنهائیکه اذهان وافکارشان زیرتاثیر گرد وغبارتعصبات کورکننده قرار نگرفته باشد درحین داوری برعملکرد های انسانها وامپراتوران وشاهان گذشته وحال ، جهات مثبت ومنفی کارنامه های آنها را درنظرمیگیرند ، داوری برکارنامه های گـذشتگان
ازدیدگاه امروزازریشه نادرست است زیرا شرایط امروزبا شرایط قرون پیشین قابل مقایسه نیست ، داوری ها زمانی میتواند قرین به صحت تلقی گردد که کارنامه های امپراتوران وشاهان مختلف با درنظرداشت شرایط موجود همان زمان درمناطق فرمان فرمائی آنها با هم مقایسه شود .
بعضی واقعه نگاران وتاریخ نویسان مغرض وقتی برحسب ضرورت نام یک شاه ویا یک امپراتور را می نویسند اگرمخالف آن باشند تمام الفاظ رکیک را بروی نثار نموده ازتحریر کارنامه های مثبت آن خودداری مینمایند ویا با منفی بافی های نا خردمندانه ، دورازشرایط داوری به داوری می نشینند وقلم فرسائی میکنند که اینکونه نوشته ها جعل تاریخ گفته میشود مثلاً یک تاریخ نویس متعصب نژادگرا که لزوماً خودرا مکلف دیده است ازفتوحات(الف) سخن بگوید درادامۀ مطالب بخاطرمذمت وی جملات چوروچپاول را بصورت غیر واقعی وغیرموثق به ان پیوند داده درپسوند نام آن کلمۀ غدار، مکار وامثال آنرا نیزافزوده وبه مثابه شاهد عینی نوشته است (الف غدارومکار) درحملات وحشیانه خود در(فلان محل) 25هزارنفررا قتل عام نمود ، اینگونه نوشته ها جعلیات است برای سرزنش وبد نام ساختن (الف) ، زیرا درذهن خوانندۀ چنین مطالب این سوال جامیگرد که 25هزار کشته را چطورمحاسبه کرده ؟ واگرازمنابع موثقی که به جمع آوری وشماراجساد مقتول موظف بوده گرفته باشد چرا منبع آنرا تذکارنداده است ؟ وده هاسوال دیگر....
اینگونه سوال ها درحقیقت تائیدی است برجعل کاری تاریخ و تائیدی است برغیرواقعی بودن چنین نوشته ها ، این تاریخ نویس متعصب ونژاد گرا زمانیکه ازفتوحات(ب) خواسته است چیزی بنویسد که نسبت همنوائی که با او داشته است نوشته است : (امپراتور(ب) شخص مجرب ، انسان دوست ومهربان به رعایا بود ، در(فلان سال) برلشکرعظیم مخالفش غلبه کرودرفلان سالها قلمروخودرا پنج صد فرسخ وسعت داد ، ازمطالعۀ چنین نوشتۀ خوش بینانه نیز به اذهان مطالعه کننده گان این پرسش ها ایجاد میگردد که (امپراتورب) چه تجربه هائی داشته وازاین تجارب خویش به منفعت رعایایش چگونه استفاده کرده است؟ چه نشانه هائی ازانسان دوستی او وجود دارد وبه رعایا چه مهربانی ها کرده است ؟ برلشکرعظیم چگونه غلبه کرده است؟ آیا با لشکرعظیم مخالف وطرف مقابلش جنگ کرده وچه تعداد ازلشکرخودش وطرف مقابلش کشته شده اند ؟ چراتعداد کشته شده ها تذکارنیافته ؟ واگربیدون جنگ این لشکرعظیم دشمن تسلیم شده باشد انگیزه ها ودلایل آن چه بوده وافتخارپیروزی (امپراتورب) درکجا است ؟ وده ها سوال دیگر....
چنین نوشته های تاریخی گمراه کنندۀ افراد کم معلومات بیانگراحساسات نویسنده است که جعل تاریخ گفته میشود اینگونه تاریخ نویسی ها همان ضرب المثل را درانسان واقع بین تداعی مینماید که گفته میشود(آنجا چرا چنان اینجا چراچنین) .
سوم هخا منشی های تمدن ساز :برای شناخت هخامنشیان که تمدن سازبودند یا نبودند به تاریخ زمان ظهورو کارنا مه های آنها بایست مراجعه کرد ، درکتابی بنام توجه به نبوت دانیال دربارۀ امپراتوری بابل وسقوط آن بدست داریوش وتبعیدیان یهود مطالب تحقیقی ارزنده یی وجود دارد که فشرده ترین مطالب ضروری آن بخاطرازدیاد معلومات جوانان وابهام زدائی ارایه میگردد همچنان بخاطرسهولت درنوشتن موخذ بجای (توجه به نبوت دانیال) جملۀ (دانیال نبی) نوشته خواهد شد .
دانیال نبی نوشته است :(درشب پنچم وششم اوکتوبرسال539قبل ازمیلاد سپاه ماد وفارس بابل را تسخیرکردند و(بلشصر)پادشاه بابل ازپای درآمد (ص51 کتاب دانیال نبی) همچنان درصفحۀ 17همین کتاب آمده است :« پس ازسقوط بابل ، پادشاهی بنام داریوش به سلطنت رسید مگرنام داریوش مادی درمنبع غیر مذهبی یا منابع باستان شناسی به ملاحظه نرسیده است ، دایرت المعارف بریتانیکا نوشته است : داریوش شخص خیالی است وجود خارجی ندارد ، یک محقق نوشته است :(شخصی که سمت پادشاهی بابل را برعهده داشت دست نشاندۀ کوروش بود نه خودکوروش ، ص17کتاب دانیال نبی) .
اما در(ص44کتاب دانیال نبی) آمده است (کوروش درسال539 ق م به بابل تسلط یافت ) ازاین نوشته مستفاد میگردد که به نظر دانیال نبی کوروش وداریوش پشت وروی یک سکه دانسته شده ویا همان طوریکه ازنوشتۀ محقق دربالا یاد آوری شد داریوش که دست نشاندۀ کوروش بوده واصل قدرت به کوروش تعلق داشته بناءً با انصرا ف از نام داریوش ، نام کوروش تذکارداده شده است ویاهم شاید اشتبا لفظی صورت گرفته باشد .
دانیال نبی درجای دیگر نوشته است :( پس ازمرگ داریوش ، کوروش درسال539 ق م به بابل تسلط یافت ودر(ص52 کتاب خود نوشته است کوروش پس ازمرگ داریوش به تنهائی زمام امور امپرا توری فارس را بدست گرفت ) اما مرحوم غبارمورخ افغانستان آغاززمام داری داریوش وکوروش را سال545 ق م قلمداد کرده است که با نوشتۀ کتاب دانیال مطابقت ندارد ، دانیال نبی که از18سالگی تا 90سالگی درخدمت امپراتوری کلدانیان دربابل پایتخت آن قرار داشته است نوشته ها وگفتاراوبحیث شاهد عینی معتبر به نظر میرسد.
شایان ذکراست که طبق روایات تاریخی درسال618ق م (نبو کد نصر) پادشاه بابل دریک لشکرکشی اورشلیم یا یوروسلیم ویهودا را اشغال نمود وتعدادی ازجوانان با استعداد آموزش دیده را که سن شان از18 تا 22 ساله بود به بابل برد که دربین آنها دانیال نبی وسه نفر ازدوستان همفکراو بنام های (حننیا ، عزریا ، میشائیل) نیز حضورداشتند ، این جوانان بخاطری به بابل آورده شده بودند که بعد ازختم دورۀ آموزش ، درسرزمین یهودیان که شامل قلمرو امپراتوری بابل بوده توسط پادشاه دست نشانده بنام (ساتراپ ) اداره میگردید گماشته شوند اما یهودی ها که ازبردن این جوانان یهودی برای آموزش زبان کلدانی وعلوم متداول که دران زمان درحوزه های آموزشی کلدانیان تدریس میگردید ناراض بودند انتقال جوانان یهود به بابل را تبعید میگفتند
پروفیسور(کی اف کایل)نوشته است :( دانیال ویارانش می بایست حکمت «فلسفه» کاهنان ودانایان کلدانی را که درمدارس بابل تدریس میشد فرا میگرفتند وبدین سان دانیال و یارانش را بخصوص برای انجام خدمات حکومتی تربیت میکرد) .
زمانیکه درسال624 ق م (نبوپلسر) امپراتوربابل چشم ازجهان پوشید پسرش(نبوکد نصر) برتخت نشست ودرطی 43سال سلطنت سرزمین هائی را تصرف کرد که زمانی زیر سلطۀ قدرت جهانی یعنی امپراتوری آشوری ها بود .
نبو کـد نصردرسال چهارم سلطنت خود یوروسلیم ویهودارا اشغال کرده یهو یا کین را با دانیال وسایر جوانان یهودی نسب به بابل فرستاده برادرپدریهویاکین را بحیث پادشاه دست نشانده به یهودا مقرر نموده بود.
نبو کد نصر، دانیال نبی را پس ازاتمام دورۀ آموزشی وکارپرثمرش که ازمعبران و حکمای دربارش پیشی گرفته و خواب های اوراکه دیگران ازتعبیرش عاجز مانده بودند با شرح تمام تعبیرنموده بود ازاین سبب دانیال نبی را بحیث رئیس الحکمای دربارمقررکرده بود .
به روایت تاریخ ( نبوکـد نصر)پادشاه بابل120ساتراپ داشت که پس ازبه قدرت رسیدن داریوش بعضی ازاین ساتراپ ها معزول وبرخی دیگرتغیر و تبدیل گردیدند درصفحۀ115کتاب دانیال نبی آمده است : نبوکد نصرپاد شاه بابل 120ساتراپ داشت ، ساتراپ ها بعضاً ازاقوام پادشاه برگزیده میشد وبر تقسیامات ملکی قلمرو امپراتوری حکمرانی مینمود ، وظایف آنها اداره ورسیده گی به امور رعایا ، جمع آوری مالیات و باج و ارسال آن به دربار سلطنتی بود ، ساتراپ بمعنی نگهبان پادشاهی است ساتراپ ها درقلمرو خود به منزلۀ نمایندۀ با صلاحیت پادشاه عمل مینمود واین ساتراپ ها پادشاه دست نشانده یاد میگردید
درزمان به قدرت رسیدن داریوش دربابل در539 ق م دانیا ل نبی رئیس الحکمای دربارنبوکد نصرپادشاه ساقط شده محسوب میگردید که 90سال داشت داریوش تازه به سلطنت رسیده به فهم ودانش و استفاده از تجارب وی نیازمند بود ازهمین سبب دانیال نبی را بحیث یکی ازسه وزیرناظر بر اعمال ساتراپ ها تعین نمود ( هروزیر40ساتراپ را کنترول میکرد واین میراثی ازتشکیلات نبوکد نصر بود) مقربان دربارداریوش ، ساتراپ های نوکار وناراض از دانیال یهودی نسب به زودی ذهن داریوش را تغیر دادند و روزی به دربار داریوش گردآمده پیشنهاد نمودند هرکی غیرازداریوش کبیررا پرستش کند باید کشته شود ، داریوش خورسند گردید و بیدون متوجه شدن به دانیال نبی این پیشنهاد را پذیرفت وقتی دانیال نبی ازاین موضوع اطلاع یافت مشوش گشته طبق عادت پشت بام خود برآمد و به خدای خود دعا نمود ، مخالفانش که اورا تحت تعقیب داشتند موضوع را به داریوش رسانیدند داریوش امرنمود دانیال نبی را به پیش پای شیران انداخت که برای خوردن افراد متهم به اعدام تربیه ودرجای خاص درزیر زمین نگهداری میشد ، یکروز بعد داریوش به قرارگاه شیران آدم خورآمد سنگ سر گودال را باز کردند داریوش صدا کرد (ای دانیال خدایت که برایش دعا میکردی برایت چه کمک کرد؟ دانیال نبی گفت خدایم دهن شیران را بست ومرا نخوردند ، داریوش متعجب گشت و امر رهائی وآزادی دانیال نبی را صادرنمود .
مطالب فوق خلاصۀ بود ازصحات221 و 222کتاب دانیال نبی) درصفحۀ223این کتا آمده است :(داریوش بعد اً امرکرد اشخاصی را که ازدانیال نبی شکایت کرده زمینه را برای نابودی او فراهم نموده بوند با زنان دختران وپسران شان دستگیرکرده به پیش پای شیران آدم خورکه دانیال نبی را نخورده بود انداختند شیران همۀ آنهارا پاره کرد وخورد ، دران زمان درتورات موسی ع این حکم وجود داشت که ( پدران بعوض پسران کشته نشوند و نه پسران به عوض پدران کشته شوند)
( تثنیه آیۀ24باب16تورات و صفحۀ 123کتاب دانیال نبی) .
درصفحات 39و40 افغانستان درمسیر تاریخ مرحوم غبار نوشته است :( کوروش پس ازدوسال به قدرت رسیدنش به سرزمین افغانستان امروزی که فاقد دولت بود(بصورت ملک الطوایفی ادراه میشد ) حمله کرد اقوام ساکن دراین سرزمین مدت شش سال
با لشکراو جنگیدند اما کوروش مناطق کرمان ، گنداهارا ، پارتیا ، باختر، ستاکیدیا (هزاره جات) سیستان وبلوچستان را تصرف کرد ، وقتی درقرن چهارم قبل ازمیلاد اسکندرمقدونی به سرزمین ایران امروزی (ماد وفارس) لشکرکشید داریوش سوم به افغانستان روی آورد اما سیوس والی باختر(بلخ امروزی) اورا کشت وحکومت مستقل خودرا اعلام نمود .
مرحوم غباردر(ص41) افغانستان درمسیر تاریخ نوشته است : ( هخامنشی ها به علوم جهانی خدمت مهمی نکرده است)
خواننده گان محترم توجه خواهند کرد که هخامنشی های تمدن سازکه محترم بغلانی ازآن با آب و تاب یاد کرده اند درصفحات تاریخ که مورخین افغانستان نوشته اند کارنامه های عالی وچشمگیری ازهخامنشی ها که به تمدن ساز اطلاق شود به چشم نمیخورد وکارنا مه های موسس امپراتوری هخامنشیان که درتاریخ ونوشته های دیگران انعکاس یافته نیزچندان افنخار آفرین نیست ، چنانچه نمونۀ کارنامه داریوش دربالا ازملاخظۀ تان گذشت .
روح مطلب اینجا است که کارنامه های امپراتوران درهرکجای دنیا که باشد برای اخلاف میراث خورآنها ممکن است افتخارآفرین باشد اما هرآنکه خارج ازحیطۀ این میراث خوری به آن افتخارنماید انگیزۀ این افتخار چیست ودرکجا است؟ بایست منبع این انگیزه ها شناسائی شود وروی نتایج چنین افتخارات ظنین تعمق بیشترصورت گیرد .
آنهائیکه ازلحاظ نژاد به داریوش و کوروش کبیرکه همان هخامنشی ها است خودرا به آنها منسوب میدانند با انکه نژاد پرستی درجهان امروز رسماً منسوخ است بازهم نمیتوان این علاقمندی وتمایلات آنها به اسلاف شان را عیب دانست اما آنهائیکه متعلق به نژاد وسرزمین دیگربوده صرفاً ازلحاظ مشترکات زبان فارسی به هخامنشی ها افتخاربکنندودرتعریفات نالزوم اسلاف دیگران بصورت غیر واقعی تمدن سازبگویند این فرو افتادن دربستر( پان پارسیک ) است که حتی افراط گرائی درپان پارسیک بودن باعث آزرده گی خاطرمیراث خوران هخا منشیان خواهد گردید و آنها خواهند گفت این آدمان بی هویت کاسۀ داغترازآش ازکجا پیدا شدند که میخواهند به افتخارات اسلاف مان خویشتن را بحیث مهمان ناخوانده شریک بسازند؟
بناءً لازم به نظرمیرسد همۀ مردمان افغانستان بخصوص آنها ئیکه زبان فارسی را که اسلاف شان بحیث یک زبان مشترک برای افهام وتفهیم بین الاقوامی پذیرفته ودرپروسۀ زمانه ها وسده ها درپویا ئی وگسترش ساحۀ نفوذی آن تلاش داشته اند مانند اسلاف شان عمل نموده درغنا مندی آن تا جائیکه مقدوراست بکوشند و ازان دررشد وبرومندی زبان وفرهنگ ریشه دارخود نیزاستفادۀ معقول نمایند وبه هیچکس حق ندهند که درتضعیف ومسخ نمودن این زبان را که با سه لهجۀ متفاوت(فارسی ، دری ، تاجیکی) درمحاورات روزمره وآفرینش های ادبی بکارگرفته میشود حرکات ناشیانه نمایند ودرعین زمان محتاط باشند که خودرا به (پانها ی) تاریخ گـذ شته نیالایند .

(باقیدارد)

28 / 8 /2008 میلادی

 
  • بازگشت به صفحه اصلی