vrijdag 30 november 2007

همدلي از همزباني بهتر است

همدلي از همزباني بهتر است:
يادداشت هايي از سفر تركيه
شنبه ۳۱مارچ
عبدالحفيظ منصور -
در تركيه هر افغانستاني كمتر احساس غربت مي كند، سيماي باشندگان اين مرز و بوم بسيار شبيه به باشندگان افغانستان است، تا لب به سخن نگشايد، كمتر مي توان تميز داد كه طرف ترك است يا افغانستاني؟ مردم تركيه بشمول مامورين بلند پايه دولتي، سياستمداران، دانشگاهيان و اهل بازار همه يكسان مردم افغانستان را "برادر" مي خوانند و اظهار محبت مي كنند.
در سفري كه در ميانه برج حوت در جمع شماري از فرهنگيان به تركيه داشتم، تازه يك پهلوي سخن مولوي را دريافتم كه گفته است: "همدلي از همزباني بهتر است" و تازه پي بردم كه چه سخن رسائي است در ارتباط به پيوند ميان دو كشور افغانستان و تركيه.
نمي دانم چه رازي در ميان بود، كه دو سده پيش وقتي لشكر هوتكي ها با لشكر ترك در اصفهان رو برو مي شوند، بجاي جنگ باهم سخن به ملاطفت مي گويند و يكديگر را برادر مي خوانند و ميدان معركه را به ميدان اداي نماز جمعه مبدل مي سازند و پس از آنكه يكديگر را در آغوش مي كشند، ازهم جدا مي شوند.
پس از آن احمدشاه ابدالي شهنشاه خراسان زمين نامه مفصلي عنواني خليفه عثماني (سلطان مصطفي) مي فرستد كه با فرستادن اين نامه ازيكسو ابدالي درايت و كفايت خود را در عرصه مناسبات خارجي تبارز مي دهد، از سوي ديگر بر وجود روابط حسنه ميان دو كشور مهر تائيد مي‌گذارد.
به سخن مسعود خليلي سفير كبير افغانستان در انقره در اوايل سده بيستم شماري از جوانان افغانستان كه از جانب انگليس كشانده شده بودند، تا در برابر ترك ها برزمند، صف عوض مي دارند و در كنار ترك ها قرار گرفته و بر روي انگليس ها شمشير مي كشند و تا پاي جان مي‌جنگند، كه اكنون مزار اين رزمندگان در "چنه قلعه" موقعيت دارد. خليلي مي گويد: "به پاس اين فداكاري ها پيش از آنكه وارد ساختمان سفارت در انقره شوم، به "چنه قلعه" رفتم و به ارواح آن رادمردان اتحاف دعا كردم و گفتم، فكر نكنيد مردم افغانستان هميشه خوار و ضعيف بوده اند، اين قبرستان نشان مي دهد كه مردم افغانستان ازچه دور انديشي برخوردار بوده اند. اين جوانان، ترجيح دادند، در دور دست ها با دشمن بجنگند، تا دشمن در عقب دروازه خانه شان نرسد."
مسعود خليلي در پيوند به مناسبات تاريخي افغانستان و تركيه گفت: پرچم افغانستان را در اين سفارت مصطفي كمال اتاترك بر افراشته است و اين امتيازي است كه ساير سفارت خانه‌ها آن را ندارند. افغانستان نخستين كشوري بود كه تركيه را به رسميت شناخت و امير امان الله خان به همه سفيران افغانستان دستور داده بود، تا بخشي از سفارت افغانستان را در اختيار دولت نوبنياد تركيه بگذارند، تا تركيه بتواند روابط خود را تأمين نمايد و اين اقدام را مردم تركيه مي‌دانند. محمد سليم مهماندار ما در استانبول با يادآوري از اين حوادث گفت: "ما در بدل آن فداكاري هاي مردم افغانستان، اكنون مي‌خواهيم اداي دين كنيم." و همچنان مدير بخش افغانستان در وزارت خارجه تركيه در اين ارتباط مي گويد: "وقتي تركيه به آرامش رسيد، اتاترك 450 تن از متخصصين عرصه هاي طب، انجنيري، نظامي و موسيقي را غرض معاونت به افغانستان اعزام داشت، كه در اوايل قرن بيست، اين اقدام، كلان ترين كمك شمرده مي شود."
افغانستان در كنار نماينده رسمي دولت، در تركيه يك "سفير دايمي" هم دارد كه آن مولانا جلال الدين است. و زيارت او درشهر قونيه هنوز هم پر از زايران و گردشگران است. آرامگاه مولوي در حال حاضر به موزيمي بدل شده است، كه درآن نسخه هاي قرآن مجيد و مجموعه هاي پارسي و نمونه هاي از لباس و آلات موسيقي دوره هاي پيشين را به نمايش گذاشته اند. دردا ودريغا كه ديگر مولوي دارد، در آن شهر آهسته آهسته غريب مي شود و شهروندان قونيه ديگر نمي توانند، مثنوي را با الفباي پارسي بخوانند. تغيير الفباي تركي به لاتين اكنون ميان بلخ و قونيه فاصله افگنده است و اين فاصله ايست بس عميق كه امروز تركيه را از ديروز با عظمت آن جدا كرده است. هر چند سال جاري به پيشنهاد تركيه و افغانستان از سوي يونسكو، سال مولانا نامگذاري گرديده، كه خود از وسعت انديشه و دامنه فكر اين عارف بزرگ پرده بر مي‌دارد. از سوي ديگر جاذبه مولوي از حضور گردشگرداني كه از سوي رهنمايان تركي هدايت مي شوند و لحظه يي آرامگاه مولوي را تهي نمانده اند درك مي شود؛ اما اين گردشگران درويشاني نيستند، كه با آواز ني به "چرخ" آيند و با عالم بالا ارتباط قايم نمايند. بل بيشترينه اشخاصي اند، كه از زندگي يكنواخت خسته شده اند و براي چند روزي به قصد رفع كسالت به سير و سفر مي‌پردازند و با گرفتن چند تصوير يادگاري و يادداشت هاي شخصي دقايقي از زندگي خود را شاد مي سازند.
دولت تركيه سلسله سفرهايي را براي اعضاي احزاب سياسي افغانستان تدارك ديده است،‌ تا وضعيت دموكراسي را در تركيه براي سياستمداران افغانستان معرفي نمايد، گروه ما جزء اين برنامه بود. در اين برنامه روزي هم براي شنيدن توضيحات استادان علوم سياسي دانشگاه انقره اختصاص يافته بود، در درب ورودي دانشگاه دانشجويان دختر ناگزير بودند، تا رو سري هاي خود را بكشند و در بكس هاي خود نهان سازند و به جاي آن موهاي بلند ساختگي را برسر نهند كه بخوبي نشان مي داد، هنوز هم حجاب تهديد جدي در برابر دموكراسي و سكولاريسم پنداشته مي شود. و استاد مراد ويچ اين اقدام را "خنده آور" خواند.
مرادويچ پس از دو ساعت سخنراني پيرامون دموكراسي در تركيه چنين نتيجه گيري كرد: "نظام هاي سياسي ذريعه يك بكس دستي از يكجا به جاي ديگر قابل انتقال نيستند، ما حدود صد سال است كه در تركيه نمي توانيم نظام سياسي به تيپ غربي بسازيم. نظام سياسي مانند نهال ايست كه به آب، خاك و هواي مناسب نيازمند است، تحميل يك نظام اروپايي در تركيه، اين كشور را به مشكل روبرو ساخته است، اكنون ما نه شرقي هستيم و نه غربي."
ايلمازآتش، معاون حزب جمهوري خلق تركيه نظر استاد مراد را تائيد نمي دارد، او يكي از آرمان هاي بنيادي حزبش را سكولاريسم مي‌داند و بدين باور است كه بدون سكولاريسم پيشرفت ممكن نيست. آقاي ايلماز آتش آشكارا گفت: "افغانستان به اتاترك نيازمند است، تا سكولاريسم را در آنجا قايم نمايد."
حزب جمهوري خلق تركيه دومين حزب سياسي است، كه در شوراي ملي تركيه عضويت دارد و با حزب عدالت و توسعه به رهبري رجب‌طيب اردوغان رقابت دارد. ايلماز آتش بدين نظر است كه در انتخابات آينده حزبش مي تواند، اكثريت را بدست آورد، وقتي از ايشان پرسيده شد كه روي چه دلايلي حزب عدالت و توسعه توانست بطور بي سابقه يي اكثريت كرسي ها را بدست آورد، موصوف گفت: "قبل از حمله به عراق، امريكايي ها با ما تماس گرفتند، تا در حمله به عراق با ايشان همكاري كنيم،‌ ما از چنين كاري ابا ورزيديم و در مقابل حزب عدالت و توسعه آماده كمك شد و در نتيجه امريكايي ها براي پيروز ساختن آن حزب وارد عمل شدند كه به ثمر نشست." از سوي ديگر شكست برنامه هاي اقتصادي حكومت پيشين كه در رأس آن ليبرال ها قرار داشتند، موجب گرديد تا مردم تركيه به محافظه كاران روي آرند.
آقاي نجاتي معاون پارلماني حزب عدالت و توسعه پيروزي خوبش را مرهون ارائه خدمات بهتر به مردم مي داند و مي گويد: "در عصر حاضر احزاب سياسي با اتكأ به شعار محض نمي توانند، پيروز گردند، بلكه احزاب سياسي پيش از همه بايد راه هاي خدمت گزاري به مردم را بياموزند."
محمود روزنامه نگار ترك بدين عقيده است، كه حزب عدالت و توسعه در عرصه اقتصادي و سياسي موفقيت هايي را نصيب شده است، صادرات سالانه تركيه از 25 مليارد دالر به 100 مليارد دالر افزايش يافته است و تنها صد مليارد دالر ديگر از درك گردشگري عايد تركيه مي‌شود، حزب برسر اقتدار، تركيه را پس از سالها بحران سياسي به ثبات رهنمون ساخته است. هرچند اين حزب به خواست هاي ديني و مذهبي مردم چندان رسيدگي ننموده است، با وجود آن فكر مي شود، با موفقيت هايي كه بدست آورده بتواند ده تا دوازده سال ديگر رهبري كشور را بدوش داشته باشد.
اردوغان نخست وزير كنوني تركيه همان شهردار موفق استانبول است، كه باري بخاطر خواندن شعر؛
مساجد سنگرماست
جماعت لشكرماست
و مناره هاي مساجد سرنيزه هاي ماست
چند ماهي از فعاليت سياسي محروم گرديد و به زندان رفت. او از اعضاي سابق حزب رفاه به رهبري پروفيسور نجم الدين اربكان است كه اكنون نام سازمانش به "سعادت" تعديل شده است.
اربكان اين پيرمرد انقلابي كه پيشرفت كنوني حزب عدالت و توسعه مرهون راهگشايي هاي او در جامعه تركيه است، در انقره مسكن گزين است، در يك شام باراني به ديدار او رفتيم. اربكان تحصيلات مهندسي دارد و ديزاين تانك "ليوپر" محصول كار اوست، اربكان، خميده به ملاقات ما آمد كه نشان از سن بلند او دارد. ولي با شور و حرارت يك جوان به سخن پرداخت. در ابتدا با لهجه يي شيرين گفت: "زبان يار من تركي است و من تركي نمي دانم" و با اين شعر تأسف خود را ابراز داشت كه نمي تواند، بدون مترجم حرف بزند.
نجم الدين اربكان كه براي چند سال نخست وزيري تركيه را بعهده داشت، بخاطر اين گفته كه "زنان محجب از دست ما بسيار آزار و اذيت ديده اند، و بايد در برابر آنها سرتعظيم فرود آريم"، به دادگاه كشانيده شده و بدين دليل كه گويا اصل سكولاريسم را در تركيه زيرپا نهاده است،‌ از نخست وزيري عزل گرديد.
پروفيسور اربكان تجربه مبارزات چندين ساله خود را در چند نكته فشرده ساخت:
سعادت واقعي در اسلام نهفته است.
آزادي و استقلال بدون تأسيس دولت اسلامي كافي نيست.
دولت اسلامي، دولتي است كه بتواند در ميان شهروندان عدالت را تأمين نمايد و زمينه اعلاي كلمه الله را فراهم نمايد.
مسلمان ها براي اعاده عزت و عظمت پارينه شان بايدP به علم و تكنالوژي توجه جدي نمايند.
استاد اربكان براي نشاندهي اهميت تخنيك گفت: "محمد فاتح به خاطري قادر به تسخير قسطنطنيه (استانبول) گرديد كه توپ نيرومندي ساخت و به ضرب آن ديوار هاي قسطنطنيه را درهم شكست." قسطنطنيه همان شهري است، كه 600 سال لشكريان مسلمان در پشت ديوار هاي بلند آن گير افتاده بودند و از تسخير آن عاجز مانده بودند، تا اينكه سلطان محمد فاتح خليفه عثماني آن را به تصرف در آورد و به مصداق حديث پيامبر (ص) بهترين امير مسلمان شناخته شد.
جناب پيامبر صلي الله عليه وسلم فرموده است: "بهترين امير مسلمان آن است كه قسطنطنيه را فتح نمايد و بهترين لشكر آنست كه در فتح آن شريك باشد."
كمال هلباوي دانشمند معروف مصري در ميزگردي در تلويزيون الجزيره وقتي خواست احمدشاه مسعود را تعريف نمايد، گفت: "مسعود محمدفاتح قرن بيست است. مسعود همان كاري را كرد، كه محمد فاتح در گذشته كرده بود." فاتح خليفه مدبري بود، كه در ميان اميران مسلمان نظير او كمتر ديده شده است. او برخلاف اسلاف خود بجاي حمله يكباره گي به قسطنطنيه، عمليات چند مرحله يي را انجام داد و در فرجام به موفقيت انجاميد.
نخست در تنگه دردانيل پايگاه مستحكمي زير عنوان جلوگيري از حمله دزدان دريايي بنا نهاد تا در روز حمله جلو كشتي هاي كمكي به جبهه مخالف را بگيرد.
اين خليفه خبير باري هم در اين تنگه به مانور نظامي پرداخت و چند كشتي فرضي را ذريعه توپخانه غرق دريا نمود. در طول اين مدت با فرماندار قسطنطنيه از در مدارا پيش مي آمد، تا احساس دشمني او را فرو نشاند.
در مرحله دوم كشتي هاي بزرگي را از راه خشكه به درياي عقب قسطنطنيه فرستاد، تا در هنگام حمله راه عقبي آن را ببندند. زيرا در گذشته قسطنطنيه از جانب اروپا پشتيباني مي‌شد. همزمان با آن تكنيسين هاي دارالخلافه سرگرم آن بودند، تا توپ نيرومندي بسازند كه توان درهم شكستن برج و باروي قسطنطنيه را دارا باشد. اقدامات مرحله وار نظامي در پهلوي ديپلوماسي زيركانه محمدفاتح منجر به فتح شهر گرديد و محمد در سن بيست سالگي لقب "فاتح" را ازآن خود كرد.
استاد عمر فاروق يكي از اعضاي سرشناس حزب سعادت در استانبول كه به كار تدريس در دانشگاه هاي خصوصي اشتغال دارد، بدين باور است، كه ارزش هاي غربي در تركيه به شكست روبرو شده است و تنها ميداني كه در آينده با آن درگير خواهيم بود، مسأله حقوق بشر و حقوق زن است؛ بنابر اين از همين اكنون بايد به آن مسأله اهتمام لازم به خرج داده شود. بسياري از خانواده‌ها در تركيه ديگر حاضر نيستند،‌ دختران جوان خود را به دانشگاه ها بفرستند، زيرا از اختلاط دختر و پسر ناراضي اند. به گفته استاد فاروق، اين خانواده ها در پي دانشگاه هاي خصوصي اند، كه دختران بتوانند در آنجا حضور يابند. و خود يكي از صنف هاي دخترانه را در استانبول از نزديك ديديم.
جماعت ديگر مذهبي كه در تركيه در سه روز پسين ميزبان ما بود، "جماعت نور" ياد مي شود، اين جماعت، به كارهاي فرهنگي، تعليمي و اجتماعي تاكيد دارد و موسس آن سيد بديع الزمان نورسي است و حالا "فتح الله گولن" رهبري آن را به عهده دارد. كار اين جمــاعت به جماعت تبليغي پاكستان شباهت مي رساند. جماعت نور در 112 كشور جهان مكاتب نمونه دارد، كه از آن جمله در افغانستان چندين مكتب زير نظر اين جماعت فعاليت مي نمايد و جوانان با استعداد را زير پوشش قرار داده است.
يكي از مسؤولين اين جماعت گفت: "در تركيه هياهو به راه افتاده بود كه اسلام ضد علم است و ما با اين كار خود ماهيت علم دوستي اسلام را مي خواهيم در سطح جهاني به نمايش بگذاريم." "جماعت نور" داراي چند فرستنده تلويزيوني، دانشگاه، بيمارستان و پرتيراژ ترين روزنامه (زمان) در تركيه مي باشد.
نشان شهرداري استانبول،‌ مناره هاي مساجد است وبه راستي استانبول شهر مناره هاي بلند مساجد است. در پهلوي هنر معماري تحسين برانگيز اين مساجد، مسأله جالب ديگر وجود جاي معيني براي حضور زنان نمازگذار در اين مساجد است.
در اين شهر كه حدود شش قرن مركز خلافت اسلامي بود، مجلل ترين و با شكوه ترين مساجد وجود دارد. ايا صوفيا و موزيم غني اين شهر و ديگر جاذبه هاي گردشگري سالانه 15 مليون توريست را به خود مي كشد.
خلفاي عثماني وقتي كشورهاي عربي و شمال افريقا را متصرف شدند، آثار اسلامي را از آنجا به استانبول منتقل ساختند، از اين روهم اكنون، استانبول آثار مهمي همچون عصاي حضرت موسي، دستار حضرت يوسف، شمشير حضرت داود، نعلين حضرت محمد،‌ خرقه، مهر و نقش قدم حضرت محمد (ص) را در خود جا داده است.
زماني سلطان سليم مصر را به تصرف در آورد، نقش قدم سرور كائنات در مصر محفوظ بود. اين خليفه، نقش قدم رسول الله (ص) را به استانبول منتقل ساخت و به زرگران دستور داد، تا آن نقش را در زر بريزند و خليفه آن را بعنوان تاج در سر خويش وانهاد.
سلطان سليم همان كسي است كه علما به او پيشنهاد كردند كه از فتوحات بيشتر دست نگهدارد و به اداره سرزمين هاي موجود بپردازد. او از علما فتواي كتبي خواست ووصيت كرد كه آن فتوا را پس از فوت در قبرش بگذارند، تا در ميدان حشر با آن فتوا حاضر گردد. سليم در صندوق ويژه يي مقداري گرد نگهداشته بود، كه از ميدان غزا برداشته بود و وصيت ديگرش اين بود، كه اين گردها را هم در قبرش بگذارند، تا آن را نزد خدا شفيع آرد.
از استانبول خلفاي عثماني بر بخشي از اروپا حكومت مي كردند و هرگاهي هم كه مي خواستند، به اروپا لشكر اعزام مي داشتند و آنجا را به لرزه مي آوردند، وقتي به آنجا دقيق نگريسته شود، بخشي ازاين مسأله كه غربي ها چرا با تمام توان به سرزمين هاي اسلامي متوجه اند و با چنگ و دندان براي تسخير اين مناطق تلاش مي ورزند،‌ خلافت عثماني قسمتي از اين موضوع را بازگو مي دارد. بلغاريا، رومانيا، مجارستان،‌ يونان، بوسني هرزگوين جزء قلمرو امپراطوري عثماني شناخته مي شد.
سيزده سال پيش در هيأتي غرض اشتراك در كنفرانس ايكو، استانبول را ديده بــودم. تحولاتي كه در اين مدت رخ داده است، چشمگير اند. امروز حكومت بدست گروه اسلامي است، حضور زنان، جوانان در مساجد افزايش يافته است. سيزده سال پيش، در درب مساجد روسري هاي كه زنـان آن را عاريت مي گرفتند و وارد مساجد مي شدند وجـــود داشت؛ اما اكنون زنان محجب چشمگير است و حجــاب هم اكنون به نشانه از برتري مبــدل شده است و آن هايي كه حجاب به سر دارند، درست فهميده مي شود كه احساس غرور و سربلندي مي كنند.
در پايان سفر، مدير بخش افغانستان در وزارت امور خارجه تركيه خواست، تا ديدگاه كلي ما را نسبت به تركيه و سياست هاي آن كشور دريابد. به ايشان گفتم، تركيه با توجه به اينكه از يكسو كشور اسلامي است و با افغانستان پيوند مستحكم دارد، از سوي ديگر در ناتو عضويت دارد، مي تواند نقش بيشتري در افغانستان ايفا نمايد، به ويژه ياد و خاطره استادان نظامي تركيه هنوز در افغانستان زنده است، از اين رو بسيار به صلاح است كه تركيه در تعليم و تربيه ارتش افغانستان فعالانه تر عمل نمايد.
ارسال شده بوسيله payk

woensdag 21 november 2007

جنبش ملی آذربايجان

برآوردي از شاخصه هاي جنبش ملي آذربايجان جنوبي
چهارشنبه,۳۰ آبان ۱۳۸۶
آزاد تبریز- سيد محمدحسين حسيني
حركت ملي آذربايجان جنوبي به عنوان يك جنبش اجتماعي- سياسي خاورميانه از جايگاه ويژه اي برخوردار است. اين جنبش اجتماعي-سياسي در تعاملات امنيتي و استراتژيك جغرافيايي منطقه كاملاً قابل ارزيابي است. شاخصه هاي كه وزن اين جنبش را نشان مي دهد به قرار ذيل مي باشد:
1- گستردگي و يكپارچه گي سرزميني: توركهاي ايران اگرچه در گستره سرزميني ايران حضور عيني دارند ولي 5 استان تورك زبان(آذربايجانشرقي، آذربايجانغربي، اردبيل، زنجان، همدان و بخشهايي از تهران و قزوين) در يك گستره جغرافيايي واحد و يكپارچه قرار گفته اند كه در صورت هرگونه تحرك سياسي-امنيتي ، منطقه از توزيع قدرت مركز خارج مي شود.
2- تراكم جمعيتي:طبق بسياري از آمارهاي معتبر بين المللي و حتي داخلي ( آمارهاي داخلي به صورت رسمي منتشر نمي شود بلكه در مقالات معتبر پژوهشكده مربوط به وزارت اطلاعات مي توان يافت) جمعيت توركهاي ايران بيش از 30 مليون نفر مي باشد. هر چند بخش عظيمي از اين جمعيت در استانهاي فارس زبان ساكن هستند، ولي در 5 استان كشور اكثريت قريب به اتفاق يكدست تورك زبان هستند. هرگونه حركت سياسي اين جمعيت معادلات سياسي – امنيتي و فرهنگي كل سرزمين ايران را با بحران مواجه مي سازد. اهميت تحركات سياسي – ملي استانهاي تورك، زماني كه با تحركات سياسي توركهاي تهران (در تهران نزديك به 7 مليون نفر تورك زندگي مي كنند) هماهنگ شود تاثير مستقيم و بدون واسطه را بر ساختارهاي نظام سياسي ايران كه در تهران متمركز است ، مي گذارد. تراكم جمعيت توركها از چند جهت ديگر هم براي حركت ملي آذربايجان مفيد است كه عبارتند از: از نظر نيروي توليد، از نظر نيروي رزمنده كه در شرايط حاضر به صورت مسالمت آميز فعالند، از نظر راي دهنده، سهولت اطلاع رساني، كاهش نفوذ رقيب در استانهاي تورك زبان و در نهايت سهولت بسيج مردم.
3- مجاورت جغرافيايي:يكي از وجوه بارز جنبش ملي آذربايجان اين است كه با دو كشور تورك زبان يعني توركيه و جمهوري آذربايجان شمالي هم مرز است كه عمق استراتژيك آذربايجان جنوبي را بسيار تقويت مي نمايدو علاوه بر دو كشور هم مرز به طور كلي كشورهاي تورك زبان آسياي مركزي هم مي تواند به عنوان الگوهاي موفقي مطرح بشود كه بر مبناي قوميت خويش (دولت – ملت) كشور تشكيل داده اند. كشورهاي تورك همسايه به عنوان پشتيبان معنوي مي تواند در مواقع مقتضي مساله جنبش ملي آذربايجان را در دنيا مطرح كند.
4- مداومت تاريخي: از نظر تاريخي سرزمين آذربايجان مشحون و مملو ار مبارزات قهرماناني است كه بخاطر حق و عدالت بزرگترين حماسه هاي بشري را خلق كرده اند. 23 سال مبارزه قهرمانانه بابك خرم دين در مقابل اشغالگران عرب، نمونه اي از اين حماسه هاست. آگاهي ملت آذربايجان از گذشته خويش روحيه مقاومت ملي و حماسي را در آنها تقويت مي نمايد.
5- منابع غني سرزميني:سرزمين آذربايجان علاوه بر اينكه استعداد بالايي در كشاورزي دارد، سلسله اي از معادن غني از مواد مختلف از جمله مس، طلا،… و ميدان هاي نفتي را داراست كه دولت هاي فارس زبان حاكم در تهران به علل ملاحظات استراتژيك هيچ سرمايه گذاري در اين مناطق ننموده و حتي سعي بر اين دارند كه ملت آذربايجان را نسبت به منابع غني سرزمين خويش ناآگاه نگه دارند تا مردم همواره در جستجوي كار به مهاجرت گسترده دست بزنند.
6- پيشينه مبارزات ملي و قومي:
جنبش ملي آذربايجان در 100 سال اخير بدون انقطاع به مسير خود ادامه داده است. هرچند كه فراز و نشيب هاي مختلفي را پشت سرگذارده است ولي از مسير اصلي خود منصرف و منحرف نشده است. البته اين جنبش در هر مرحله اي بر طبق نيازهاي ملت آذربايجان مطالباتش را مطرح كرده است. به عنوان مثال در دوره قيام ستارخان ، قانون انجمنهاي ايالتي و ولايتي در قانون اساسي ايران گنجانده شد. اين در حالي است كه در قيام شيخ محمد خياباني بر پررنگ شدن مرزهاي آذربايجان با عنوان آزاديستان تاكيد مي شود. در قيام پيشه وري بر تشكيل دولت ملي ، به عنوان مطالبات تاريخي آذربايجانيان صحه گذاشته شد و در قيام شريعتمداري با توجه به شرايط سياسي حاكم بر ايران ، منطقه و جهان ، بر ملت آذربايجان به عنوان منبع قدرت ساز براي كل ايران تاكيد و هژموني قدرت آذربايجانيان بر ايران مي باشد. و در دوره حاضر هم جنبش ملي آذربايجان كه با عنوان “حركت ملي آذربايجان” همان مسير صد ساله را ادامه مي دهد، با استراتژي حق تعيين سرنوشت صفحه و جبهه اي ديگر از مبارزه با حاكميت شوونيزم فارس را آغاز كرده است.
7- رهبران خردمند؛يكي از ويژگي هاي جنبش ملي آذربايجان وجود رهبران خردمند در حركت است. رهبري جنبش ملي آذربايجان در شرايط حاضر به صورت شورايي است . هرچند برخي از رهبران قدرت و نفوذ قابل توجهي دارند ولي بخاطر اينكه در حركت ملي آذربايجان (برخلاف جريان هاي قومي كردي كه بين رهبر و بدنه جريان فاصله زياد است) افراد زيادي وجود دارد كه قابليت رهبري دارند و از طرفي در بدنه جنبش نخبگان فكري و دانشگاهي كثيري فعال هستند. به همين دليل تسامح و تساهل قابل توجهي بين رهبران و بدنه جنبش وجود دارد. در بين رهبران جنبش آذربايجان برسر مسائل جزئي اختلاف سليقه هايي وجود دارد ولي در مسائل استراتژيك مربوط به آذربايجان يكدست و يكصدا هستند. به عنوان مثال هرچند شبكه تلوزيوني گوناذ تي وي از منتقدان دكتر محمودعلي چهرقانلي است ، ولي در شرايط حساس قيام خرداد ماه سال 85 ، همكاري مسئولانه اي را با چهرقانلي و ساير پيشروان جنبش نمود. به طور كلي مي توان گفت كه رهبران جنبش ملي آذربايجان به چنين درايت و عقلانييتي رسيده اند كه در صورت ضرورت مي توانند فرد يا گروهي را به عنوان رهبر فصل الخطاب جنبش معرفي نمايند(بصورت دموكراتيك).
8- همسويي مطالبات ملي جنبش آذربايجان با گفتمان مسلط بين المللي؛جنبش ملي آذربايجان در 100 سال اخير از راههاي مسالمت آميز جهت رسيدن به اهدافش استفاده كرده است و تمام خواسته هايش را بر طبق و در چارچوب قوانين و كنوانسيونهاي بين المللي مطرح نموده است. علاوه بر آن گفتمان حاكم بر جنبش ملي آذربايجان به محوريت حقوق بشر، تاكيد بر صلح، كرامت انساني، دموكراسي و … بوده است كه با گفتمان مسلط بين المللي همخواني قوي دارد. و از طرفي “حق تعيين سرنوشت ” كه از مطالبات جدي جنبش ملي آذربايجان است از منطق حقوق بين الملل نشات گرفته است.
9- ميزان فاصله با مركز؛جنبش ملي آذربايجان مركز جغرافيايي فعاليتش را در شهر تبريز قرار داده و استانهاي تورك نشين همجوار را پوشش مي دهد. اين جنبش مشاركت در قدرت مركزي را نه به عنوان تاكتيك و نه به عنوان استراتژي قبول ندارد. با توجه به فاصله اي كه بين شهر تبريز به عنوان كانون قدرت جنبش ملي آذربايجان و شهر تهران و اصفهان به عنوان كانون قدرت قوم فارس وجود دارد، مركز نمي تواند بر جنبش ملي آذربايجان با عناوين پوششي، مطالبات صنفي، قشري، و حاشيه نشيني سرپوش بگذارد. به همين جهت هرگونه تحرك در شهر تبريز و استانهاي مربوطه ، در رديف و حتي زيرمجموعه جنبش ملي آذربايجان ثبت مي شود.
10 – قابليت بسيج پذيري: در مناطق تورك نشين (آذربايجان) بيش از ساير ملت هاي ساكن در ايران قابليت بسيج پذيري وجود دارد. بطوري كه در سالروز تولد بابك خرم دين با وجود فشارهاي غيرقابل تحمل دولت فارس ، هر ساله بيش از يك مليون نفر در قلعه بابك واقع در شهرستان كليبر شركت مي كردند. و در قيام خرداد ماه 1385 ، 35 شهر آذربايجان در اثر تصرف خيابانهاي شهر توسط ملت ، بطور رسمي از كنترل حكومت خارج شده بود. اين جنبش در شرايط مقتضي قدرت بسيج پذيري در هر سطحي را دارد.
البته لازم به ذكر است كه جنبش ملي آذربايجان در كنار شاخص هاي قدرت ساز، با برخي از موانع و مشكلاتي روبروست كه ضريب قدرت جنبش را كاهش مي دهد كه به جند مورد از آنها اشاره مي كنيم:
1-نظام سياسي ايران (دولت) در اختيار قوم فارس است، كه ايدئولوژي شوونيزم فارس بر آن چيره شده است. اين دولت تمام قدرت سياسي، اقتصادي، اطلاعاتي، فرهنگي و نظامي اش را براي نابودي جنبش ملي آذربايجان بسيج نموده است.امروزه پروژه هاي قوي براي اخنلاف انداختن بين نيروهاي فعال جنبش از طرف دولت اجرا مي شود. دولت مي خواهد شاخص هايي را كه به صورت استاندارد مبين يك جنبش مي باشد را در جنبش آذربايجان از بين ببرد يا خدشه دار سازد، تا بتواند جنبش ملي آذربايجان را با اصطلاحات شورشي، تجزيه طلبان و اخلال گران همرديف سازد.2- دولت ايران به وسيله تطميع و تهديد ، حمايت حاميان بين المللي جنبش ملي آذربايجان را خنثي ميكند.3- با ظهور قدرت اسلامگرا در توركيه ، برخي از فرصتهايي كه جنبش مي توانست با استفاده از امكانات توركيه عملياتي سازد، ناممكن شده است. به عنوان مثال جلوگيري از پخش برنامه هاي تنها تلوزيون آذربايجان جنوبي، گوناذ، از ماهواره تورك ست و يا ديپورت چهرقانلي از اين كشور و دهها مورد ديگر كه مي توان مرتبط با ظهور اسلامگراها در توركيه دانست.4- بن بست در حل مناقشه قره باغ و بطور كلي اشغال 20% از اراضي آذربايجان توسط ارمنستان و بهره برداري دولت تهران از اين فضاي حاكم بر آذربايجان شمالي5- عدم وجود رسانه هاي ارتباط جمعي كافي جهت اطلاع رساني: جنبش ملي آذربايجان به علت نداشتن وسايل اطلاع رساني از نوع تلوزيون ، راديو، روزنامه و … شديداً متحمل خسارت هاي گسترده اي مي شود. امروزه اكثريت ملت آذربايجان به اينترنت دسترسي ندارند، تمامي نشريات و روزنامه هاي مربوط به جنبش آذربايجان توقيف شده اند. شبكه تلوزيوني گوناذ كه به مديريت احمد اوبالي از آمريكا پخش مي شود با محدوديت هاي مالي و فني(ماهواره اي) مواجه است.به هر حال جنبش ملي آذربايجان مقدورات و معذورات خاص خودش را دارد. ولي آنچه واقعيت دارد منابع قدرت ساز در آذربايجان بسيار قابل توجه است و كنش گري اين جنبش را در آينده بسيار نمايان خواهد ساخت. اين كنش گري جنبش آذربايجان با تضعيف قدرت دولت تهران بر اثر فشارهاي داخلي و خارجي قدرتمندتر خواهد شد.
مخابره شده در سرویس
اخبار آذربايجان, مقالات و مصاحبه ها

donderdag 15 november 2007

وضعيت فعلی توركان افغانستان

وضعيت فعلی توركان افغانستان

پنجشنبه,۲۴ آبان ۱۳۸۶
در افغانستان هويت‌ها در جنگ هستند!
در واقع فعلا هويت ترکهاي افغانستان بخاطر بي توجهي دولت، بي‌توجهي دانشمندان ترک‌تبار کشور، غرق سران آن به مسايل شخصي خودشان، عدم آگاهي ترک‌ها از فرهنگ و تاريخ خود و حمله فرهنگي ويا فکري ديگران رو به ضعف نهاده است. تاکنون تعدادي زيادي از ازبک‌ها و ترکمن‌ها زبان خود را از دست داده تغيير هويت نموده‌اند در اين اواخر اکثريت شهرنشين‌هاي اين دو قوم ترک در حالت تغير هويت هستند.
در دوران تصويب قانون اساسي جديد نمايندگان ترک‌هاي افغانستان خواستار گنجانيدن بعضي حقوق‌هاي حقه خود در قانون اساسي شدند و از جمله رسميت زبان ترکي هم بود ولي درآن زمان مداخله از حد زياد خارجي‌ها منجر به ناکامي آنها شد و تهديدهايي توسط خارجي‌ها خصوصا مداخله آقايان زلمي خليل‌زاد سفير امريکا در کابل و لخضر ابراهيمي نماينده ملل متحد در افغانستان سبب آن شد که يک زبان عمده افغانستان تنها در رديف ديگر زبانهاي خورد قرار بگيرد اگر چه در قانون اساسي ثبت شده و در مناطقي که وجود دارد رسميت پيدا کرد.
حتي در کشت خشخاش در داخل افغانستان، يک منطقه با ديگر مناطق تفاوت دارد يعني در مناطق ترک‌نشين کم بوده و تمام استراتژي‌هاي دولت در مورد محو کشت و تجارت خشخاش در اين مناطق تقريبا موفق بوده و اجرا مي‌گردد اما در ديگر مناطق به ناکامي منجر مي‌شود.

اشاره:
با مطالعه اين مقاله با نکات تکان‌دهنده‌اي از وضعيت اسفبار فرهنگي و سياسي و اقتصادي ترکهاي افغانستان آشنا خواهيد شد. اين مقاله درد دلهاي افشاگرانه يک ترک‌تبار افغانستاني با ديگر برادران خود است. در واقع اين مقاله به بيان آپارتايد کامل قومي و تبعيض فراگير و در همه ابعاد فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و … ترکهاي اؤزبک و تورکمن افغانستان مي‌پردازند.
ترکهاي افغانستان در واقع، دچار وضعيت مشابهي هستند که برادرن ترک‌تبارشان در ايران به آن دچارند. بحران فعلي افغانستان آئينه‌ وضعيت امروز ما و اي‌بسا سرنوشت اسفبارتر فرداي ما است همان سرنوشت تلخي که برادران ترکمن‌مان در مناطق ترکنشين عراق در کرکوک، تلعفر، توزخورماتو و تسعين و … با آن درست به گريبانند.
کوته‌سخن آنکه:
1. بايد حرکت ملي آذربايجان و در واقع همه‌ي ترکهاي ايران و ساير کشورهاي ترک‌تبار از حقوق ملي برادران مظلوم خود در افغانستان دفاع کنند.
2. بايد همه مناطق ترک‌نشين ايران حتي روستاهاي دورافتاده هرچه زودتر شناخته و شناسانده شوند و ظرفيتهاي ملي ترک در ايران خود را براي مقابله با فردايي نامعلوم و احقاق حقوق ملي خويش آماده ساخته و فراهم آورد.
نکات:
به لحاظ تفاوت در اصطلاحات و تعابير و جمله‌بندي‌ها، تغييراتي جزئي و ويرايش اندکي در متن مقاله صورت گرفته است تا مخاطبان فارسي‌خوان ايران متن را بهتر درک کنند.
نکته‌ي آخر اينکه آقاي «حضرت‌‌الله ولايت تخار» از فعالان سياسي و فرهنگي ترکهاي افغانستان است که به سمت نمايندگي از سوي ترکها در فعاليت‌هاي سياسي ايفاي نقش داشته و دارند.
در ضمن اين مقاله از وبسايت «افغانستان اوزبک‌لري انجمني» (بابر) گرفته شده است. براي مطالعه اصل مقاله مي‌توانيد به سايت
http://www.babur.org و وبلاگ http://uzbik.blogfa.com مراجعه فرماييد.
باتقديم احترام / فاتح يارار
FatehYarar@yahoo.com


وضعيت فعلي ترك‌هاي افغانستان

در واقع وضعيت فعلي تركهاي افغانستان مأيوس كننده است منظورم از ترکهاي افغانستان آن عده از ترکان وطن ما است که هويت زباني خود را از دست ندادند، آنها در وضعيت بد سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي قراردارند.
ميتوان وضع سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي آنها را در بخشهاي جداگانه محتصرا مورد بحث قرار داد. من اين بحث خود را در يک مدت بسيار کوتاه نوشتم منظورم بحث کامل و يا جامع نبوده تنها بخشي از مشکلات موجود را مورد بررسي قرار ميدهم.
در آغاز به دوستان يادآوري مي‌کنم که من نويسنده‌ا‌ي قوي نيستم و تنها ايمان و وجدان من، مرا وادار ساخت چيزي در مورد وضعيت بد ترکهاي افغانستان بنويسم و بطور خلاصه به افشاي بي‌عدالتي‌هاي موجود در افغانستان بپردازم. اميدوارم ديگر دانشمندان ترک تبار کشور در راه حمايت از حق و عدالت، وظيفه خود را انجام بدهند اگر چه تعدادي قبلا هم وظيفه ايماني خود را در اين راستا انجام دادند.
يادداشت: اين بحث ناچيز بنده در چهار بخش در هفته نامه «پيام جمهوريت» چاپ شده به همان صورت در اينجا نيز تقديم مي‌گردد.

بخش اول
بررسي کوتاه وضعيت سياسي تركهاي افغانستان
در وضع سياسي فعلي كشور در واقع تركهاي افغانستان هيچ نقشي ندارند، چه در سياست داخلي و چه در سياست خارجي، بلكه آنها از تمام مراكز قدرت و سياست دور نگهداشته شده اند. براي تضعيف جايگاه آنها و يا براي ايجاد اختلاف در ميان آنها نقشه‌هاي طرح شده, يکي پس از ديگري اجرا مي‌گردد.
در مرحله فعلي هرفرد از افراد ترکهاي افغانستان حق دارند كه نسبت به وضع بد ترک‌هاي کشور اعتراض نموده و نقض قانون اساسي توسط دولت را مورد اعتراض قرار دهند.
قانون اساسي كشور و قوانين بين المللي براي هر ملت اين حق را داده است که براي بدست آوردن سرنوشت خود مبارزه مسالمت آميز نمايد.
اسلام عزيز هم براي مسلمانها اين حق را داده است كه در برابر بي عدالتي مبارزه نمايند. حديث پيغمبر است که مي‌گويد: «بهترين جهاد گفتن حق نزد پادشاه و يا حاکم غير عادل است» و در جاي ديگر مي‌گويد: «اگر هر فرد از امت من در برابر ظلم مبارزه نکند و ظالم را ظالم نگويد از ذمه من خلاص و خداوند از او بيزار است.».
در تشكيلات سياسي دولت چه در مركز و چه در ادارات محلي ترك‌ها از حق مسلم خود محروم هستند، اصلاً به حقوق خود نرسيده‌اند، نه تنها حق آنها داده نمي‌شود بلكه تعداد كمي نيز كه در ادارات محلي ايفاء وظيفه مي‌نمايند روز به روز بنام اصلاحات اداري و يا رفرم تصفيه مي‌شوند.
در شوراي بن با وجود اين كه حل و فصل غير عادلانه صورت گرفته بود‍‍، نماينده‌هاي ترکهاي افغانستان را سهيم نساخته بودند و در مورد ترکها از طرف جامعه جهاني و نمايندگان شرکت کننده اصلا توجه نشده بود، با وجود آن باز بنابر نظر برخي از صاحب‌نظران، حق ترکهاي افغانستان در مشارکت در قدرت 14% در نظر گرفته شده بود ولي امروز دولت به تركها اصلاً حقي قائل نيست.
آقاي کرزي مسئوليت اجراي عدالت را بدوش دارد و هيچ عذري از وي قابل قبول نيست، طرفداران وي ادعا دارند که 75% کارمندهاي دولت را برادرهاي تاجيک تشكيل ميدهند و برادرهاي پشتون کم هستند و اين ادعاي آنها هيچ‌گاه نمي‌تواند مورد قبول واقع شود چونكه مسئوليت اجراي عدالت اجتماعي و مشارکت ملي را بعهده دارد.
تركهاي افغانستان (شامل ترکمن‌ها، قيرغيزها و ازبکها) 25 درصد نفوس كشور را تشكيل مي‌دهند ولي تخمينا حتي پنج درصد قوه كار دولت و سازمانهاي خارجي را تشكيل نمي‌دهند، نه تنها دولت بلكه سازمانهاي خارجي هم تركها را در افغانستان غير مطلوب ميدانند و در مسئوليتهاي خود اينها را نمي‌گمارند.
در مركز از تركها در مسئوليت‌ رتبه هاي فوق و يا پائين وجود ندارند مگر تعداد بسياز كم، آن هم عنوان سرپرستي را دارند اگر كسي پيدا شود فورا آنها هم برکنار و بي‌سرنوشت مي‌شوند.
من به طور مثال چند مقام مهم دولت را ذكر مي‌كنم، كاملاً از توافقنامه بون و با موادهاي ششم، هفتم، بيست و دوم و هشتادم قانون اساسي كشور مخالفت ورزيده اند. درحاليكه آنها خود را مجريان قانون مي‌پندارند.
ماده : ششم قانون اساسي
دولت به ايجاد يک جامعه مرفه و مترقي بر اساس عدالت اجتماعي، حفظ کرامت انساني، حمايت خقوق بشر، تحقق دموکراسي، تأمين وحدت ملي، برابري بين همه اقوام و قبايل و انکشاف متوازن در همه مناطق کشور مکلف ميباشد.
ماده: هفتم قانون اساسي
دولت منشور ملل متحد، معاهدات بين المللي، ميثاق‌هاي بين المللي که افغانستان به آن ملحق شده است و اعلاميه جهاني حقوق بشر را رعايت مي‌کند.
ماده: بيست ودوم قانون اساسي
هرنوع تبعيض وامتياز بين اتباع افغانستان ممنوع است. اتباع افغانستان اعم از زن ومرد در برابر قانون داراي حقوق و وجايب مساوي ميباشند.

ماده پنجاهم
فقره چهارم : اتباع افغانستان بر اساس اهليت و بدون هيچ گونه تبعيض و به موجب احكام قانون به خدمت دولت پذيرفته مي‌شود.
ماده : هشتادم قانون اساسي
وزرا نمي‌توانند در زمان تصدي وظيفه از مقام خود به ملحوظات لساني، سمتي، قومي، مذهبي و حزبي خود استفاده نمايند.

کدام يک از اين مواد فوق توسط ارکان‌هاي قوه اجرائيه مورد عمل قرار گرفته است؟ همه ارکان‌هاي قوه اجرائيه تمام مواد مذکور را خصوصا ماده پنجاهم و هشتادم را نقض کردند.
فساد اداري به اوج خود رسيده است، استفاده از مقام رسمي وزراء به نفع قوم و حزب خود کاملا هويداست.
اصلاحات اداري شعار است و جنبه عملي نداشته و عده‌اي خاص در ساختار تشکيلات آن مسلط بوده و با سرنوشت مردم بازي غير عادلانه مي‌نمايند.
اولا از مقام محترم رياست جمهوري آغاز مي‌كنم؛ در رأس تمام قوه مجريه قرار دارد و همه قدرت كشور به آنجا نسبت داده مي‌شود و آنجا مركز اميد و توقع ملتهاي كشور و آنجا عامل عدالت و ظلم است اما متأسفانه درآنجا ترك‌ها را فقط صفرعشاريه چهار درصد قبول نموده است و بيشترين آنها در وظايف بسيار پائين گماشته شده‌اند.
وزارت‌ها توسط وزيري كنترول مي‌شود كه آنجا را به مركز قدرت حزبي و قومي خود تبديل نموده و علناً با ماده‌هاي پنجاهم و هشتاد قانون اساسي مخالفت کرده‌اند. هر چند توسط رياست جمهوري امضا هم شود.
در وزارت مهم امورخارجه كه از ملتهاي داخل کشور و سياست داخلي آن در بيرون نمايندگي مي‌کند تعداد تركها را نوزده نفر اعلان كرده‌اند، ولي من در اين تعداد شك دارم و در هيچ پست مهم هم نيستند.
قرار معلومات، امنيت ملي که بايد مورد اعتماد همه مردم کشور قرار بگيرد و متشکل از ده‌ها رياست و معاونت و هر رياست داراي چندين مديريت است در هيج يک از رياستها و معاونتهاي وي با شمول مديريت‌هاي آن هيچ يک از ترکهاي افغانستان گمارده نشده است.
وزارت ماليه: چهل و دو درصد پشتون، چهل و شش درصد تاجيك و بقيه نيز هزاره، ازبك و تركمن، بلوچ، پشه اي و غيره هستند که من تخمينا مي‌توانم بگويم با شمول معاون پنج نفر ترك وجود دارد.
وزارت مهم امور داخله که بايد همه اقوام كشور به وي اعتماد داشته باشد برعکس به مظهر و يا به جايگاه قدرت يک قوم و يا حزب تبديل شده است، بيش از چهار الي پنج تن از كادرهاي وي را تركها تشكيل نمي‌دهند و آنهم وظيفه‌شان از قومانداني امنيه بالا نيست. با وجود كم بودن، در هر يک از رفرم تصفيه ميشوند.
رفرم و يا تغييرات جديدي نيز که صورت گرفته غير عادلانه بوده و هيچ نوع توجه به کادرهاي ترک‌هاي افغانستان صورت نگرفته است.
وزارت عودت مهاجرين از جمله ارکان‌هاي آن با شمول معاون پنج تن وجود دارد كه من مي‌شناسم.
وزارت سابق شهدا و معلولين 5 الي 6 تن وجود دارد. و ديگر وزارتها هم از اينها بهتر نيستند. حتي وزير اگر ازبك يا تركمن هم باشد وزارت وي هم چنين بي‌عدالتي را روا داشته است چونکه از طريق همين وفاداري به اين منصب رسيده است.
در ادارات محلي كه در آن استان ترکها هشتاد درصد را هم تشكيل دهند باز هم مسؤلين آن استان از ديگر قومها تشكيل شده است به طور مثال: ولايت تخار هفتاد درصد ازبك هستند ولي كارمندان اداري ازبك 25 درصد است آن هم روز به روز تصفيه مي‌شوند، در پستهاي پائين قرار دارند و در همه استانهاي شمالي چنين وضعي ادامه دارد.
خلاصه در تشكيلات فعلي كشور بسيار كم سهيم هستند و تعداد محدودي هم كه هستند روز به روز از ادارات اخراج مي‌شوند بلكه بدي وضعيت امنيتي كشور، سبب سرعت تصفيه آنها خصوصا از نيروهاي امنيتي شده است چونکه هر يک در تلاش براي ساختن پايگاه قوي براي آينده خراب است.
با وجود اين همه دولت تمام سياستهاي داخلي خود را بر روي آنها اجرا نموده در صورت موجوديت اندك مشكلات در منطقه‌ آنها تبليغات ضد آنها به اوج خود مي‌رسد و موضعگيري‌هاي سختي در برابر آنها صورت مي‌گيرد.
رهبران و يا سران سياسي ترك‌هاي كشور هم بي‌سرنوشت هستند، دنبال هركس مي‌دوند ولي در هيچ جا مورد تأييد و قبول قرار نمي‌گيرند و هيچ تشکلي که صاحب برنامه دفاع از آنها باشد وجود ندارد.
اگر احيانا يک شخصيت علمي و سياسي ترک در مورد بي‌عدالتي اظهار نظر کند مورد تهديد قرار مي‌گيرند، در جامعه افغانستان براي وي در آينده جايگاهي باقي نخواهد ماند، بر عکس افراطيون ديگر اقوام مورد تقدير و حمايت قرار مي‌گيرند.
شخصيت‌هاي سياسي ترك با هر نحوي كه باشند در جامعه شناخته نمي‌شوند مثلاً مجاهدين آنها در نزد احزاب جهادي ديگر ملتها مورد قبول نيستند و حتي در دوران جهاد هم مورد قبول نبودند، و تكنوكرات آنها نزد تكنوكراتها و غيره.
در اين اواخر نارضايتي ترك‌هاي افغانستان در برابر سياست نامتوازن و غير عادلانه دولت رو به افزايش است. نظريه تخميني نشان مي‌دهد که 95% ترک‌هاي افغانستان از اين بي‌عدالتي دولت به ستوه آمده‌اند و دارند روزبه روز حوصله خود را از دست مي‌دهند در صورت عدم توجه دولت به بهبودي وضعيت سياسي ترک‌هاي افغانستان خصوصا به مشاركت ملي آنها به ساختار دولت به نارضايتي آنها افزوده خواهد شد و آينده خوبي را در پي نخواهد داشت. البته منظورم از حق، دادن چند وزارت به چند تن نبوده بلکه در تمام بخش‌هاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي مي‌باشد.
نه تنها در رابطه با آنها در مورد حقوق سياسي‌شان بي‌عدالتي شده بلکه فريب و بازي بزرگ هم صورت گرفته است. انتخابات گذشته رياست جمهوري و پارلماني کاملا غير عادلانه بودند که تمام مسئولين انتخابات رياست جمهوري و پارلماني از دو قوم تشکيل شده بود حتي مسئله چهارم بودن ژنرال دوستم هم با اخذ راي نبوده بلکه آنچه در بون فيصله کرده بودند صورت گرفته و تمام آراي ترکها دزديده شد من خودم در يکي از بخشهاي اين انتخابات در خارج کشور کار مي‌کردم صدها تقلب به نفع يک يا دو کانديد صورت گرفت هزارها کتابچه کارت و برگ رأي دهي به طرفداران يک يا دو کانديدا توسط مسئولين برگزاري انتخابات چه خارجي و چه داخلي توزيع شده که شمارة تعدادي را هم من يادداشت کردم.
در انتخابات پارلماني دزدي، مداخله متحدين داخلي و خارجي کاملا هويدا بود در شمال آراء مردم کاملا دزديده شد درين انتخابات مداخله‌ علني بود حتي تعداد زيادي از صندوقهايي که در آن خود کانديدا و دوستان وي رأي انداخته بودند در شمارش صفر حساب شده بود که بسيار تعجب‌آور بود. اين همه بي‌عدالتي طي يک طرح و دسيسه قبلي صورت گرفته بود که از ميان کارمندان جي ام بي يا کميسيون برگزاري انتخابات کارمندان ترکهاي افغانستان اخراج شده بودند مثلا در تخار مسأله کاملا واضح بود که کارمندان ترک تبار اخراج شده بودند ولي جاي عجيب همين بود که با اين وجود، تعدادي از تشکيلات ترکهاي افغانستان به واقعيت پي نبرده و با جان و دل نتايج آن را قبول و با خوش‌باوري و بدون فکر آينده خود را به گرداب بدبختي و شکست انداختند.
مسئولين ملل متحد در شمال کاملا از يک گروه حمايت مي‌نمودند. مثلا من خودم در انتخابات «لوي جرگه» اضطراري شرکت کرده بودم و مسئولين ملل متحد بخاطر اختطاف صبغت الله ذکي برادرم من را در ليست وکيل‌هاي محلي نوشتند اگر چه من تازه فارغ التحصيل شده و از بيرون کشور وارد شده بودم و مردم هم من را مجبور به شرکت در انتخابات نمودند و بالأخره در «خيمه کندز» من هم حاضر شدم در آن جا داخل شدن افراد غير مسئول و مسلح ممنوع بود ولي مخالفين با همکاري مسئولين و کارمندهاي انتخابات، شخصي از قوماندان را که سلاح به دست داشت شبي که فرداي آن انتخابات بود وارد خيمه ساخته مردم را تهديد به راي دادن به کسي ديگر مي‌نمود.
فردا تعدادي از مردم به من راي دادند که من هم وکيل شدم و اين انتخاب من سران گروههاي مسلح در «گندز» را بسيار خشمگين ساخته بود که من اوضاع را ديده و احساس خطر مي‌نمودم که در آن هنگام آقاي جون آرنولد معاون لخضر ابراهيمي وارد کمپ شد من شکايت خود را در مورد اختطاف (رد صلاحيت؟) برادرم و تهديد خودم اظهار مي‌داشتم که ناگاه قوماندان سران گروههاي مسلح وارد شد و در حضور آقاي جون آغاز به تهديد من کرد اگر چه آقاي جون چنين بي‌نزاکتي را جدي نگرفت اما يک نوع اهانت به خود تلقي کرد در اين وقت آن قوماندان به آقاي سئرگئي مسئول يوناما در کندز زنگ زد او حاضر شد و او نيز با طرفداري از قوماندان به سرزنش من آغاز کرد و بجاي اين که بخاطر تهديد شدن خودم و اختطاف برادرم با من همدردي کند بلکه به طرفداري از اختطاف و تهديد پرداخت و از من به جون آرنولد شکايت نموده بود، حتي تعجب آور همين بود که وقتي ‌که ما وارد کابل شديم در خيمه بزرگ در هنگام انتخابات انتخاب رئيس جمهور من ايستاده بودم که ناگاه آقاي سرگي حاضر شده از ميان نمايندگان تنها مرا گفت برو در لين بايست و به مشاجره با من شروع کرد انگار که با من کينه و عقده ديرينه دارد.
لهذا در تمام تشکيلات اين سازمان بيشتر از طرفداران يک گروه گماشته شدند و گزارشهايي کاملا غلط و دور از واقعيت داده دنيا را با آنها دشمن ساختند.

بخش دوم:
بررسي کوتاه وضعيت اجتماعي ترکهاي افغانستان.
البته منظورم درين بحث کوتاه مورد بحث قرار دادن تمام جوانب وضعيت اجتماعي ترکهاي افغانستان نبوده بلکه بررسي بعضي مشکلات فعلي موجود است که دامن گير ما ترکهاي افغانستان است و منظورم در اين بحث آن عده از ترکان وطن ماست که زبان خود را از دست نداده‌اند يعني ترکمنها و ازبکها.
در سوره حجرات خداوند مي فرمايد:
«اي انسانها ! شمارا از مرد وزن آفريديم و شما را ملتها و قبيله‌ها گردانيديم تا به اين وسيله يکديگر را بازشناسيد همانا گرامي‌ترين شما نزد خداوند متقي‌ترين شماست.».
آيه‌ي مبارکه اصل و يا حکمت خلقت انساني را در مسايل اجتماعي وي ذکر کرده اين را توضيح ميدهد که خداوند انسانها را براي تحکيم علاقه خوب اجتماعي و براي بازشناسي و اعتراف بر حقوق ديگران آفريده، نه براي تفاخر، ظلم، دسيسه، تسلط يک قوم و يا دو قوم بر حقوق ديگران.
همين اجتماعي بودن انسانها بنابر قول استاد مطهري جز با تقسيم کارها و تقسيم بهره‌ها و تقسيم نيازمنديها در داخل يک سلسله سنن و نظامات ميسر نيست.
افغانستان در يک موقعيت خاص جغرافيائي با تشکل خاص داخلي از بيشترين محدوده‌هاي جغرافيايي و يا به عنوان ديگر دولتها تفاوت دارد.
افغانستان عبارت ازمحدوده اي است كه متشكل از تمام اقوام وقبايل ساكن داخلي آن است لهذا نام افغان اطلاق به تمام اقوام ساكن درين كشور بوده و هر نوع تشکل سياسي که فرا‌گير نباشد دربرگيرنده نام افغانستان نيست.
تعريف حقوقي کلمه «افغان»
فقره سوم وچهارم ماده جهارم قانون اساسي :
«ملت افغانستان متشکل از اقوام پشتون، تاجيک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، پشه‌يي، نورستاني، ايماق، عرب، قيزغيز، قزلباش، گوجر، براهوي و ساير اقوام مي‌باشد. بر هرفرد از افراد ملت افغانستان کلمه افغان اطلاق مي‌شود.»
ما مي‌توانيم حديث حضرت پيغمبر را در جامعه خود هم تطبيق دهيم.
اقوام افغانستان همچو راكبين داخل يک کشتي هستند حفاظت از کشتي وظيفه همه، بهره‌برداري از کشتي براي همه، عدم جلوگيري از بي‌باکي يک مسافر باعث غرق همه مي‌گردد.
و يا ملتهاي موجود درافغانستان ستونهايي هستند که افغانستان بالاي آن ايستاد است و با انهدام يک ستون و تضعيف ديگر افغانستان ضعيف شده روبه انزوا ويا فروپاشي قرار خواهد گرفت.
متأسفانه جامعه افغانستان از قديم الايام تاکنون يک جامعه کاملا طبقاتي بوده است و عنصريت، برتري‌خواهي، بي‌عدالتي، ظلم بر حقوق ديگران ادامه دارد زور هميشه در جايگاه بلندي قرار داشته است احيانا از امتيازات كلي برخوردار بوده است همين سنتها وعادات رايج گذشته سبب شده که هر کس جنگ کرد و خود را آماده جنگ ساخت از امتيازات خوبي برخوردار مي‌شود بر عکس آناني‌که بر صلح و ثبات اعتقاد نموده دست به کار نشوند هميشه در انزوا قرار مي‌گيرند.
با مقدمه قبلي درين جا چند سوال را مطرح ميکنم:
§ آيا ترک‌هاي افغانستان در جامعه فعلي از لحاظ تاريخي و عملي به رسميت شناخته شده‌اند؟
§ آيا ترک‌هاي افغانستان فعلا مورد کدام تبعيض در جامعه فعلي افغانستان قرار نمي‌گيرند و در تمام خدمات اجتماعي و يا بهره برداري‌هاي اجتماعي سهيم هستند؟
§ آيا حکومت فعلي افغانستان ماده ششم قانون اساسي را مورد عمل قرار داده است که چنين تصريح مي‌دارد:
«دولت به ايجاد يک جامعه مرفه ومترقي بر اساس عدالت اجتماعي، حفظ کرامت انساني، حمايت حقوق بشر، تحقق دموکراسي، تأمين وحدت ملي، برابري بين همه اقوام و قبايل و انکشاف متوازن در همه مناطق کشور مکلف ميباشد.»
واين سوالها را با ارائه جواب مورد بررسي کوتاه قرار مي‌دهم.
در واقع تركها از قديم الايام از جمله ساكنين بومي اين مرزبوم بوده‌اند اگر چه تعدادي از ترکهاي باستان افغانستان تغير هويت داده و نامهاي ديگري و يا زبانهاي ديگري براي خود برگزيده‌اند.
از «کوک ترکها» گرفته تا کوشاني‌ها، يفتلي‌ها، خينج‌ها، غوري‌ها، هزاره‌ها، قزلباش‌ها، ايماق‌ها، افشارها، ازبک‌ها، مغول‌ها، ترکمن‌ها، سلجوقي‌ها، اويغورها، تاتارها، قيرغيزها و غيره در افغانستان بوده‌اند.
ولي متأسفانه در افغانستان تاريخ ترک‌هاي افغانستان اصلا به رسميت شناخته نمي‌شود و تمام تاريخ گذشته آنها انکار مي‌گردد و در افغانستان آنها را بنام «کوچي‌هاي از آسياي ميانه آمده» معرفي مي‌دارند.
نه تنها ده‌ها سال است که برخي از دانشمندان و نويسندگان افغانستان در جعل تاريخ، دزدي تاريخ، تاريخ‌سازي، انکار و اهانت به تاريخ ترک‌ها ادامه مي‌دهند بلکه سيستيم تعليمي رسمي دولت هم از انکار تاريخ ترکها و مبالغه نسبت به تاريخ ديگر اقوام غرق است.
هيچ يک از دانشمندان و پادشاهان ترک‌هاي افغانستان با صفت خوب توصيف نمي‌گردد بلکه بيشتر تاليفات در مورد تاريخ مملو از اهانت به تاريخ ترکهاي افغانستان است.
پادشاهان ترک‌هاي افغانستان با چهره‌هاي خوب و يا اوصاف خوب در افغانستان معرفي نشده‌اند برعکس گذشتگان ديگر اقوام هرچند که با هر صفت خوب يا بد باشند با صفتهاي شايسته و قهرمان داستان‌ها معرفي شده‌اند.
تغيير نام اماکن و يا منطقه‌هاي مهم و تاريخي ترکها به زبان، نام پادشاهان و شخصيتهاي ديگر اقوام در افغانستان ادامه دارد در نام‌گذاري‌هاي تازه دولت در شهرها ترک‌ها اصلا شريک نيستند. نامگذاري خانه و يا شهرهاي خود ترک‌هاي افغانستان با نام‌هاي تازه مربوط ديگر اقوام نامگذاري شده است.
تفسير غلط در مورد فلسفه نامگذاري برخي مناطق که اساسا ترکي است به ديگر زبان و اثبات اصل آن در فارسي يا پشتو!.
در واقع در افغانستان فعلا يک جامعه كه براساس احترام متقابل استوار باشد وجود ندارد، هويت‌ها در جنگ هستند و براي تقويه و تثبيت خود و تضعيف مخالف خود از هر نوع شيوه که وجود داشته باشد صرف نظر نمي‌کنند بلکه مسأله از سياستمدارها به کوچه و يا به مردم عام هم شيوع پيدا کرده و جنگ‌هاي داخلي و فعاليت شئونيستها مسأله را به اوج آن رسانيده است.
تمام تشکل سياسي جامعه از دولت گرفته تا سازمانهاي سياسي و امداد کننده خواه ناخواه در مسايل قومي مي‌چرخند.
در تحريف واقعيت در افغانستان سازمانهاي خارجي سهيم هستند ما در تحقيقات صادر شده از دفترهاي سازمانهاي خارجي بين المللي از جمله يوناما در افغانستان تحريف‌هاي فاحش و آمارهاي کاملا غلط در مورد نفوس و مشکلات مربوط به ترک‌ها را مشاهده مي‌کنيم.
تشکيل اداري در افغانستان هم از بي‌عدالتي و برتري‌خواهي اقوام ساکن در جامعه افغانستان حکايت مي‌کند عدم صلاحيت و وابستگي بيش از حد اداره‌هاي محلي به مرکز و عدم وجود موانع در تطبيق طرحهاي خوب و بد مرکز در استانها به بي‌عدالتي اجتماعي افزوده است و هر کس در مرکز مسلط شد در برابر ديگران در ولايات اقدام خصمانه خودرا جامه عمل مي‌پوشاند.
در واقع فعلا هويت ترکهاي افغانستان بخاطر بي توجهي دولت، بي‌توجهي دانشمندان ترک‌تبار کشور، غرق سران آن به مسايل شخصي خودشان، عدم آگاهي ترک‌ها از فرهنگ و تاريخ خود و حمله فرهنگي و يا فکري ديگران رو به ضعف نهاده است.
تاکنون تعدادي زيادي از ازبک‌ها و ترکمن‌ها زبان خود را از دست داده تغيير هويت نموده‌اند در اين اواخر اکثريت شهرنشين‌هاي اين دو قوم ترک در حالت تغير هويت هستند.
تضاد در ميان هويتها و يا اقوام سبب آن شده که حمله بر روي آنها زياد شود حتي در برخي ولايتها مسئوولان تذکره ويا ثبت احوال نفوس آنها را در ليست ديگر اقوام ثبت مي‌کنند و در برخي ولايات در نوشتن زبان مادري ازبکي مشکلات زياد است. مي‌توان به عنوان مثال بعضي از مناطق ترك‌نشين ولايت بدخشان (توافق اهالي دو قريه ترك‌نشين در ولسوالي خاش مبني بر عدم تكلم به زباني مادري) را يادآوري كرد.
ولايتها در تغيير هويت تفاوت دارد مثلا شمال شرق بيشتر از شمال غرب است و بدخشان در قدم اول قرار دارد كه بسياري از ساكنين ترك‌تبار آن را در شناسنامه تاجيك ثبت نموده‌اند.
به هرصورت خطر تغيير روز به روز افزوده مي‌شود و هيچ تضميني در رابطه با احياء فرهنگ و زبان آنها ـ که در قانون اساسي داده شده ـ وجود ندارد. آن هم در قانون نوشته شده و مورد اجرا قرار نمي‌گيرد در اين موضوع در بحث وضعيت فرهنگي بيشتر روشني مي‌اندازم.
من بايد ياد آور شوم که منظورم در اين بحث خداي نخواسته دشمني با کدام زبان و يا قوم نيست همه زبانها و قوم‌ها را خداوند آفريده است دشمني با آنها دشمني با خدا و انسانيت است اما منظورم دفاع از زبان مادري خودم است که خدا برايم نعمت خود شمرده اعطا نموده و فعلا مورد بدترين حمله قرار گرفته است.
از سهم در رشد اجتماع افغانستان، ترک‌هاي افغانستان کاملا محروم هستند از هيچ نوع امتيازات دولتي برخوردار نيستند 30 سال قبل را در وضع فعلي آنها در مناطقي که زندگي مي‌کنند مقايسه کنيم بدتر شده در حاليکه 30 سال قبل نيز بدتر از قبل شده بود.
در شهرها نه تنها رشد آنها کم شده بلکه در بعضي مناطق اراضي شهر و نفوس شهر که 60 سال قبل بيشتر از ترک‌ها تشکيل مي‌شد فعلا نسبت آنها کم شده و حتي اراضي خود را در شهر از دست داده به روستاها رفتنه‌‌اند و اين مشکل در مورد ترکهاي افغانستان يک مسأله تاريخي است.
برعکس رشد نفوس ديگر اقوام در شهرها رکورد تاريخي را شکسته است. از تمام امتيازات در اين مورد ديگر اقوام برخوردار هستند قبلا نيز اراضي ترک‌ها مجانا به ديگر اقوام توزيع شده ولي در اين اواخر شدت گرفته تمام اراضي بنام دولتي در شهرها توزيع مي‌شود ترک‌ها از سهم خود محروم هستند.
در اراضي دولتي توزيع شده پايتخت در دوران انقلاب و جهاد و خلاصه در دوران تمام حکومتها اصلا ترکها سهم نداشتند.
در دوران حکومت رئيس جمهور کرزي توزيع ثروت بگويم يا ملکيت ملي در تمام مناطق رو به افزايش گذاشت بنام پروژه‌هاي مختلف ملي اراضي توزيع شد ولي من مي‌توانم بگويم از اين تنها دو قوم از اقوام کشور استفاده کردند وآباد شدند. توزيع اراضي دولتي در روستاها و شهرها ادامه دارد توسط شاروالي‌ها و يا وزارت شهرسازي توزيع مي‌گردد.
شهرهايي بنام «شهرک مهاجرين» در هر ولايت تأسيس گرديد بي‌عدالتي در توزيع کاملا محسوس است بلکه در برخي ولايت‌ها اراضي شخصي ازبک‌ها براي اين شهرک‌سازي‌ها توزيع شده بود که باعث تظاهرات مردم گرديد و تلفات هم داشت مثل توزيع اراضي شخصي مردم هوار ساي ولايت تخار براي مهاجرين باعث اعتراض مردم گرديد و ملا احسان الله با اهالي منطقه دست به تظاهرات مسالمت آميز زدند ولي عکس العمل خلاف قانون بود که چندين تن زخمي و يک تن کشته داشت که کشته شده خود مرحوم ملا احسان الله بود.
ولسوالي بنگي ولايت تخار يک ولسوالي عمدتا کوهستاني است اکثريت اراضي آن للمي بوده و تعداد نفوس آن هم زياد بوده در تنگي بنگي نمي‌گنجند و يک منطقه‌ بسيار خورد مالچر هم دارند که براي خودشان کافي نيست.
در اين اواخر من رفته بودم مردم گفتند که شخصي از برادران ديگر اقوام از اين ولسوالي هم نيست از وزارت شهرسازي و مسکن و يا از کدام مقام ديگر امر آبادي 60 خانه را درين مالچر خورد آورده بود که مردم اعتراض کردند معاون والي و ديگر مسئولين با آنها آمده اهالي را تشويق مي‌کردند که موافقت نمايند.
اختلاف در ولسوالي «دوشي بغلان» هم در ميان دو قوم مسلط در همين توزيع ملکيت عامه است که اصلا ترک‌هاي افغانستان خبر ندارند.
در دوران حکومت استاد رباني و ژنرال دوستم هم يک تعداد اراضي دولتي در جايهاي مختلف توزيع شد بي‌عدالتي‌ها کاملا محسوس بود البته در شمال و پايتخت اما در جنوب و شرق اينها تاثير نداشتند.
تعدادي مي‌گفتند که ژنرال عبدالرشيد دوستم اراضي دولتي را در مزار توزيع کرده براي ازبکها و ترکمنها داده است ولي واقعيت همين است که اراضي توزيع شده در مزار 20% آن را ازبکها و ترکمنها صاحب نشده با آنکه در دوران حكومت فعلي تعداد زيادي از آنها از آنجا اخراج هم شدند در حالي که خود ترک‌هاي ولايت بلخ را بگيريم از 50% نفوس آنها در اين ولايت بالا است چون که در آن زمان مرکز فرماندهي ژنرال دوستم و يا مرکز 5 ولايت شمال غرب هم بود.
بلکه بخاطر مهاجرت تعداد مهاجرين ديگر اقوام از ولايت‌هاي ديگر به اين ولايت در دوران ژنرال دوستم به نفوس ديگر اقوام کشور در اين ولايت افزوده شد در دوران دولت فعلي زمينهايي را که توزيع کرده‌اند به ترک‌ها سهم داده نشده است.
در شمال شرق البته تخار و کندز، ترکها از اراضي توزيع شده دولتي در دوران استاد رباني بسيار کم صاحب شدند اما در بدخشان و بغلان سهم نداشتند.
اگر ما تنها اراضي توزيع شده کابل را که خانه همه مردم افغانستان است در نظر بگيريم بيشتر از اراضي توزيع شده تمام اراضي ولايتهاي شمال است.
اما در بخش خدمات اجتماعي و يا بازسازي:
دولت که تمام بازسازي و انکشاف جامعه را طرح مي‌نمايد و خود آن عمدتا در تطبيق آن نقش دارد هر چند که توسط مؤسسه‌هاي خارجي هم اجرا شود در انکشاف و بازسازي جامعه افغانستان هم بي‌عدالتي را براه انداخته و انکشاف متوازن را که در قانون اساسي ذکر گرديده در نظر نگرفته است بلکه تبعيض در ميان ولايتها سمت‌ها حتي داخل يک ولايت ولسوالي‌ها و داخل يک ولسوالي منطقه‌ها را بر ديگري ترجيح داده است که اين بحث کوتاه گنجايش شرح آن را ندارد .
بخش سوم:
وضعيت فرهنگي ترک‌هاي افغانستان
در ميهن عزيز ما در واقع يگانه فرهنگي که مايه اتحاد و افتخار مردم ما مي‌تواند باشد تنها فرهنگ اسلامي که تعبير شده در تمام زبان‌هاي موجود کشور باشد. استفاده از فرهنگ اسلامي براي اهداف قومي خاص و يا سرکوب ديگر ملتها بدبيني در برابر فرهنگ اسلامي را به ميان مي‌آورد.
فرهنگ اسلامي، بر احترام متقابل و اعتراف بر تمام حقايق موجود در داخل يک جامعه و اعتراف بر تمام خوبي‌هاي فرهنگي اقوام ـ در صورتيکه با اساسات دين مبين اسلام در تناقض نباشد ـ استوار است.
زبان در حقيقت يک جزء عمده فرهنگ را تشکيل مي‌دهد و زبان حيات اجتماعي يک قوم براي تثبيت هويت اجتماعي‌اش مي‌باشد و ترک‌هاي افغانستان هم مشکلات زيادي در راه احياء فرهنگ خود دارند من مي‌خواهم بيشتر مباحث خود را درباره زبان ترکي ازبکي و ترکمني اختصاص دهم.
تنوع قومي، زباني و رنگي دنيا نه تنها يک پديده خوب بوده بلکه يکي از نشانه هاي بزرگ قدرت عظيم خداي متعال است.
خداوند در سوره روم آيه بيست دوم چنين مي‌فرمايد:
«و از نشانهاي اوست آفريدن آسمانها و زمين و گوناگون بودن زبان‌هاي شما و رنگ‌هاي شما هر آينه در اين نشانهايي براي عالمان است»
انسانها از ديدگاه دين مبين اسلام از يک پدر و مادر آفريده شده سپس به تمام منطقه‌ زمين انتشار يافتند و زبانهاي متفاوت را که در طبيعت‌شان برابر بود از طريق الهام خداوندي به آنها داده شده است.
زبانها از مادر به اطفال مثل شير هديه داده مي‌شود، جزء وي مي‌گردد در سايه همان زبان، روح و قلب وي بعد از سن رشد مطمئن مي‌باشد .
حتي از ديدگاه دانشمندان روان‌شناسي عدم آگاهي از خصوصيات زبان خود و حقارت زبان توسط زبان‌هاي مهاجم يک نوع تکليف اعصابي و يا روحي را در ميان گويندگان آن مي‌آورد.
مريت روهين مينويسد در دنيا 5000 (پنج هزار) زبان وجود دارد بعد از تحقيق از تقارب و مشابهت‌هايي که دارند به اين نتيجه مي‌رسد که شايد تمام زبانها از يک زبان باستاني ريشه گرفته باشد.
در اينجا مي‌خواهم ذکر کنم که تمام مراجع را که من از آنها استفاده کردم در بخش آخر ذکر مي‌کنم.
سازمان ملل خصوصا يونسکو در راستاي حفظ زبان‌هاي ضعيف و پايمال شده اقداماتي را در دست دارد و تلاش مي‌کند چنين زيبايي طبيعت در وجود زبان‌هاي متفاوت است نبايد با از بين رفتن زبانهاي ضعيف طبيعت متضرر شود اگر چه در اين قرن جديد بيشتر از 200 (دويست) زبان مواجه با خطر از بين رفتن است.
لهذا سازمان ملل به رسميت شناختن هر زبان داخل دولت خود و تحصيل در زبان مادري کودکان هر قوم را در مصوبات خود تثبيت و توصيه مي‌نمايد.
وطن ما افغانستان يک جامعه‌اي است که اقوام، الوان و زبانهاي مختلف زندگي مي‌کنند در راستاي حقوق فرهنگي مردم تا جايي از زمانه‌هاي دور تاکنون مشکلات وجود داشته و تفاوتهايي را قايل است.
در دوران تصويب قانون اساسي جديد، نمايندگان ترک‌هاي افغانستان خواستار گنجانيدن بعضي حقوق‌هاي حقه خود در قانون اساسي شدند و از جمله رسميت زبان ترکي هم بود ولي درآن زمان مداخله از حد زياد خارجي‌ها منجر به ناکامي آنها شد و تهديدهايي توسط خارجي‌ها خصوصا مداخله آقايان زلمي خليل‌زاد سفير امريکا در کابل و لخضر ابراهيمي نماينده ملل متحد در افغانستان سبب آن شد که يک زبان عمده افغانستان تنها در رديف ديگر زبانهاي خورد قرار بگيرد اگر چه در قانون اساسي ثبت شده و در مناطقي که وجود دارد رسميت پيدا کرد.
ماده شانزده هم قانون اساسي:
«از جمله زبانها پشتو، دري، ازبکي، ترکمني، بلوچي و پشه‌يي، پاميري، و ساير زبان‌هاي رايج در کشور، پشتو و دري زبانهاي رسمي دولت مي‌باشد.
در مناطقي که اکثريت مردم به يکي از زبانهاي ازبکي، ترکمني، پشه‌يي، نورستاني، بلوچي، و يا پاميري تکلم مي‌نمايند، آن زبان علاوه از پشتو و دري به حيث زبان سوم رسمي مي‌باشد و نحوه تطبيق آن توسط قانون تنظيم مي‌گردد.
دولت براي تقويت و انکشاف همه زبانهاي افغانستان پروگرامهاي موثر طرح وتطبيق مي‌نمايد.
نشر مطبوعات و رسانه هاي گروهي به تمام زبان‌هاي رايج در کشور آزاد مي‌باشد.
مصطلحات (اصطلاحات) علمي و اداري ملي موجود در کشورحفظ مي‌گردد.»
به هر صورت تنها براي زنده نگاه داشتن زبانهاي ترکي در بعضي مناطق افغانستان اگر واقعا دولت فقره سوم قانون مذکور را اجرا نمايد کافي است نه براي رشد کامل آن اما فقره اخير هم يک نوع مهمل است آيا منظور از اين فقره تمام اصطلاحات فارسي و پشتو در کشور را ديگر زبانها در اصطلاحات خود بايد بگيرد و حفظ کند؟ اين بمعني آن است که وجود ديگر زبانها تنها حالت سمبوليک داشته باشند و در خلال مدت زماني هويت خود را از دست بدهند و ازبکي در ميان خود به چند بخش و ترکمني هم به چند بخش تقسيم شود.
بحث بر روي اين در پارلمان هم يک نوع چنين برداشتها را به ميان مي‌آورد.
آيا فرهنگ فعلي افغانستان که با تمام جوانب آن بگيريم فرهنگ اسلامي است يا فرهنگ قومي، قبيلوي و يا قديمي غير اسلامي؟
در واقع فرهنگ‌هاي موجود در کشور فرهنگ اسلامي خالص نيست بلکه مختلط از فرهنگ اسلامي، قبيلوي و قديمي غير اسلامي است بلکه در اين اواخر فرهنگ اسلامي را به طاق نسيان گذاشته هر قوم به زنده نمودن فرهنگ قبيلوي، قومي وقديمي غير اسلامي خود تلاش زياد بخرج دادند لهذا تنوع فرهنگ در کشور روحية باهم زيستي و احترام متقابل را از دست داده به تنافس و جنگ در برابر همديگر برخواسته است.
بطور مثال تغير نام دو مدرسه در مزار يعني « مدرسه ميرزا الوغ بيک» و «مدرسه امير عليشير نوائي» که با نام شخصيت‌هاي مسلمان ترک‌تبار ناميده شده بود و نام گذاري کوچه‌هاي مزار با نام زردشت و غيره .
فرهنگ اسلامي تمام خوبي‌هاي فرهنگي همه اقوام را پذيرفته است به شرط اينکه با اساسات دين در تناقض نباشد واحترام متفابل را دارا باشد.
زبان ازبکي و ترکمني از شاخه‌هاي زبان ترکي مي‌باشد که زبان ترکي علي العموم از خصوصيات و امتيازات خاصي در ميان زبان‌ها برخوردار است طبق تحقيقان زبان‌شناسان از جمله موسسه ام-اي-تي در آلمان زبان ترکي سومين زبان استاندارد بين المللي است و در بسياري از زبانهاي بين المللي واژه‌هاي خاص ترکي داخل شده از جمله اينگليسي 10% آن را تشکيل مي‌دهد.
ترکها از زمانه‌هاي قديم نوشتن و کتابت و خط خاص خود را داشته‌اند بعضي مورخين تاريخ اختراع خط ترکي را 2500 سال قبل دانسته‌اند و برخي از مورخين خط ترکي را به تاريخ تمدن بين النهرين که اولين تاريخ تمدن در جهان مي‌باشد نسبت داده است، تمدن سومريها را که زبانشان التصاقي و نزديک به زبان ترکي بوده نظر دادند به هر صورت زبان ترکي خط خاصي داشته اما بعد از اسلام و رواج خط عربي رسم خط خود را تغيير داده و به نوشتن با خط عربي را آغاز کردند که اين بحث کوتاه گنجايش شرح آن را ندارد.
وضعيت فرهنگي ترک‌هاي افغانستان در واقع بخاطر عوامل مختلف تاريخي و فعلي دچار مشکلات در جامعه افغانستان شده است اگر چه وجود قوت وخصوصيات خاص ذاتي خود آن هم تاثير در دفاع از خود را نداشته است.
در قوت و ضعف زبان خصوصيتهاي ذاتي‌اش آنقدر مؤثر نمي‌باشد که قوت گويندگان آن تاثير دارد برخي از زبان‌هاي معروف در اروپا طي 200 سال رشد نموده به کتابت خود آغاز کردند که قريب است به زبان بين الملي تبديل شود.
زبان ترکي در افغانستان از زمانه‌هاي قديم وجود داشته است حتي تا پنچاب هند در سده اول قبل از ميلاد نفوذ نموده بوده است. در دوران سفر ابن بطوطه مراکشي تا هشنغري پشاور تکلم مي‌شده است.
اما بعد از سقوط ترکستان توسط تزاري‌ها و چينائي‌ها و تشکيل دولت افغانتستان برخي ترک‌هاي افغانستان زبان‌هاي خود را از دست دادند و تغير هويت نمودند.
عوامل متعدد وجود داشت از جمله مورد حمله قرار گرفتن آنها از دو جانب، قطع روابط آنها با دولتهاي آسياي ميانه، عدم توجه دولتهاي زمان به زبان آنها و زير فشار قرار دادن آنها، و تحت تاثير رفتن آنها از جمله عوامل تاريخي است که باعث ضعف زبان ترکي در افغانستان شد.
و ديگر عوامل عمده تاريخي عدم تعصب آنها بوده زيرا که ما مي‌بينيم در طول تاريخ حکومتهاي ترکها در افغانستان که قبلا بنام خراسان بود و ديگر دولتها وجود داشته و پادشاهان آن هيچ نوع توجه به زبان خود نداشته است و براي رواج زبان ترکي تلاش نکردند و هيچگاه پا فشاري نداشتند.
در واقع فعلا ترک‌هاي افغانستان به حاشيه رانده شده‌اند وضعيت زبان و ديگر فرهنگ آنها کما حقه به جامعه معرفي نمي‌شود و زبان ازبکي نه تنها مورد توجه قرار ندارد بلکه کارهايي هم صورت مي‌گيرد که به زبان ازبکي و ترکمني ضرر وارد مي‌کند.
اگر چه ترک‌ها در تمام جوانب خدمت در فرهنگ کشور سهم فعال دارند اما نه با هويت زباني خود. دولت تاکنون فقره سوم ماده چهاردهم قانون اساسي را عملي نساخته در حاليکه چند سال گذشته است بلکه اقدام به بستن ديپارتمان ادبيات ازبکي جوزجان نمود.
تاکنون هيچ رشد متوازني در ميان زبان‌هاي کشور به چشم نمي‌خورد بلکه تعدادي از زبانها از امتيازات فوق العاده برخوردار هستند.
در اين اواخر دولت تعدادي کتب درسي را به زبان ازبکي چاپ نموده آماده توزيع به مدارس نموده است در حاليکه دانشمندان ازبک کشور اعتراض دارند و مي‌گويند که در اين کتب گرامر ازبکي در نظر گرفته نشده و با روحيه ترک‌هاي افغانستان محتواي آن برابر نيست و قبلا با دانشمندان ترک‌تبار افغان در اين موضوع مشورت صورت نگرفته است.
معارف کشور تنها در خدمت تعدادي از مردم است رشد متوازن را در نظر نگرفته است. تخمينا ده ها هزار بورس هاي تحصيلي ويا نظامي از خارج آمده سهم جوانان ترکهاي افغانستان در نظر گرفته نشده است.
دهها هزار تن براي ترننگهاي کوتاه مدت ويا دراز مدت وارد خارج کشور توسط دولت اعزام شدند سهم ترک‌ها اصلا در نظر گرفته نشده است.
هزارها اسناد جعلي ساخته شده ارزيابي شده به طرفداران خود قدرتمندان توزيع نمودند و آنها تا جاي کادرهاي مهم هستند در دولت فعلي، اما تعدادي زيادي از ترک‌ها در ارزيابي اسناد اصلي خود مشکلات دارند.
هزارها اسناد ساخته شده و يا اصلي ديني ديگر اقوام ارزيابي شده و فعلا علماء ان کادر علمي و يا در کدام بخش دولت کار مي‌کنند اما من تا جايي خبر دارم صدها عالم ديني ترک‌تبار که واسطه (پارتي) نداشت واقعا عالم هم بود اما اسنادهاي آنها ارزيابي نشده است.
در رسانه‌هاي همگاني سمعي و يا سمعي و بصري و غيره‌ي مربوط دولت و خصوصي زبانهاي ترکي ازبکي و ترکمني سهم ندارند اگر چه يک تعداد هفته‌نامه هاي محدود يک‌مقدار زبان ازبکي را جاي دادند و يا به زبان ازبکي چاپ مي‌شوند اما در بقيه‌ي رسانه‌هاي معروف کشور هيچ سهم ندارند تلويزيون ملي مدتي را براي تقديم برنامه ازبکي داده که اصلا زمان مناسب و کافي نيست. تنها تلويزيون آئينه در بخشي از برنامه‌هاي خود زبان ازبکي و ترکمني را جاي داده است.
سازمانهاي خارجي بين المللي براي حفظ قرهنگ و زبان در اين مورد نه تنها سکوت را اختيار کردند بلکه در دوران تصويب قانون اساسي توسط برخي از اشخاص مهم سازمان‌هاي خارجي نمايندگان ترک‌تبار کشور بخاطر پا فشاري‌شان در مورد ثبت زبان ازبکي به عنوان زبان رسمي کشور در قانون اساسي مورد تهديد هم قرار گرفتند.
دو زبان رسمي کشور بخاطر تماس با دولتهاي که غني از توليدات فرهنگي هستند تمام مشکلات خود را حل مي‌نمايند و روابط سخت فرهنگي، اقتصادي و غيره دارند اما دولت با دولت‌هاي که ترک‌زبان هستند آن قدر روابط قوي ندارد.
يک خطر بزرگ ديگري که فعلا زبان ترکي ازبکي و ترکمني را در افغانستان تهديد مي‌کند داخل شدن از حد زياد اصطلامات و الفاظ ديگر زبانها در اين دو شاخه ترکي مي‌باشد خصوصا در شهرها.

بخش چهارم:
وضعيت اقتصادي ترکهاي افغانستان.
من در آغاز بايد يادآور شوم که من اقتصاددان ماهري نيستم تنها در مسايل اقتصادي يک‌مقدار معلومات دارم که از طريق مطالعه بدست آوردم ولي عدم عدالت اجتماعي فعلي کشور به تحقيقات دقيق ضرورت ندارد بلکه يک مسأله کاملا هويدا و محسوس است .
در واقع ترک‌هاي افغانستان در دوران جنگهاي دو دهه و دور فعلي از وضع اقتصادي بدي رنج برده و مي‌برند بلکه تحولات تاريخي در وضع اقتصادي آنها عايد شده که در طول تاريخ کم نظير بوده است.
تمام عوايد دو دهه گذشته اکثرا کمکهاي خارجي و يا استفاده غير قانوني از منابع دولت بود که در هر دو، ترک‌ها سهم بسيار کمي داشتند تحولات دو دهه توازن جامعه را برهم زده تحولات غير معمول و تاريخي در جامعه افغانستان عايد ساخت و ترکهاي افغانستان کاملا متضرر شدند بحث در مورد دو دهه ضرورت به يک بحث طولاني است ولي اين بحث ما تنها در مورد وضعيت فعلي و يا در دوران حکومت کرزي صاحب است.
منظورم در اين بحث تمام جوانب اقتصادي آنها نيست که در تمام جوانب ايجابيات و يا سلبيات اقتصادي و يا اهميت مناطقي که آنها سکونت دارند و تحولات در آن ساحات باشد بلکه من تنها مي‌خواهم رشد اقتصاد جامعه، بازسازي و توزيع غير عادلانه ثروت ملي و محروميت ترک‌هاي افغانستان از حقوق خود را شرح دهم و تنها زور و زورنمائي از امتياز فوق العاده برخوردار است.
براي اختصار در چهار بخش سهم آنها را مورد بررسي کوتاه قرار مي‌دهم هريک:
اول : تشکيل اداره‌هاي اقتصادي دولت و بودجه‌هاي عادي و انکشافي و غيره؛
دوم: کمک‌هاي جامعه جهاني و مسايل ان‌.جي‌.او.ها؛
سوم: توليد و تجارت ترياک؛
جهارم: سرمايه‌ گذاري خارجي و داخلي و خصوصي‌سازي.
تشکيلات اداري دولت
تشکيلات دولت را در بخش سياسي مورد بحث قرار دادم که ترکهاي افغانستان هيچ سهم خوبي ندارند در تمام مقام‌هاي مهم اقتصادي ترک‌هاي افغانستان (ازبکها وترکمنها) چندان استخدام نشدند.
من مي‌توانم بگويم از تمام انواع اقتصاد کشور که من مي‌خواهم مورد بحث قرار دهم تنها آناني‌که و آن ملتي که در رأس حکومت و قدرت قرار داشتند و دارند استفاده کردند از کمک‌هاي خارجي، منابع داخلي، تجارت ترياک، سکتورهاي خصوصي و تجارت آزاد و غيره تنها آنانيکه در رأس قدرت بودند و قرار دارند استفاده کردند.
حتي تجارت آزاد کشور را هم به اقتصاد قوم و يا فاميل تبديل نمودند و يک حلقه خاص اقتصادي تشکيل شد که ديگران را نه در دايره دولت ونه در دايره تجارت خصوصي اجازه مي‌دهند که رشد کنند.
تمام اماکن دولتي توسط اينها تصرف شده بنام سرمايه‌گذاري اجاره شده و تمام سکتورهاي دولتي که خصوصي شده، تمام قراردادهاي که براي بازسازي و يا ترميم اماکن عامه و يا دولتي با شرکتها صورت گرفته چه توسط دولت چه توسط ان‌.جي‌.او.ها در هيچ يک از اينها سرمايه‌دارهاي ترک کشور سهم ندارند چونکه آنانيکه قرارداد مي‌بندند بيشتر واسطه در دولت دارند.
سرمايه گذاري در مناطق محلي هم براي تجارهاي ترک ميسر نيست تمام قرادادهاي محلي توسط مسئولين محلي داده مي‌شود در تمام مسايل بيشتر مسايل قومي را در نظر مي‌گيرند رشوت و شراکت آنها بايد در نظر گرفته شود هيچ قراردادي به سطح مرکز و يا اطراف بدون واسطه داخل دولت ممکن نيست اعلانات دعوا طلبي تا سال گذشته يک مزاق بود هر کس واسطه داشت به نفع او فيصله مي‌شد.
دولت در رشد اقتصاد مناطق ترک‌نشين چندان توجه ندارد بلکه بي‌کاري و وضع بد اقتصادي سبب شيوع اعتياد به مواد مخدر شده است حسب احصائيه (سرشماري) وزارت صحت عامه کشور بيشترين معتادين در مناطق مرز با ازبکستان و ترکمنستان و مرکز مي‌باشد.
از بيشترين از کمکها و يا بودجه‌هاي اختصاصي براي پروژه و يا ديگر مصارف سرقت صورت مي‌گيرد.
در ادارات دولتي فساد استفاده از منابع دولتي و سرقت مال دولت بالا رفته است. علاوه بر سرقتهاي قانوني طبق تحقيق اداره مبارزه عليه ارتشا و فساد اداري هشتاد پرونده بزرگ رشوت، سوء استفاده مالي مقامات دولتي به محکمه ارجاع شده ولي تا کنون رسيدگي نشده است.
آنانيکه در ادرات دولتي مسلط هستند تعدادي از افراد آنها که فعلا کار نمي‌کنند تنخواه مي‌گيرند بخاطر همين سبب در مورد تعداد دقيق کارمندان دولت تا کنون معلومات دقيق توسط وزارت ماليه ارائه نمي‌شود .
دولت در راستائي کمک به زارعين و يا دهقانان ترک‌تبار افغانستان هم سست است مسئوليت هاي خود را بطور خوب انجام نمي‌دهد هر چند که استراتژي دولت براي مبارزه از بين بردن کشت خشخاش در مناطق آنها موفقانه تطبيق شده است بديل معيشت وجود ندارد.
در مورد اختصاص بودجه هم تفاوتهاي را در مناطق ترک‌نشين قايل است بنابر گفته صاحب نظران و من مي‌خواستم که تمام بودجه‌هاي اختصاصي دولت در ظرف 5 سال را مطالعه نمايم که نتوانستم پيدا کنم.

کمکهاي جامعه جهاني
در مورد کمکهاي جامعه جهاني بگويم که بيش از 17 ميليارد دلار براي افغانستان اختصاص داده شده و بيشترين آن به مصرف رسيده و تنها امريکا در ظرف 5 سال 5/ 82 مليارد دلار را براي نگهداري سربازان و امور نظامي به مصرف رسانيده است علاوه بر ديگر مصارف گزاف امنيتي و مصارف ديگر دولتهاي عضو اعتلاف موجود در افغانستان.
همانا مقدار گزاف پول خارجي که وارد افغانستان شد و به مصرف رسيد و توزيع عادلانه کمکها هم صورت نگرفت که منجر به ايجاد خلاء بزرگ اقتصادي گرديد توازن اقتصادي را در ميان اقوام مسکون در جامعه برهم زد و آنانيکه بر سر اقتدار بودند با ساخت و پاخت با مسئولين جامعه جهاني از اين کمکها استفاده کردند.
بنابر قول آقاي بشر دوست در مصاحبه خود در راديوي ايران چانس فعلي افغانستان در طول تاريخ سيصد ساله آن به وي ميسر نشده بود.
کمکهاي وارد شده توسط دولت و ان‌.جي‌.او.ها به مصرف رسيده است در رأس ان‌.جي‌.او.ها اکثرا همانا قدرتمندان بر سر حکومت قرار دارند و من مي‌توانم بگويم نقش ترک‌هاي افغانستان در ان‌.جي‌.او.ها در حد صفر قرار دارد چه در تأسيس آن و چه در مشارکت در کار آن و چه در اجراي برنامه‌هاي مختلف انکشافي و باز سازي آن.
مؤسسه‌هاي خارجي دونر و يا کمک کننده تمام ان‌.جي‌.او.هاي داخلي و يا خارجي بين المللي در افغانستان هستند اگر ما ببينيم بسيار کم بلکه من تاکنون نديدم که يک ترک در رأس يک ان‌.جي‌.او. باشد.
کارمندهاي ان‌.جي‌.او.ها حقوق بسياري مي‌گيرند اما صفر عشاريه پنج درصد کارمندهاي آنها را ازبکها و ترکمنها تشکيل نمي‌دهند .
ان‌.جي‌.او.هاي داخلي و خارجي در بازسازي‌شان هم عادلانه نبودند و آنانيکه در رأس حکومت و يا ان‌.جي‌.او.ها قرار دارند در مناطق‌شان و يا مناطقي را ترجيح دادند در آن‌جا بازسازي بيشتر صورت گرفته است.
حتي دولت‌هاي خارجي موجود در افغانستان هم در مورد باز سازي اهداف خاصي را در نظر دارند بنابر آن مناطق ترک‌نشين غير مطلوب است براي آنها.

کشت ترياک وتجارت آن :
اگر چه در مورد کشت و يا تجارت اين بوته مضر و دشمن انسانيت هيچ کسي توصيف خوب نمي‌تواند بکند اما تجارت و کشت اين بوته توسط برخي در کشور و عدم مشارکت ديگر هم يک توازن اقتصادي را برهم زده تعدادي در يک جامعه رشد اقتصادي زيادي داشته بازار را کنترول کند و تعدادي تمام هستي تاريخي و فعلي خود را از دست بدهد و اين يک ظلم بسيار آشکار است همه بايد داخل يک سيستم عادل و داخل قانون پيشرفت کند ولي آنانيکه در اقتصاد کشور از طريق غير قانوني و حرام تسلط پيدا کنند و اين خود يک دشمني با برادران داخل جامعه خود است هرچند که مربوط هر قوم باشد.
کشت خشخاش در افغانستان از سالهاي 2001 رو به افزايش بوده تنها در سالهاي 2005 و 2006 با ترتيب 4100 و 6100 تن تخمين زده شده که با ترتيب اول 87% تکافوي احتياج جهاني را و دوم و 92% از کل کشت و برداشت ترياک در سطح جهان را تشکيل مي‌داد.
تجارت اين مواد اگر چه سابقه طولاني دارد از تاريخ 1839 تا 1860 توسط شرکت هند شرقي بريتانيا به چين تجارت مي‌شده است حتي بخاطرتجارت خشخاش بارها جنگ صورت گرفته است تا به امروز ادامه دارد اما در طول تاريخ آن قدر گسترده نبوده که درين سالها است.
در کشت اين بوته مضر داخل افغانستان يک منطقه از ديگر مناطق تفاوت دارد يعني در مناطق ترک‌نشين کم بوده و تمام استراتژي‌هاي دولت در مورد محو کشت و تجارت خشخاش تقريبا موفق بوده و اجرا مي‌گردد اما در ديگر مناطق به ناکامي منجر مي‌شود.
در مورد مبارزه عليه کشت خشخاش و يا استفاده از آن داخل افغانستان هم يک برنامه همه‌گير و عادلانه وجود ندارد مناطقي از کوکنار بيشتر از ديگر منطقه استفاده مي‌کند.
بنابر گزارش‌هاي بعضي از روزنامه‌هاي معروف غرب در تجارت و ترافيک اين مواد برخي از مقامات مهم دولتي سهم دارند از جمله «مسئولين مبارزه عليه مواد مخدر» و «وزارت داخله» را هم ذکر کردند حتي برخي‌ها اکمال جنگ فعلي را تجارت مواد مخدر توسط نيروهاي خارجي موجود در کشور با همکاري مسئولين مهم امنيتي و تجارت طالبان ذکر مي‌کنند حتي در مقرري‌ها هم نقش آن را ذکر کرده و مي‌گويند آنانيکه در همين گروه باشند مقرري حاصل مي‌کنند ولي چه اندازه حقيقت دارد خدا مي‌داند اما بدون شک تجارت اين مواد بدون همکاري ارگانهاي امنيتي ممکن نيست.
راد مرد تحليل‌گر کانادائي مي نويسد: «بسياري از مسئولان دولت با رهبران جنگ طلب و تاجران مواد مخدر اين کشور رابطه و همکاري نزديک دارند از حمايت بسياري از ژنرالان امريکائي برخوردارند.» او علاوه مي‌دارد: «در پوليس هم سرايت کرده حتي تعيين فرمانده سابق پوليس کابل را هم در همين ليست مي‌گيرد.».
اقدام ارگانهاي امنيتي در برابر قاچاقچيان يکسان نبوده است مثلا تعدادي از تجارهاي مواد مخدر دستگير مي‌شوند ولي بر اساس قوميت فورا رها مي‌شوند هرچند که بالفعل دستگير شده و در اخبار هم نامش آمده باشد، اما تعدادي از تجار ترک‌تبار کشور شکايت دارند ومي‌گويند يک مقدار پولي که دارند مسئولين بالا در ارگانهاي امنيتي بدون اسناد بنام تجار مواد مخدر آنها را دستگير و به محاکمه سپردند و تعدادي شکايت دارند زياد تحت تعقيب قرار مي‌گيرند. عکس العمل هم در برابر زارعين فرق دارد.
به هر صورت از خداوند مي‌خواهم هيج ملتي را از طريق اين مواد حرام رزق ندهد ولي مسأله‌اي که من مي‌خواستم ذکر کنم مسأله‌ي برهم زدن رشد متوازن اقتصادي اقوام داخل کشور است و در برخي مناطق رشد اقتصادي بيشتر داشته و تعداد زيادي را به تاجرهاي کلان ملي تبديل نموده است.

سکتورهاي خصوصي :
تجارهاي ترک‌تباري که واردات و يا صادرات دارند هم از بسيار مشکلات رنج مي‌برند در آغاز مسئولين گمرک‌ها با تجارهاي غير ترک تساهل را اختيار نموده و با تجارهاي ترک افغانستان سختي نمودند سبب آن شد که حتي در بخش تجارت و يا سکتور خصوصي هم ترک‌هاي افغانستان نقص کنند و از صحنه بيرون بروند.
من بطور مثال در شمال شرق مسئولين دو بندر را ذکر مي‌کنم که قوميت آنها چيست وآيا مشارکت ملي است؟
مسئولين شيرخان بندر کندز:
رئيس: حسن مستقيم از برادران تاجيک ولسوالي فرنگ ولايت بغلان.
معاون : مخدوم عبد الله از برادران تاجيک ولسوالي فرخار ولايت تخار.
مدير کنترول : حاجي نورالله از برادران تاجيک ولسوالي رستاق ولايت تخار.
مدير عوايد: معلم سردار از برادران تاجيک ولسوالي فرخار ولايت تخار.
با شمول مسئولين مواد نفتي همه از برادران تاجيک هستند
و بندر اي خانم هم تابع شيرخان بندر است رئيس آن حاجي شاروال عطا از برادران تاجيک ولسوالي رستاق ولايت تخاراست و تمام بندرهاي کشور چنين است.
در آغاز دوره حکومت کرزي صاحب صدها شرکت‌هاي معروف دنيا بخاطر سرمايه‌گذاري وارد افغانستان شدند و بيشترين استفاده کننده از اين شرکت‌ها تنها آنانيکه بر سر اقتدار بودند هستند و سرمايه‌گذارهاي خارجي هم تنها به آنها بخاطر اينکه در حکومت نقش داشتند اعتماد نمودند اجازه‌نامه و يا اخذ قرارداد بازسازي براي آنها از همين طريق زود ميسر مي‌شد.
تا کنون از عدم دريافت کدام قرارداد دولتي بيشترين تجارهاي ترک‌تبار کشور و شرکتهاي آنها تعطيل وخودشان رنج مي‌برند سکتورهاي عمومي که خصوصي شد تنها به تصرف يک تعداد محدود افتاد.
شايد در آينده فرصت پيدا شد که يک بحث الحاقي درين موضوع خواهم نوشت.
در آخر به دوستان يادآور مي‌شوم چيزي که من نوشتم بسيار ناچيز بوده هر خطائي موجود باشد عذر بنده را قبول نمايند چونکه من نويسنده ماهري نيستم و در مورد مراجع مي‌گويم که تنها در مورد ترکهاي افغانستان خصوصا در مورد وضعيت فعلي منابع کم است .
مآخد و مراجعي‌که از آنها استفاده کردم :
قرآن شريف با تفسير کابلي، حديث پيغمبر، جامعه وتاريخ (استاد مطهري)، جامعه شناسي سياسي (دکتور حسين بشيريه)، رهنمائي پيرامون دولت در افغانستان (مجموعه از محققين)، مقاله ريشه‌شناسي زبان ترکي (حميد دادي‌زاده اينترنت)، تاريخ ادبيات ترکي و ازبکي ترجمه (استاد برهان الدين نامق)، مقاله اقتصاد ترياک در افغانستان از سايت آريائي، مقاله افغانستان کدام سو (رادمرد) از سايت مشعل، سايتهاي بي‌بي‌سي و ديگر سايت‌هاي خبري و برخي روزنامه‌هاي داخلي و مقاله چانس باقي مانده غرب در ورطه سياست رزاق مامون از سايت آريائي وغيره.

تاريخ : 15/12/1385.
حضرت الله ولايت تخار
Hazratratullah2005@hotmail.com
مخابره شده در سرویس مقالات و مصاحبه ها

zondag 11 november 2007

تاريخچه نژادها در افغانستان

تاريخچه نژادها واقوام در افغانستان


موًلف - پروفيسور عنايت الله شهرانی
ويراستار - دكتورهمت فاريابی
فصل اول
پشتونها
درين بخش رساله هذا درباره قومی سخن ميگوئيم كه دست كم دوصد وپنجاه سال به اينطرف در خاك موجودهً افغانستان شهرياری و حكمروايی مينمايند .با آنكه تاريخ قوم پشتون نسبتآ كهن ميباشد ولی يك تاريخيكه بتواند اصولآ آنها را به يك شخص كهن تاريخی متصل سازد موجود نيست . مثلآ توركها را به گونه های افسانوی به اولاده افراسیاب جهان پهلوان توران نسبت ميدهند و تاجيك ها را به كيومرث افسانوی منتهی ميسازند ويا هم برای تثبيت هويت قوی تر ، خود را به ضحاك ميرسانند . درحاليكه افراسياب ، ضحاك و كيومرث به افسانه يی ارتباط دارند كه اين افسانه ها بيش از هزاران سال عمر دارد . ولی درميان این سه مرد افسانوی ، فقط از افراسياب نشانه هايی در توران دارند . مثلآ ميگويند “پوشنگ” پدر افراسياب ميباشد كه بعداز فوتش ، افراسیاب وی را در پوشنگ دفن كرد و فوشنج ( شكل عربی پوشنگ ) مربوط خاك افغانستان و در هرات ميباشد و افراسیاب را بمراتب بيشتر از آن دو در اورته آسيا « آسيای مركزی » می شناسند و دو نام ديگر عربی ميباشد .ولی در قسمت پشتونها ما تا اكنون بمانند آن نام های تاريخی و افسانوی نداريم .قدامت پشتونها را مرحوم عبدالحی حبيبی فقط از طريق كلمات می كاود و اگرچه ميتواند دليل ضعيفی به كهن بودن نسبی پشتونها در محيط افغانستان تلقی گردد . ولی ازآنجائيكه انتراپالوجيستان را عقيده بر آنست كه لفظ و زبان با تعيين خصوصيات قومی و ( DNA ) تفاوت دارند و لفظ نميتواند قوميت را ثابت بسازد ، مثلآ درباره توركان هزاره ياددهانی ها نموديم و گفتيم كه جمله دری زبانان شده اند مگر از لفظ آنها هيچ دليلی را نميتوانيم بدست بياوريم كه آنها از لحاظ اتنيكی متعلق به دری زبانان باشد .استاد مرحوم عبدالحی حبيبی در كتاب “ تاريخ افغانستان بعداز اسلام “ درباره تورك بودن مردم اصلی كابل و سرزمين شمالی و كاپيسا چنين ميآورد : « بقول هيوان تسنگ زاير چينی رسم الخط الفبای مردم كابل و كاپيسا مانند تركان بود ، ولی زبان ايشان تركی نبود » ( ص 6 ) .استاد حبيبی علاوه ميدارد كه « هيوان تسنگ مينويسد : كه زبان مردم فلنه ( Falana ) “بنون” شباهت كوچكی با زبان هندی داشت و گننگهم ازين تذكار مختصر نتيجه ميگيرد كه چون اين سرزمين هندی نبودند بايد به تعبير هيوان تسنگ (ا-پو-كين o-po-kien ) يعنی افغان باشند كه زبان ايشان پشتو بود و چون بقول همين زاير زبان و خط و مردم ( هو-سی-نه “غزنه” ) با ولايات ديگر اختلاف داشت بنآ حدس ميتوان زد كه زبان غزنی و فلنه سابق الذكر يكی باشد « ص 7 تاريخ افغانستان بعداز اسلام » .دررحاليكه پيش از زاير چينی تحقيقات نشان ميدهد كه لفظ مردم غزنی توركی توكيو ها و ختنی ها بود و كلمه “پشتو” را كه مرحوم عاليجاه حبيبی نشان ميدهد در نوشته زاير چينی مشاهده نشده است .همچنان استاد حبيبی در قسمت قدامت زبان پشتو باز مينويسد « لسان خلجيه بدون شك پشتو است ..... برای اسناد و شررح تاريخی اين مسئله رجوع به لويكان غزنه شود » ( ص 38 تاريخ افغانستان ... ) .در بحث خلج ها از زبان شخص مرحوم حبيبی و ده ها مستشرق و موًرخ با اسناد گفته شد كه خلج ها تورك ها ميباشند و در “حدود العالم” آمده بود كه خلج ها بعدآ زبان ديگر يافتند و حتی كلمه “پشتو” را به زبان قلم نياورده بود و ما حالا ميگوييم كه همان زبان ديگر كه موًلف حدود العالم ميگويد در حقيقت “زبان پشتو” ميباشد و ناگفته نماند كه “لويكان غزنه” تاًليف خود استاد حبيبی است .مرحوم حبيبی حواله ديگر دارد :« زبان خلجی “غلجايی” پشتو را ميدانستند و يك بيت قديم پشتو از ايشان باقی مانده و در نامه فاميلی ايشان هم ريشه لوی ( بزرگ و سردار ) پشتو موجود است .» ( ص 39 )زبان تعداد محدود از غلجايی ها اكنون پشتو ميباشد و ما آنرا ثابت ساختيم كه تآثير زبان پشتو بنابر همزيستی با پشتو زبانان به آنها غلبه نمود و زبان شان پشتو شد و نيز گفتيم كه “لوی” با آنكه از قديمترين كلمه لفظ توركی ميباشد و عين معنی را ميدهد . اما “لويكان” در تاريخ عمومآ به كلمات “لاويك ها” و “لاويخ ها” و “انوك ها” آمده است .( رك . به نوشته استاد حبيبی به صفحه 391 طبقات ناصری ) .مرحوم حبيبی سند ديگری را ميآورد كه گويا به قدامت پشتو دلالت مينمايد : « چون مردم آرين به هند رفتند ، آن سرزمين را آريه ورته يا آريه ورشه گفتند و اين كلمه تا اكنون در پشتو به شكل “ورشو” به معنی مرتع و سرزمين موجود است . در پشتو تا اكنون “سند” دريا را گويند و اين كلمه در زبان ويدی سند هو است » ( ص نهم تاريخ مختصر افغانستان موًلف مرحوم حبيبی ) .جنت مكان استاد حبيبی باز ميفرمايد : « ريشی ، ويدی به معنی ستاينده سخن گوی ، در پشتو ريشهً وراشه “سخن” رشه “اخلاق” معنی دارد ..... در خيرالبيان پير روشان تور جمع كش است به معنی شمشيرباز ، ويسيه در پشتو ويسيا به معنی اعتماد ، شودره در پشتو سودر به معنی بی تهذيب ، نادان و وحشی و بسا كلمات ويدی مستعمل و زنده در پشتو داريم و هكذا در مباحث دوره اويستائی خوانديد كه اين زبان را با پشتو رابطه محكم و قويست و بنابرين ما زبان پشتو را خواهر سنسكريت و اويستا در سرزمين ملتقای اين دو زبان آريائی ميدانيم ..... اما زبان دری قديم شايد از اويستا در خود سرزمين افغانستان بوجود آمده باشد .» . ( ص 28 تاريخ مختصر افغانستان ) .در زبان توركی كلمه “تور” بحد اعظمی استعمال ميشود و هزاران توركی زبان نام اولاد خود را “توره خان” ميگذارند و گذارده اند و توران هم از قبيل همين نامهاست و “تورامانا” نام پادشاه يفتلی هم از همين ريشه توره است و صد ها مثال ديگر كه كاملآ از لغات بسيار قديم توركی و تا كنون مورد استعمال را دارد . اين كلمه در تاجيكی به عين معنی توركی مستعمل است مثلآ ميگويند : “عجب توره بچه ای است” . كلمه “تور” در توركی شجاع و باغيرت معنی ميدهد و همرديف آن كلمه “برلاس” است .مرحوم حبيبی ميفرمايد كه پشتو خواهر سنسكريت ميباشد . شايد فرموده ايشان بجا باشد اما سوال اينجاست كه زرتشتيان در جمله كتب تاريخی مينويسند كه محل تولد زرتشت در آذربايجان صورت يافته ولی منابع افغانستانی ميرسانند كه زرتشت فعالیت های خود را در بلخ بامی انجام داده و هم در آنجا كشته شده است . در تاريخ افغانستان در هيچ سند معتبر ديده نشده است كه پشتونها در ولايات شمال مخصوصآ در بلخ حيات برده باشند .در قسمت ترجمه كلمه “سودر” كه استاد حبيبی فرموده اند، واقعآ بجا است و آوا و صدای پشتو را ميرساندو در زبانهای توركی و فارسی مورد استعمال آن ديده نشده است و اگر باشد اين نگارنده معلومات ندارد .راقم اين سطور متعلم صنف هفت مكتب ابن سينا بود كه استادی داشت بنام نور محمد خان منگل ، هردم كه بالای شاگردی قهر ميشد ميگفت كه “بشی سودر” .در قسمت زبان بسيار زيبا و شيرين پشتو بايد گفت كه استاد عبدالحی حبيبی مرحوم سعی نهايی خود را انجام داده است كه به زبان مذكور شكل تاريخی و علمی بدهد و چنانچه كه در هر نوشته ايشان ميبينيم سعی كرده اند ، كلماتيكه اندك نزديكی به پشتو داشته باشد آنها را به پشتو نسبت داده اند و تلاش آنها در تهيه كتب پته خزانه ، لويكان و خلجيها از همين قبيل تلاش ها ميباشد كه ما در بیث های اين رساله به رد پشتون بودن ريشه خلج ها و لاويك ها از زبان بسی دانشمندان مستشرق ، موًرخين و از زبان خود استاد حبيبی آورديم ولی زحمت آنها قابل قدر ميباشد .اما اين نگارنده درباره “پته خزانه” تحقيقات كرده ام و تبصره های من درين رساله جای ندارد . بنآ خوانندگان را راجع ميسازم به نوشته های ده ها دانشمند افغانستان ، حاج كاظم يزدانی ، پروفيسور همام ، نجيب مايل هروی و قلندر مومند ترجمه وفا معصومی ، عكس العمل های هيًت يونسكو و تاًييد ننمودن آنها موضوع را كه البته ده ها شخص ديگر در آن باره گفته ها نموده اند كه مورد بحث من نميباشد و اينجانب علاقمند ميباشم تا نزديكی های اقوام را از روی شواهد بنويسم و نه دور ساختن را .روزی در يك مجلس سفارت افغانستان درر ملل متحد بحثی در قدامت لغت پشتو در ميان دانشمندان صورت يافت و جمله سعی كردند كه بگويند كتاب “پته خزانه” ساخته و بافته سه نفر از نويسندگان پشتون افغانستان ميباشد .من گفته ها را به غور و دقت گوش دادم ولی تاًييد نكردم ، مگر به ارتباط موضوع چنين افزودم كه در پته خزانه كه من آنرا مكررآ خونده ام و تآييد و ترديد آنرا درين مجلس لازم نمی بينم ، گفتم در كتاب مذكور قديمترين شعر پشتو را در سنه ( 139 هجری ) آورده اند واين شعر را به امير كرول نسبت داده اند .اگر اين سند واقعآ درست باشد و در سال مذكور كه تقريبآ سيزده قرن پيشتر سروده شده است به آن پختگی مشاهده گردد ، زبان پشتو اقلآ دو هزار سال پيش قدامت ادبی داشته است ، زيرا زبان فارسی با همه تاريخ كهن خود در آنزمان شعری بدان پختگی نداشت و همچنان زبان توركی كه از خود رسم الخط های خاص اورخانی و مغولی را دارآ بود آ شعری بدان پختگی در آن تاريخ ندارد . و چه جايی كه امير كرول جهان پهلوان بقرار قول عمده راويان و محققين تاريخ از نسل تورك و از جمله سوريان ميباشد كه از آن زمان پشتو را در كدام تاريخ كسی ذكر ننموده است .پس برای اقناع اهل مجلس در دفتر ملل متحد قدامت لفظ پشتو را اينچنين اظهار داشتم كه از پشتو شدن زبان مردم خلجی - غلجائی سالهای زيادی سپری شده است و يك زبان بر زبان ديگر در يكروز و يكماه موًثر واقع نميشود ، بلكه گاهی يك سده و قرنها را دربر ميگيرد كه موًثر واقع شود . پس اگر زبان پشتو قديم نباشد و يك زبان عمده بشمار نرود ، چطور امكان دارد كه مردم تورك خلج جمله كسانيكه در جوار پشتونها حيات بسر ميبردند ، پشتو زبان شده اند ؟ واقعآ پشتو شدن خلجی ها ويا غلجی ها قدامت پشتو را بيش از هزار سال نشان ميدهد .توركی و فارسی را در تواريخ ، موًرخين و مستشرقين بصراحت نام گرفته اند ، ولی از پشتو را در متون نميتوان دريافت . همچنان كتيبه های توركی و فارسی در زير خاك های ستوپه ها زياد پيدا شده است ولی از زبان زيبای پشتو اثری يافت نشده كه آنرا قدامت بدهد ، و بهترين دليل ما در قدامت پشتو همان است كه گفتيم اقوام ديگر غير پشتون چون سوری ها ، غلجائی ها ، مسعودی ها ، گرديزی ها ، فورملی ها وغيره تحت تاًثير زبان پشتو آمدند و بزبان پشتو عادت گرفتند و سپس خود ها را به پشتو نيت نام نويسی دادند .استاد عاليقدر حبيبی كه مجاهدت ها و سعی های زياد نمود كه به پشتو قدامت دهد ، وی تنها از روی بعضی كلمات مشابه پشتو از نوشته های متقدمين را سراغ ميكرد و آنرا بشكل پشتو ميساخت كه آن موضوع هرگز نميتواند موًثق باشد زيرا زبانها مشترك ميباشند و لغات در هر زبان به زبان ديگر ارتباط ويا نزديكی دارد مثلآ انگليس ها تخم مرغ را “هيگ” ميگويند و پشتونها آنرا “هگی” می آورند و معلوم نيست كه پشتونها مقلد ميباشند ويا انگليس ها و قس علی هذا .استاد جنت مكان حبيبی كه سوری ها را برگرفته از “زورآباد” هرات ميفرمايند ، شايد دليلی بشمار بيايد ، آن زورآباد بين سرحد افغانستان و توركمنستان قرار دارد كه شايد از آن “زوری” و بعدآ سوری بدست آمده باشد ، لاكن ازآنجاييكه اينجانب بعداز پی گردی ها و تحقيق دريافتم كه در كوه های شامخ و سربفلك كشيده غورات ، كوهی را بنام “زوركوه” ميابيم كه “زور” بزبان توركی بزرگ ، محكم ، قوی و بلند معنی دارد كه دو ترجمه ثانی در فارسی نيز متداول است ، ولی كلمه “زور” كه بزرگ معنی ميدهد و زوری ها خود را به آن كوه منسوب ساخته اند كه نسبتآ به غوری ها ارتباط دارند كه در بحث غوری ها ، از آنها با استدلال بشمول توافق مرحوم حبيبی از روی نوشته هايش آورديم . و همان “زوری” است كه بالآخرگ به اثر كثرت تلفظ و تكرار “سوری” شده است كه جمله سوريان از آن بقايای يفتل و كوشان ميباشد .به تآييد گفته بالا در “آريانای بررون مرزی” بقلم استاد برلاس در صفحه هفدهم ميخوانيم كه ميگويد : » هفتمين طبقه سلاطين دهلی سوريان اند . اينان نيز مانند لودی ها توركان پشتو زبان اند » گرچه استاد برلاس اين تحقيق خويش را از روی آثار نويسندگان تورك و چين بدست آورده اند ، و يك موضوع را معتقد نيستم كه آنها به زبان پشتو وارد وارد ميبودند ، زيرا در هيچ جايی اثری از پشتون بودن آنها يعنی تكلم شان به آن زبان ديده نشده است . چون اجداد آنها از افغانستان و از سرزمين غور رفته اند و هنديان و پشتونهای افغانستان آنها را به پشتون بودن نسبت داده اند .مثلآ ما وقتيكه غزنويان ويا غوريان را بنام تورك خطاب مينماييم ، علاوه ازينكه از متون موضوع را ميآبيم بلكه از زبان خودشان ميشنويم ، مثلآ در تاريخ بيهقی می آيد كه سلطان مسعود ، موضوع خصوصی اش را به زبان توركی با يكی از مشاورين مشوره نمود و همچنين درين نوشته از مجمع الانساب شبانكاره يی آورديم كه سيويكتگين “سبكتگين” ميگويد « چونكه ما توركيم » و نيز در سند ويديويي هندوستان كه از روی اسناد تاريخی ترتيب شده از زبان غوريان ميشنويم كه ميگويند : « ما اولاد تورك ، ولد تورك ، ولد تورك ميباشيم . ولی اثری از پشتون بودن لودی ها و سوری ها در هيچ روايت موًثق آورده نشده است .آقای حميدالله امين كتابی را بنام “سلطنت افغانستان در هند” ترجمه نموده ولی حتی يك مقدمه ايكه معرف آن پادشاهان باشد ننوشته است .گفته آمد كه مرحوم استاد حبيبی در قسمت لغت و زبان پشتو سعی نمود كه آن زبان را قديم جلوه دهد و بدون ترديد كه زبان پشتو قديم و قدامت آنرا طوريكه شرح كرديم به همان تاريخی منتهی ميگردد ، پيش ازينكه غلجيها پشتون شوند ، پشتو وجود داشته كه آن مردم به زير تآثير آن آمدند و طوريكه گفتيم غلجايی های ايران كه دور از پشتونها حيات بسر برده اند تا اكنون به زبان همان توركی ختايی و خلجی خود حرف ميزنند .از روی پشتو زبان شدن های اقوام غير پشتون چنين مفاد بدست ميآيد كه زبان پشتو يك زبان موًثر بوده و جذابيت خاص را دارآ ميباشد .پشتونها كی ها اند ؟نژاد پشتونهای افغانستان از نگاه نوشته های حبيبی و طرفدارانش به آريائی يا آرين يا ايران نژاد ارتباط ميگيرد ، طوريكه آورديم ارتباطات لفظی را از زبان استاد حبيبی با سانسكرت و جوره بودن زبان پشتو را با فارسی نشان ميداد .اگر نيك ديده شود ، زبان پشتو متشكل از كلمات عربی ، فارسی ، توركی و به حد قليل اردو ميباشد اما تفاوت عمده اين زبانها ، لغات مشترك نميباشد بلكه تفاوت و مشكل شان در شعر و گرامر است كه از هم تفاوت كلی دارند ، بنآ ميتوان گفت كه احتمالآ اساس زبان پشتو ، زبان ديگری باشد كه بعد ها زير اثر عربی و فارسی درآمده باشد . ويك مطلبيكه غير قابل انكار است ، اينست كه زبانهای فارسی ، پشتو و قسمآ توركی از زبان غنی عربی بطور عميق متآثر ميباشد ، بخصوص زبان عربی و الفبای آن ستون فقرات زبانهای فارسی و پشتو را تشكيل ميدهد .اشكاشمی ، واخی و بعضی زبانهای ديگر را ميگويند كه فارسی دوهزار سال ميباشد ولی مشابهتی به زبان كنونی فارسی ندارد .كاوش های استاد حبيبی گاهگاهی بشكل متناقض واقع ميشوند ، مثلآ سعی ميدارند كه يفتلی ها را هپتالی بنويسند ، بدليل اينكه بتوانند از آن كلمه “ابدالی” را استخراج نمايند و پشتونها را از نسل يفتلی و قديمی ثابت بسازند ، درحاليكه در ده ها جای خود ايشان ثابت كرده اند كه يفتلی ها تورك و از بقايای كوشانی و كوشانيها از توركان ختای و از قوم يوچی ها و سيتی “ستی” ها و هون ها ميباشند كه درينجا درباره تثبيت آنها دليل نميآوريم و در صفیات ديگر گفته های كافی را انجام داده ایم .در آريائی بودن نژاد پشتون دلايل زياد دیگری در كنار زبان داريم كه پشتونها چهره های مشابه به مردم تاريك رنگ نيم قاره و نيز به چهره های فارسيان ايران دارند والله اعلم اين فقط از نگاه نظر شخصی ميباشد . ولی از جانب ديگر پشتونها در نقاطی حيات بسر ميبرند كه نقطه آخری نژاد هنديان ميباشد وبعداز پشتونها نژاد خالص آريائی و نژاد زرد نيم قاره را با آسيای مركزی جدا ميسازد ، در مناطق قندهار ، صفحات مشرقی خاصتآ لغمان هندو ها بسر ميبرند .در قسمت كارهای عمرانات تاريخی در منطقه مردم پشتون سابقه و سهم ندارند و عمرانات تاريخی متعلق به فارس نيز آنقدر چشمگير نيست ، تنها در ايران از آبدات پيش از اسلام بمانند تخت جمشيد ، قصر مداين عراق و بعضی نشان ها بدست آمده و از هزار سال به اينطرف آثار هندو ها ، اما از پشتون و فارس های ايران آثار تاريخی يی بدست نداريم كه نمايانگر قوی مدنيت های تاريخی آنها باشد .مير محمد صديق فرهنگ درباره اقوام پشتون ميگويد : « كلمات پشتو و پشتون كه افغانها به زبان وقوم خود اطلاق ميكنند تا سده هفدهم تنها در محاوره زبانی بين مردم معمول بود و در آثار كتبی بنظر نرسيده است . همچنان كلمه پتهان كه غالبآ شكل هندی شده كلمه پشتانه جمع پشتون ميباشد ..... بعضی از افغان شناسان خواسته اند كلمه افغان را برای پشتون های غربی تخصيص بدهند كه در حدود قندهار و هرات سكونت دارند و كلمه پشتون را تنها درمورد قبايل مقيم مناطق كوهستانی سرحد افغانستان و پاكستان بكار برند . پشتونها تررجيحآ خود را پشتون گفته اند . فارسی زبانان آنرا افغان و هنديان پتهان نامیده اند . وهر كلمه از سده شانزدهم به بعد در كتاب راه و در معنی واحد بكار رفته است و از طرف ديگر عربها پشتونها را سليمانی گويند كه وجه تسميه آن غالبآ محل سكونت اولی اين قوم در كوه های سليمان ميباشد » ( ص 23 افغانستان در پنج قرن اخير )مرحوم فرهنگ چند نكته را ميخواسته توضيح نمايد يكی اينكه كتابت پشتو را بعداز قرن شانزدهم ميشمارد و ديگر مفهوم كلمات پشتون ، افغان و پتهان را يكی ميداند . در قسمت اينكه اعراب پشتونها را سليمانی ميگويند احتمالآ درست باشد ، مگر خود احمد خان ابدالی نامش را در مكه مكرمه سليمانی وانمود كرده و همچنان شاه زمان نواسه اش خود را سليمانی ميگفته است . وطن اصلی آنها همان كوه سليمان ميباشد .ازجانب ديگر سليمانی گفتن به قوم پشتونها شايد به معنی قوم حضرت سليمان توجيه گردد كه اينك در سطور پائين درباره بحث خواهم كرد .مرحوم فرهنگ مينويسد : « درباره منشآ قوم پشتون هم نظريات گوناگون وجود دارد ، خود پشتونها كه مانند ساير اقوام متكی به نظام قبيله به علم انساب و شجره های قومی ايشان كه در سده هفدهم در كتابی بنام “مخزن افغانی” ثبت گرديده است ، جد اعلٰی پشتونها شخصی بنام افغانه بوده است كه در عهد داوًد نبی (ع) می زيست . درهنگام پراگندگی يهوديان اولآ افغانه به جبال غور پناه برده در آنجا اقامت گزيدند» ) ص 23-24 ) .آقای فرهنگ اسرائيلی بودن پشتونها را رد مينمايد و ميگويد كه اين نظريه از جانب دانشمندان بدلايل اتكآ به سوابق تاريخی و ابانشناسی رد شده و پشتونها را شاخه يی از هندو اروپائی آرين نژاد ميشمارند كه : « در جريان تاريخ و روند عمليه تشكيل ملت ها بعضی عناصر هندی ، ترك ، تاجيك و عرب را نيز جذب كرده ملتی را با زبان و فرهنگ مشخص بوجود آوردند » ( ص 24 ) .اگر ملت پشتون آرين باشد ويا اسرائيلی قضيه بالائی بخاطری صحت دارد كه درطول تاريخ يك قوم با يك قوم ديگر آميزش پيدا مينمايد و خواص ، رنگ و زبان شان را ميگيرد . چنانچه در صفحات ديگر آورديم كه تورك های غلجايی ، تاجيك های مسعود ، مردم دهات گرديز ، گروه كوچكی از ايماقها وغيره نسبت همجواری با پشتونها پشتون شدند . ودر مناطق مشرقی كه هنوز در جلال آباد درمسالهای بزرگ هندی وجود دارد . در تيگری لغمان هندوان زياد حيات بسر ميبرند ، قريه يی بنام ناكزائی در لغمان ميشناسيم و ..... طبعآ زيادی از آنها اولآ به توسط امير سيويكتگين “سبكتگين” مسلمان شدند و بعدآ زبان شان به پشتو مبدل گرديد و اعرابيكه بصورت مهاجم ويا مبلغ آمدند آنها نيز پشتون شدند . چنانچه اولاده سيد احمد گيسو دراز در وردك و ميدان همه پشتون شدند كه انشآالله درباره وی بحثی بعمل خواهد آمد .حًدران و منگل دو قبيله يی ميباشند كه به آنها نسبت مغلی داده اند ، جاجی ها از اولاده جوجی و منگل ها از اهل منگول .مرحوم فرهنگ آنچه را كه درباره پشتونها نوشته است ، دانسته ميشود كه بدون تعصب بوده و سعی نموده حقايقی را در خصوص مردم شرافتمند پشتون بقلم آورد ، بی موجب نيست كه يك پاراگراف ديگر را در خصوص اصليت پشتونها از زبانش بيآوريم : « اكثر موًرخان ، محل رهايش نخستين پشتونها را كوه سليمان و سرزمينهای مجاور آن در غرب رودخانه سند شمرده اند كه در آنجا به علت دشوارگذار بودن اراضی و نظام قبيله يی بشكل منزوی و نيمه مستقل زندگی ميكردند ، ازينجاست كه در نبشته های دوره اول اسلامی تا هجوم مغولان بجز اشارات مختصر درباره چگونگی زندگی ايشان بنظر نميخورد . اولين شرح تفصيلی راجع به ايشان در خارج آن خط در تاريخنامه هرات سيف بن محمد هروی آمده است كه در اوايل سده چهاردهم ميلادی تآليف شده است و ازآن ببعد اشارات راجع به ايشان گسترش ميآبد تا اينكه بابر در كتاب خاطرات خود نقشهً قبيلهً ايشانرا رسم ميكند . پس با درنظر گرفتن روايات مختلف ميتوان گفت كه گذشتهً پشتونها مانند اكثر مردم جهان از افسانه آغاز نموده و بتاريخ منتهی ميشود » ( ص 24 ) .اين نظر كه پشتونها در كوهساران غور حيات بسر بردند ، شرح بالا آنرا نفی مينمايد . امكان دارد كه اگر از روی افسانه “قوم گمشده” بپذيريم در آغاز هجرت جهت پناه بردن در ساحات غورات پشتونها آمده باشند ولی حقيقت همان است كه اطراف كوه سليمان وطن پشتونها بوده و چنانچه كه گفتيم ابدالی ها خويشتن را در بسی اسناد سليمانی گفته اند .از جانب ديگر بقول استاد حبيبی از نوشته هرودوت و بعضی از موًلفان كتب تاريخ كلمه “پشتون” را با كلمه “پكتيو” كه هرودوت آورده است ارتباط ميدهند « كلمه پشتون را با كلمه پكتيو كه در تاريخ هرودوت موًرخ معروف يونان به عنوان نام قومی ساكن در حدود رودخانه سند آمده است ، ارتباط داده » ( ص 24 تاريخ افغانستان ) .يكی از مشكلات موًرخين اينست كه اگر درباره اصل و نسب اقوام از مردم بپرسند ، آنها آنچه را كه خوش دارند ، شايد خود را منسوب بدان بسازند .درين رساله در قسمت تورك های هزاره گفته آمد كه آنها نميتوانستند خود را از نسل مغول به نسب تورك ها ارتباط دهند ، بدليل آنكه درطول تاريخ بر آنها گفته شده بود كه آنها از بقايای لشكر چنگيز خان ميباشند وغيره .اكنون پشتونها نيز به دوراهی بزرگ قرار دارند كه منشآ و اساس نژاد آنها بدو قطب مختلف ارتباط داده ميشود يعنی يكی آرين و ديگر اسرائيلی . و در هردو نژاد دلايل گوناگون وجود دارد . اگر خود را آرين بپندارند ، طوريكه گفته شد پشتونها را از نژاد هندو اروپائی آرين گفته اند و دلايل لفظی ، عنعنوی و فرهنگی زياد ميباشد . و اگر گفته اينكه پشتونها از نژاد اسرائيلی ميباشند ، درست باشد ، بی ترديد ميتوان گفت كه شايد آنها اسرائيلی باشند ولی به اثر همسايگی با آرين ها درطول بيش از دوهزار سال خصوصيات آنها را به خود گرفته اند .حالا بايد دلايلی در خصوص اسرائيلی بودن قوم خوب پشتون آورده شود ، شاهان متآخر افغانستان و كثيری از اهل پشتون خود را از نسل اسرائيلی ميدانند ، امير شيرعلی خان در وقت وفات خود در جمله وصيت های خود چنين گفت كه « ما اصلآ از اهل اسرائيل ميباشيم » ( صفحه 34 “سفارت روسيه تزاری بدربار امير شيرعلی خان” موًلف روسی مترجم عبدالغفور برشنا ) .يكی از دانشمندان پشتون آنطرف سرحد بنام شيرمحمد خان گنداپور ابراهيم زائی به حسب فرمايش سردار محمد حيات خان كه آنهم پشتون بلند پايهً دوره استيلای انگليس ميباشد كتابی را بنام “ تواريخ خورشيد جهان” درسال 1311 هجری تآليف نموده و دلايل زيادی را به اسرائيلی بودن پشتونها در آن كتاب گنجانيده است . واقعآ دانشمند مذكور زحمات زيادی كشيده و با افتخار و مباهات گفته است كه جمله پشتونهای اصيل از نژاد اسرائيل ميباشند .آقای ابراهيم زائی ميفرمايد ، چون ملك طالوت به “شهادت” رسيد ، حضرت داوًد علاوه بر نبوت پادشاه قوم اسرائيل شد و از زن های ملك طالوت دو فرزند به نامهای برخيا و ارميا در يكروز تولد شدند و بعدآ از ارميا فرزندی پيدا شد كه او را بنام “افغنه” ميشناختند . و از روی اين نوشته بوضاحت فهميده ميشود كه كلمه “افغنه” به “افغان” مبدل شده كه تا اكنون ورد زبانهاست .بقرار گفته ابراهيم زائی معنی افغنه بفارسی “اژدها” ميباشد و اين افغنه كه كلمه افغان از آن بدست آمده ابولآبای جمله افغانان ميباشد .« و افغان را هژده پسران عطا فرمود وهم در حالت حيات حضرت داوًد “ع” اولاد و احفاد افغان را آنقدر كثرت داد كه خيل و قبيله عليده گشته موسوم به بنی افغان شدند » ( ص 46 تواريخ ..... ) وی علاوه ميدارد « در قديم الايام اول نام ايشان افغان بود و بعداز آن سليمانی و بعداز آن پتهان و پس از آن پشتون معروف شدند ، در عرب ايشان را سليمانی و در فارسی افغان و در هندی پتهان و در افغانستان پشتون گفته ميشوند » ( ص 53 ) .خلاصه گفتار ابراهيم زائی در قسمت اسرائيلی بودن قوم پشتون چنين است كه ميگويد بعداز اينكه از دست ظلم بخت النصر فرار كردند و در جبال و قلل و گوشه های خلوت انزوآ جستند و تا زمان ظهور حضرت سيدالمرسلين خود ها را در ميان مردم معرفی ننمودند و بعداز آن اسم شان در تواريخ ذكر گرديد .مصنف حيات افغانی كه از تصنيف تاريخ فرشته و او از مطالع الانوار نقل مينمايد كه طايفه افغان از قبطيانان ميباشد ولی ابراهيم زائی اين مفكوره را ترديد مينمايد . همچنان وی در قسمت زبان پشتو تماس گرفته و ميخواهد ثابت بسازد كه زبان خشتو صاحب يكصد و ده لغات مستقل ميباشد كه در زبانهای ديگر موجود نيست و آنرا ميرساند كه اين الفاظ عبری و مابقی از زبانهای ديگر آمده اند : « هيچ زبانی را زبان مستقل نتوان گفت زيرا هيچ زبانی از آميزش و اختلاط لغات زبان ديگر خالی نيست خاصه چون اكثر لغات پشتو يعنی يكصدو ده به لغات زبانهای ديگر مطابق نيآمدند ، صاف واضح گشت كه زبان پشتو زبانی مستقل و مستبد است و مطابقت بعضی الفاظ پشتو لفظآ و معنآ و بعضی در معنی و مقصد موجب اين امر نميشود كه پشتو ، زبان مستبد نباشد و آنچه ما گفتيم كه طايفه افغان در صورت و سيرت و جسم و قامت و خوی و خصلت و سركشی و غيرت با يهود و اسرائيليان مشابهتی و مشاكلتی تام دارد » ( ص 58 ) .ازينكه گفته اند اين قوم گمشده اولآ در جبال غور آمدند و آنجا حيات بسر بردند قابل تاًمل است زيرا منشآ و آثار اين گفته در آن سراغ نميگردد و ما در عناوين ديگر وجود خلج ها را با زوری ها و بعدآ سوری ها شرح داديم و اگر موضوع هجرت بنی اسرائيل در خراسان درست باشد و چنانچه اكثر موًرخين آنرا درست ميدانند ، بايد نشيمن گاه آنها كوه های سليمان باشد و يكی از نامهای قديم كوه سليمان “قيسی غر” كه قيس كلمه عبری و “غر” پشتو ويا فارسی ميباشد . ميگويند كه در زمان حضرت سليمان تخت او برر فراز كوه “قيس غر” آمد و بعدآ آنرا بنام او ياد كردند و اين خود ميرساند كه اگر قوم گمشده ويا مهاجر آمده باشند ، بدو دليل بايد اقامتگاه خود اطراف كوه های سليمان را انتخاب كرده باشند . يكی اينكه بخاطر تخت سليمان و ديگر بخاطر مشابهت آب و هوای اطراف كوه های سليمان با مصر و نواحی آن ، از آنست كه ابراهيم زائی ميگويد : « افغانان را پتان و پتان را افغان و هردو را سليمانی و پشتون گفتن يكسان درست و رواست » ( ص 66 ) و نيز قيس از اعاظم پشتونها بود كه قيسی غر بنام او شده و بعدآ اسم عبدالرشيد را بخود گرفته است . افغانها را در جمع افاغنه و پشتونها را در جمع پشاتنه گفته اند البته هردو يك معنی ميدهد ولی “پشاتنه” گفتن چندان زيبائی ندارد .طوايف پشتون منشآ ميگيرد از قيس عبدالرشيد سربنی - بتنی و غرغشتی از اولاد قيس ميباشند و دوی ديگر را كه بر اساس چهار و پنج قرار ميدهند عبارت اند از متی و كرانی چون متی به مردم غور و غلجائی ارتباط ميگيرد بنآ ابراهيم زائی هم آنها را پشتون ندانسته از عرب و باز به اولاده ضحاك ميكشاند و حقيقت هم آنست كه ما در سطور ديگر درباره خلج ها شرح داديم و بقراريكه نسب آنها را شرح ميدهند اكثرآ نامهای توركی دارند مانند قوم بلخ ، تورمان ، قوم تتور ( تاتار) قوم تران (توران) ، توران خان ، بهادر خان (باتور خان) ، تركی كه بعدآ بشكل تره كی ، مفغن و ده ها كلمات ديگر كه راسآ از نسب نامه پشتونها استخراج گرديد .در اواخر عصر حكومت مغولها و اوايل حركت متهورانهً امير تيمور صاحبقران ، مردی از تبار عرب بنام مير سيد احمد گیسو دراز بكوه سليمان آمد و مردم پشتون به وی معتقد شدند و گفتند كه وی صاحب كرامات ميباشد . در آن موقع سه تمن پشتون بنامهای تمن شيرانی ، تمن كاكر و تمن كرانی به احترام آن هريك دختران خويش را به حبالهً نكاح سيد احمد گيسو دراز درآوردند . و از آن سه دختر ويك پسر بنامهای ستوديانی ، مشوانی ، وردك و هنی تولد يافتند و چون پير موصوف به هندوستان شد ، اين مادرران جوان ، اولاد ها را تبركآ بزرگ ساختند و از اولاده آنها اقوام بالا پديد آمد . تا اكنون مردم وردك البته تعدادی به اين باورند كه آنها از اولاده پير سيد احمد گيسو دراز ميباشند . و از آنست كه در وردك گروه بزرگی از مردم پشتون را بنام عرب ميشناسند .ده ها هزار پشتون در افغانستان فارسی زبان و نيز قليلی توركی زبان شده اند و از آنجاييكه درين عصر حكومت های پشتون برسر اقتدار بودند ، آنها علاقمند ميباشند كه خود را منسوب به پشتون بسازند ، اكنون ما در اندراب سه قوم داريم ، يكی تاجيكان و ديگری توركان هزاره تاجيك شده و سوم پشتونهای محمدزائی تاجيك شده .مليت پشتون در افغانستان كثير اند و از آنجاييكه تا اكنون احصائيه گيری علمی صورت نگرفته هيچيك مليت را نميتوان اكثريت شمرد .حكاميكه در افغانستان حكم راندند و نسب شان مستقيمآ پشتون ميباشد ويا اينكه ارتباط به خلجی ها و غلجائی دارند قرار ذيل اند :ءهوتكيان غلجائی نسب -۱ - ميرويس خان بن شالم خان “شاه علم” ( ۱۱۱۹ - ۱۱۲۷ هجری )ء۲ - عبدالعزيز ولد شالم ( ۱۱۲۷ - ۱۱۳۷ هجری )ء۳ - شاه محمود بن ميررويس ( ۱۱۲۹ - ۱۱۳۷ هجری )ء۴ - شاه اشرف بن عبدالعزيز ( ۱۱۳۷ - ۱۱۴۲ هجری )ء۵ - شاه حسين بن ميرویس ( ۱۱۳۵ - ۱۱۵۰ هجری )ءدر حكومت درانيها يا سدوزائيان :ء۱ - احمد شاه ابدالی ( ۱۱۶۰ - ۱۱۸۶ هجری )ء۲ - سليمان بن احمد شاه ( ۱۱۸۶ )ء۳ - تيمور شاه ولد احمد شاه ( ۱۱۸۶ - ۱۲۰۷ هجری ) ء۴ - زمان شاه بن تيمور شاه ( ۱۲۰۷ - ۱۲۱۵ هجری )ء۵ - شاه محمود بن تيمور شاه ( ۱۲۱۵ - ۱۲۴۵ هجری )ء۶ - شاه شجاع الملك بن تيمور شاه ( ۱۲۱۸ - ۱۲۵۸ هجری )ء۷ - كامران ولد شاه محمود “در هرات” ( ۱۲۳۴ - ۱۲۴۵ هجری )ءحكام محمد زائی :ء۱ - امير دوست محمد خان بن سردار پاينده محمد خان۲ - امير شيرعلی خان “دو دوره” بن دوست محمد خان۳ - امير محمد افضل خان بن دوست محمد خان۴ - امير محمد اعظم خان بن امير دوست محمد خان۵ - محمد يعقوب خان بن امير شير علی خان۶ - امير عبدالرحمن بن محمد افضل خان۷ - امير حبيب الله خان بن عبدالرحمن۸ - شاه امان الله غازی بن امير حبيب الله خان۹ - محمد نادرشاه بن محمد يوسف۱۰ - محمد ظاهرشاه بن محمد نادرشاه۱۱ - محمد داوًد بن عبدالعزيز ( موًسس جمهوريت )ءنور محمد تركی ، حفيظ الله امين و داكتر نجيب الله نيز از زعمای پشتون بودند كه به حمايت روس ها مدتی حكمروائی كردند .« ببرك كارمل كه با اشغال مستقيم نظامی شوروی به قدرت رسيد ، خود از مردم تاجيك ولی گفته ميشود كه در تذكره تابعيت ، خود را پشتون قلمداد نمود درحاليكه برادرش محمود بريالی به تاجيك بودن خود معتقد بود .”ويراستار” »حكومت پشتونها در افغانستان بيش از دو صد سال عمر دارد ، در دوره پشتونها ترقی و پيشرفت در هيچ ساحه صورت نيافته است ، يادگار هائی را كه از دوره كوشان و يفتل بمانند بت های باميان و ستوپه ها داريم ، يادگار های دوره غزنوی از قبيل منار های غزنی ، لشكرگاه ، قلعه وغيره به يادگار مانده و منار جام از دوره غوری ها مصلٰی های هرات از دوره تيموريان هرات و ده های ديگر بدوره بابريان ، چهل زينه قندهار ، ترميم بالاحصار توسط كامران بن بابرشاه ، باغ بابر ، جوی كوه شير دروازه ، تابستانی ساختن پغمان ، تعمير های باغ بابر ، باغ استاليف ، باغ جبرالسراج و قلعه آن ، باغ شهر آرآ ، باغ جهان آرآ ، باغ صفا وغيره همه محصول دست بابريان ويا تيموريان ميباشند .اما هيچيك مانومنت و يادگار دوصد وپنجاه ساله حكومات پشتونها را در افغانستان نداريم . متذكر بايد شد كه خراب ساختن يادگار های هرات بمانند نقاشی های خانه هرات ، برانداختن مصلٰی ها ، ازبين بردن بت با عظمت باميان و ريشه كن ساختن هزاران يادگار مهم از صفحات توركستان يا شمال افغانستان در زمان شاهان پشتون صورت يافته است .در قسمت خوبی های مردم پشتون گفتنی ها زياد است و اين مقاله گنجايش آنرا ندارد . با آنكه حكام در افغانستان جمله پشتون بودند ولی متآسفانه اكثريت قاطع مردم پشتون مانند ساير اقوام بينوا ، فقير و مسكين ميباشند .در اطراف كوه های پكتيا ، خوست ، اطراف شهر قندهار ، پشتونهای نيمروز و فراه ، پشتونهای ننگرهار ، كنر و لغمان ، پشتونهای وردك و لوگر وغيره هيچ كدام ايشان صاحب نان و جايی نيستند واگرچه مليت آنها پشتون است ولی حكام در غم خود ، جاه طلبی ، برادركشی ويا در خدمت خارجی ها چون روس ك عرب ، پاكستان ، انگليس ويا امريكا بودند تا تداوم خود را حفظ نمايند .زعيميكه در ميان اين همه پشتونها درغم ملت وكافه طبقه پائين مملكت بود ، امان الله خان ميباشد كه اگر بگويم كه آن سردار سرداران بود مبالغه نيست .خدماتی را كه موًلف اين رساله به پشتو و پشتونها انجام داده ام :ء۱ - دپشتو امثال و حكم - اين كتاب شامل سه هزار مثَل پشتو ميباشد كه در تقويه بنياد فرهنگ پشتو كمك نموده است ، اين كتاب در سال ۱۳۵۴ هجری در مطبعه بيهقی به چاپ رسيده و درين اواخر چاپ دوم آن عملی خواهد شد .۲ - مقالات درباره شخصيت عالی پشتونها مرحوم استاد هاشم زمانی از فرزندان زعيم ملی مشرقی ميرزمان خان . مرحوم استاد زمانی نويسنده كتب زياد و شاعر نامدار هم بود .۳ - مقالات درباره لطيف جان بابی هنرمند ، شاعر و نویسنده بيش از بيست اثر .۴ - سه مقاله مطول درباره استاد مغفور عبدالغفور برشنای محمدزائی كه ايشان شاعر ، نويسنده ، نقاش و موسيقی نواز بود .۵ - معرفی استاد محمد همايون اعتمادی ميناتوركار زبده از اهل محمدزائی ها .۶ - رسالهً كوچك دربارهً “سردار بيدل شناس عبدالعزيز حيرت محمد زائی”۷ - كتاب مستقل درباره “شرح احوال و آثار استاد عبدالحی حبيبی” كه در سلسله مجله پيمان به نشر رسيده است .۸ - چندين مقاله ديگر درباره هنرمندان پشتون تبار تحرير و به چاپ رسانيده شده است كه ضرورت به تذكر هركدام ایساس نميشود .اين بود مجملی در خصوص قوم پشتون افغانستان از نظر شخصی با درنظرداشت احترام به همه خاصتآ بمردم بينوا و بی وسيله پشتون هايیكه در گوشه های وطن بی خبر از دنيا بحالت ابتر حيات بسر ميبرند .درين زمانيكه قرن بيست ويكم بشمار ميرود ، يكعده تندروان پشتون كه قدرت حكومتی بدست شان افتيده ويا اينكه نفوذ و قدرتی دارند به اثر نشان دادن تعصب های افراطی و تفوق طلبی های بيجا ، مردم شريف پشتون ها را از نظر غیر پشتونها بد معرفی داشته اند ، درحاليكه مردم عادی و جامعه غريب پشتون دائم در فكر پيدا كردن لقمه نانی و بخورنميری ميباشند همچنانيكه جوامع بينوا ، فقير و مسكين غيرپشتون به همان گونه در تلاش يك زندگی بخور نمير هستند .اميد است همه افراطيون پشتون و غير پشتون از كارها و فعاليت های بی جای تعصب كه خلاف فرايض اسلامی و انسانی ميباشد دست بردارند و در فكر يك پيكر بودن جمله مردم افغانستان باشند .ادامه دارد۲۲ اكتوبر ۲۰۰۷ ميلادیمآخذ های استفاده شده در ختم اين رساله تحرير خواهد شد
 
  • بازگشت به صفحه اصلی