ويراستار : دكتورهمت فاريابی
تاريخچه نژاد ها واقوام درافغانستانمقدمهيكماه پيشتر جوان دانشمند و شخصيت برجسته وطن داكتر همت فاريابی اصالتآ از جانب خود و وكالتآ از طرف جمع كثيری از علاقمندان قضايای مردم افغانستان طی تماس تيلفونی پيشنهاد كردند تا درباره هويت ها ، انساب ، تاريخ و ارتباطات مردم افغانستان با يكديگر مقاله يی را در قيد تحرير درآورم .در آن روزيكه دانشمند ارجمند همت فاريابی برايم تيلفون كرد ، اينجانب در صدد تهيه خاكه كتاب درباره “ حضرت مولانای بلخی “ بودم كه به احترام ايشان و دوستان ديگر همه پروگرام ها را كنار گذاشته و اينك مقاله نی ، بلكه رساله را درين مدت كم با همه نواقصش به اتمام رسانيدم و اميد است تا خوانندگان آنرا به ديده قدر نگريسته و يكجانبه تصور ننمايند ، آنچه كه درين رساله آمده سعی شده تا از روی اسناد و شواهد نوشته شود و بدون شواهد و اسناد اصلآ تحرير و نوشته خاصتآ موضوعات تاريخی به افسانه ميماند .از جانب ديگر من كه از خوردسالی تا اكنون دشمن درجه يك تعصب بودم و ميباشم ، آنچه را كه نوشته ام ، تعصب زبانی ، قومی و سمتی درآن شامل نميباشد و من درهمه چيزيكه نوشته ام بی ترديد جوابگوی خواهم بود ، مگر اينكه از زبان و اسناد ديگران گفته باشم .زيراكه بنده نميتوانم مسئوليت نوشته ديگران را بدوش بگيرم و آنها حق خود را دارند و بخاطر امانت داری ، نظريات دانشمندان تاريخ را در هلالين قيد كرده ام . نام محترم مرحوم عبدالحی حبيبی مكررآ درين رساله ذكر شده است و اينجانب دربارره شرح احوال و آثار شان كتابی نوشته و از طريق مجله “ پيمان “ آنرا چاپ نمودم . البته استاد حبيبی در دانش ، لياقت و تحقيق در جمله دانشمندان بزرگ و اول افغانستان به شمار ميآيد و بار بار از ايشان به نيكی ياد كرده ام . اما موضوع مهمی كه درباره ايشان ذكر گردد اينست كه ايشان دانسته و عمدآ مسائل و موضوعات تاريخی را كه حق يك ملت بوده ، آنرا به نفع ملت ديگر مبدل ساخته اند . مثلآ طايفه يفتلی ها و كوشانی ها با هزار اسناد و شواهد ثابت شده اند كه از طايفه سيتی “ ستی “ و يوچی ، هون و ختائی ميباشند و به نژاد آرين ارتباطی ندارند ، با آنكه استاد چون دانشمند بزرگ ميباشند ، گاه گاهی اعتراف كامل نموده اند كه آنها از جمله توركان اند ، ولی زمانيكه داستان ابدالی ها و كلمات پشتو بلند ميگردد ، نميتوانند خود را كنترول نمايند و فورآ آنها را به ابدالی و بعدآ به پشتو ربط ميدهند . ارزش كار استاد حبيبی درين است كه نظر دانشمندان تاريخ را عينآ ميآورند و آنها به صراحت لهجه نظريه خود را به تورك بودن سلسله های متذكره اظهار ميدارند كه البته استاد امانت ايشان را منحيث شخصيت فضيلتمند در هلالين ميآورند ، ولی وقتيكه نوبت نظر خودشان ميآيد ، كاملآ بعضی كلمات را تغيير و حتی تحريف مينمايند . مثلآ ابدالی ها را كه ارتباطی به يفتلی ها ندارند ، ميگويند كه ابدالی از بقايای يفتلی ها اند . درحاليكه قاطعانه ثابت گرديده است كه رابطه يی اندرميان آنها موجود نميباشد . دوم در قسمت “ لاويك “ ها خودشان بار بار ميگويند كه نظر علمای متقدم آنست كه ايشان از جمله هون ها و بقايای كوشانی و يفتلی ميباشد ولی در قسمت نظريات شخصی شان ميآورند كه آنها لاويك نی ، بلكه “ لويك “ ميباشند كه درين قسمت بداخل اين متن تبصره گرديده و ترديد شده است .سوم اينكه كلمه “ توركی “ را متقدمين برخلاف اصول تلفظ آن “ تركی “ به چهار حرف نوشته اند ، استاد تلاش بی ثمر كرده است تا بنام آنها صبغه پشتون بودن بدهد و بنآ بعداز حرف “ ر “ و پيش از حرف “ ك “ يك حرف “ ه “ را افزوده اند تا “ تره كی “ جلوه كند . درحاليكه خود اعتراف نموده اند كه حرف “ ه “ را زياد كرده اند .و مثل امثال بالا چندين بار به مشكلات پشتون و پشتو سازی استاد روبرو شده ام كه با همه احتراميكه به ايشان قايل ميباشم نظريات غيرواقعی ايشان را از روی اسناد و دلايل بدون جزئی ترين احساسات قومی و طرف بودن به يكی از اقوام رد نموده ام .مرحوم مير غلام محمد غبار كه تاريخ نويس برازنده كشور شمرده ميشود ولی متآسفانه بنابر دلايل غير معرف ، توجه چندانی به تاريخ ديرين پربار و پرحادثه مردم تورك افغانستان ننموده اند و تنها در كتاب خود بنام “ افغانستان در مسير تاريخ “ نوشته اند كه عنصر تورك بشمول توركمن ها بالغ به يك مليون ميگردند كه البته موضوع در كتاب “ تاريخ منظوم “ جناب آرين پور رد شده است و ما در قسمت واقعيت های عينی تاريخ تورك ها با اسناد زياد درين مجموعه آورده ايم كه خوانندگان به آن پی خواهند برد .مرحوم مير محمد صديق فرهنگ در كتاب “ افغانستان در پنج قرن اخير “ بسی چيز های ناگفتنی را با جرآت تمام گفته است و در نوشته شان آثاری از تعصب و يكجانبه نگری مشاهده نميشود ، در هر فصل مآخذ معتبر ارائه داشته و بسی از نوشته هايشان واقعآ قابل تآييد ميباشد .موضوع مهميكه به نوشته های مورخين تآثير دارد ، همانا اعتماد نويسنده ها بر مورخين متقدم ميباشد .وقتيكه كتابهای استاد حبيبی را با نوشته استاد غبار مقايسه نمودم ، دريافتم كه بدون شك مآخذ استاد حبيبی به مراتب از مآخذ استاد غبار زياد بود و شايد استاد غبار نخواسته همه را بگنجاند .در ميان اين دو تاريخ نويس ، يك موضوع را از نوشته های شان ، علاوه بر موضوعات ديگر مشخص نمودم كه ، مرحوم حبيبی تيموريان و بابريان كه هردو يك فاميل و امير تيمور ابولآبای شان ميباشد ، نژادآ به مغول و اولاده چنگيز خان ميدادند و مآخذ استاد حبيبی بيگمان كتاب “ اكبرنامه “ ابوالفضل علامی ميباشد .در بسی جای ها مغول بودن تيموريان را اين نگارنده رد نموده است كه دلايل زياد درباره شان از روی اسناد آورده شده است . مگر مرحوم غبار در موضوع چندان نپيچيده ولی حقيقت را برملآ نموده است و او ميگويد كه تيمور خود را چنگيزی ميشمارد ولی حقيقت آنطور نيست كه او ميگويد و او تورك توركستانی است .امير تيمور كه به قانون چنگيزی “ ياسا “ عشق ميورزيد و ارادت و عقيده خاص داشت بنآ چنگيز خان را جد خيالی خود می پنداشت . درحاليكه همه مردم توركستان طائفه - طائفه و نسل و نسب تيمور را ميشناسند و تورك شناسان بار بار ثابت ساخته اند كه امير تيمور تورك و از شهر كش “ شهر سبز “ توركستان است . از جانب ديگر تيمور شخصی ميباشد كه تمام زعمای پرقدرت چنگيزی را از ميان برد و امپراطوری خود را به جايشان از سرحد چين تا به مسكو و از مسكو تا تركيه ، شام ، بغداد ، فارس ، هند و پس به توركستان و سمرقند را پايتخت نيم دنيا متصور ساخت .حضرت بابر از كواسه های امير تيمور از تورك بودن خود بصراحت در “ بابرنامه “ طی يك رباعی بيان ميدارد .درين رساله همچنان مشكل زياد در قسمت غوری ها و سوری ها با استاد جنت مكان حبيبی داشتم كه خواننده محترم را حواله به خواندن متن اين رساله مينمايم . و درين مقاله علاوه بر ريفرنس و مآخذ زياد و ذخيره حافظوی بيش از هشتاد كتاب معتبر و منابع موًثق استفاده شده است كه در ختم اين كتاب در فهرست مآخذ مجموعآ ذكر شده است .دانشمندان گرانقدر چون استاد محمد آصف آهنگ ، محترم سراج الدين سراج ، محترم غلام سخی سخا ، محترم داكتر فيض الله ايماق ، محترم استاد محمد وزيراخی كرخی ، محترم محمد اسحق ثنا وغيره دوستان با فرستادن بعضی منابع تحقيقی مرا ممنون و مشكور گردانيدند .و حالا چند كلمه ديگر را به مفهوم مقدمه رساله هذا به خوانندگان عرضه ميدارم . بيشترين توجه درين رساله به اصالت ، نفوس و ريشه های تورك ها شده است و در قسمت تاجيك ها كه گفتنی ها زياد ميباشد كتاب عليده و مستقل درنظر گرفته شده است . معلومات درباره قبايل و طوايف مليت برادر پشتون درين رساله آورده شده است ولی چندان كافی نميباشد و باييست درينباره تحقيقات عليده صورت گيرد .افغانستان يك مملكت كثيرالمليتی ميباشد و اگر درباره هريك از آن مليت ها معلومات دقيق جمع آوری شود ، كتاب مستقل نه ، بلكه هريك ايجاب يك كتاب ضخيم را مينمايد ، و اگر درين نوشته درباره يكی از اقوام يا مليت برادر و برابر با ديگر مليت های افغانستان تحرير يافته است ، انگيزه آن صرفآ فرمايش يك عده اهل دانش و قلم ميباشد و گواه ما بر بيطرفی و حق نويسی ما همانا آيه متبركه الهی يعنی آيت بيست و دوم از سوره شريفه روم “ سی “ ميباشد كه حق سبحانه و تعالی فرموده است : « و من آياته خلق السٰموات و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم » ترجمه : از نشانه های خدا خلق آسمانها و زمين و اختلاف زبانها و رنگهای شماست .اين شرح و بست ها درباره يك قوم ويا اقوام و مليت ها فقط برای شناسائی ميباشد و نه برای تفوق طلبی و برتری خواهی و برای برتر دانستن يك شخص يا اشخاص از ديگران ، باز خداوند (ج) بوضاحت بيان ميدارد كه « ان اكرمكم عند الله اتقيكم » ، به تحقيق در نزد خداوند محترم ترين شما ، متقی ترين شما ميباشد .ملتی كه اكنون توجه نگارنده درين رساله زيادتر شده است ، از مليت های بسيارعمده ومهم افغانستان ميباشد كه در حدود دست كم سه هزار سال تنها درين خطهً باستانی مان حكم راندند و سينه تاريخ بياد ندارد كه با آن همه عظمت و قدرت و شآنی كه داشتند برمليت های ديگر ظلم كرده باشند ، و آنها بودند كه امپراطوری بزرگ خراسان ديروز وافغانستان امروز را در جهان معرفی نمودند . و تاريخ كهن و جديد بياد ندارد كه اين قوم يا ملت تورك ، بازی دست بيگانگان شده باشد و برخلاف ديگران كه با زور بيگانه ميآيند و با حمايه آنها بر برادران ديگريكه از مليت های غير خودشان ميباشند ، ستيز ميگيرند .نگاه گذرآ درباره اقوام و مليت های افغانستان :پشتونها كه شاخه های زيادی دارند و كتاب های زيادی اندر باب مليت پشتون نگاشته شده است . “راورتی” و بعضی مستشرقين درباره پشتونها معلومات زياد داده اند . در خصوص قبايل و خيل های مختلف پشتون ها “تواريخ خورشيد جهان” به نوشته يكی از دانشمندان پشتونهای آنطرف سرحد ميباشد كه درباره همه اقوام مختلف پشتونها معلومات جامع ارائه داشته و بدون ترديد كاستی هايی در آن ديده ميشود . همچنان يك تحقيق قابل غور در ويديو توسط يك گروه دانشمندان بزرگ امريكا و ديگران تهيه شده كه نمايانگر معلومات مشخص درباره مليت برادر پشتون ميباشد . نام فارسی آن فلم تحقيقاتی “تكاپو برای قوم گمشده” و نام انگليسی آنميباشد “Quest For the lost tribe “تاجيك ها از مليت های قديم و مهم افغانستان بمانند پشتونها ميباشد كه درين اواخر كتابهای زيادی درباره شان تحرير يافته است . كتاب “تاجيكان” به نوشته بابه جان غفوروف يكی از منابع معتبر درباره تاجيك ها ميباشد . با آنكه درين كتاب تآملات وجود دارد .كيفيت اعجازی كه زبان تاجيكی دارد ، بيشتر جامعه افغانستان آنرا می آموزند و در اكثر نقاط افغانستان زبان تفاهم بين مليت های مختلف ميباشد .تورك ها كه بخش اعظم اين رساله به آنها مربوط ميشود، يكی ازعمده ترين مليت افغانستان را تشكيل ميدهد و تورك های هزاره شامل اين اتنيك ميباشد ، بنآ هرآنچه را كه درباره مليت تورك درين نوشته آورده شده ، مربوط توركان هزاره نيز ميباشد .در تاريخ دنيا هويت های بسی مليت ها از بين رفته و ناگزير خود ها را به مليت های ديگر ارتباط ميدهند ، از جانب ديگر يكتعداد مردمان در جهان وجود دارند كه علاقمند به يك مليت حاكم ويا صاحب قدرت ويا مشهور ميباشند ، بنآ بخاطر نزديكی به آنها خود را منسوب به آن قوم ميدانند . همچنان يكتعداد مليت های ديگری هستند كه بنابر تقربات و ارتباطات تنگاتنگ درطول ازمنه تاريخ مثل آنها ميشوند و هويت و نسب و نژاد خود را فراموش ميكنند . درين رساله در آن باره خاصتآ در حصه غلجائی های پشتون شده صحبت به عمل آمده است .يكتعداد حكام بخاطر اكثريت ساختن ويا احاطه و تحت تآثير آوردن مليت های ديگر فشار ها بر مليت های غير ملیت خود وارد ميسازند و امتيازاتی را كه به مليت خود قايل اند ، بديگران قايل نميشوند . از آن سبب مردم غير آن مليت مربوط حكام آهسته - آهسته بخاطر دريافت امتياز ويا بخاطر ترس ، خود را به آن مليت منسوب مينمايند . يك مثال بسيار ارزنده كه هنوز مردان كهنسال هرات و مناطق ديگر افغانستان بياد دارند ، اينست كه از ترس وحشت و بيجا سازی مردم هراتيان اصيل از جانب امير عبدالرحمن خان جمعيت های كثير و طوايف مختلف حتی نامهای خود را بگونه نامهای قوم بر سر اقتدار انتخاب كردند . زيرا مردم بيچاره توان تبعيد شدن ويا از دست دادن زمين و دارائی خود را نداشتند و ناگزير بايد سازش مينمودند .دوستان همصنفی های دوره ليسه و متوسطه اين نگارنده كه تعداد شان به دو - سه نفر ميرسيد به اعتراف خود شان از آنجمله بودند و يكی از آن بيچاره ها كه خود را در وقت مجبوريت بنام “پوپل” شهرت داده بود ، بوقت تغيير رژيم محمد زايی نام ديگر داده بود ولی البته نه به آن دليل شايد به دلايل ديگری آن مظلوم توسط حفيظ الله امين كشته شد .تغيير دادن هويت های اقوام به كسی ويا شخصی ويا قومی ضرر نميرساند و هر كس حق تعيين مشخصات خود را دارد اما در خصوص مطالعات انساب شناسی وغيره مشكلات بار ميآورد .درين رساله درباره فرملی ها ، ايماق ها ، سوری ها ، غوری ها سيستانی ها وغيره ، گفته ها و نظريات زياد آمده و سعی نشده است تا به آن اقوام و مليت های ارجمند نسب سازی و شجره كاری تصنعی انجام داده شود ، بلكه جمله گفته ها و همه سخنها از روی اسناد واقعی بوده و از جعليات و خيانتكاری دوری گزيده ايم و آنچه را كه در راه حق بوده و حقيقت را بيان ميداشته همان را انتخاب نموده ايم . اميدوارم كه دوستان اگر در موضوع مخالفت داشته باشند آزرده نگردند .زيرا اين نگارنده طوريكه گفته آمد نظر به شوق و علاقه شخصی اين رساله را ننوشته ام بلكه فرمايش دوستان اهل قلم بوده است .از اقوام ارجمند ديگر مملكت افغانستان تا جائيكه امكان داشته تذكراتی بعمل آمده و بايد دررباره هريك ، بلوچ ها ، نورستانيها ، پشه يی ها ، اورموری ها ، تيلگو ها ، پراچی ها ، ارشری ها ، اشكاشمی ها ، سنگليچی ها ، شغنانی ها ، خانی ها ، زيباكی ها ، منجی ها ، يازغلامی ها ، عربها ، هندی ها ، و صاحبان زبانهای يودغا و سريكلی وغيره اقوام كشور تحقيقات گسترده صورت بگيرد و هر كدام بذات خود ارزش بسزا داشته و صاحب غرور های ملی ميباشند . بنآ بخاطر وسعت علم و دانش ونه بخاطر جدا - جدا سازی بايد نوشته و تحقيقات صورت بگيرد و هريك بايد بذات خود مقام و منزلتی را داشته باشند . و اما به معنی ديگر برادری و برابری ، وحدت ، اسلاميت و هموطنی با داشتن محيط مشترك ، فرهنگ ، آيين و ثقافت همه ما مردم افغانستان يك وجود و يك برادريم و بايد به گفته علامه اقبال تميز رنگ و بو حرام باشد .نه افغانيم و نه ترك و تتاريم ***** چمن زاديم و از يك نوبهاريم « شاخساريم»تميز رنگ وبو برما حرام است ***** كه ما پرورده يك شاخساريم « نوبهاريم »كسانيكه تبعيض را در بين برادران هموطن توليد مينمايند ، آنها بی خبر از آن هستند كه آينده مردم را خراب ميسازند ، خودشان بنابر امر طبيعيت خواهند مرد و بدبختی و رنجوری مردم بيچاره از يادگار های منحوس آنها بشمار خواهد رفت .ادامه دارد
Geen opmerkingen:
Een reactie posten