در کشوری که 12 پاس وزیر، رییس و والی ست
شنبه 23 اوت 2008, نويسنده: shahin
ولایت بدخشان یکی از جمله ولایات فقیر اما بزرگ و پر نفوس افغانستان است که فاصله مرکز آن از کابل 600 کیلومتر می باشد. این ولایت 850 کیلومتر با تاجکستان ، 450 کیلومتر با پاکستان و 100 کیلومتر با چین سرحد مشترک دارد. دارای 600 مکتب ، 7157 صنف ، 10581 معلم( 7591 مرد ، 2990 زن ) ، 129474 شاگرد پسر ، 105475 شاگرد دختر و 103 صنف 12 می باشد وسالانه بیشتر از 3000 دختر و پسر از مکاتب آن فارغ می گردند که در حدود نیمی ازین فارغان دختر اند. بیشتر این فارغان سالانه اقبال اشتراک در امتحان کانکور را نمی یابند. زیرا طی نمودن فاصله بین بعضی ولسوالی ها و فیض آباد مدت بیشتر از طی نمودن فاصله بین کابل تا فیض آباد راطلب می نماید. در حالیکه سویه تعلیمی در بیشتر مکاتب بدخشان به علت نبود اداره سالم ورهبری قوی در ریاست معارف، انضباط و دسپلین موثر ، نبود کافی معلمین خوب و دلسوز ، کمبود مدیران خوب، از همه مهمتر نبود معاش و امتیازات کافی در سطح پائین قرار داشته و اکثر آنها نه تنها در جریان امتحان کانکور آمادگی نسبی جهت حل سوالات ندارند، بلکه شیوه خانه پری نمودن اوراق سوالات را هم نمیدانند. زیرا هئیت های کانکور که سالانه به بدخشان می روند بیشتر افراد شان خود سوادی چندانی ندارند چه رسد به اینکه شاگردان را رهنمایی نمایند.
در میان آنها اگر یک یا دونفر استاد متعصب و کوردل باشد بقیه مامورین و کارمندان خشره وزارت تحصیلات عالی اند که بیشتر نه برای اجرای وظیفه بلکه جهت به دست آوردن سفریه وکرایه به ولایت امن بدخشان می روند و از همه مهمتر اینست که در سالهای اخیر بیشتر کسانی که جهت اخذ امتحان کانکور به بدخشان آمده اند دارای تمایلات شدید شئونستی و افکار متعفن قومگرایانه وفرقه پرستانه اند. چنانیکه یکی از آن ها که بدین منظور سال 86 به بدخشان آمده بود در یکی از مهمانی های خصوصی بعد از نشه شراب گفته بود که ما از بدخشان به حد کافی محصل داریم و لازم نیست که بیشتر ازین محصل بدخشانی را جذب نمائیم.
باید هم چنین کنند بدخشانی بیچاره به جرم درس خواندن به عوض آدم کشی و ترور و مزدوری دیگران مجازات می شود. او باید درس نخواند و مکتبها را بسوزاند و مردم را بکشد تا این استاد کور دل اورا جذب دانشگاه نماید. او که از فرهنگ مکتب سوزی ومسافر کشی نفرت دارد مورد بی التفاتی قرار میگیرد.
تازه این آغاز مشکلات برای جوانان بدخشانست زیرا آنهای که اقبال اشتراک در کانکور را می یابند بعد از اعلام نتائیج با موجی تازهِ از مشکلات رو برو می شوند که بیشتر این مشکلات دامنگیر دختران بدخشانی است چونکه کارگردانان تحصیلات عالی بدون در نظر داشت شرایط موجود در کشور آنها را در مراکز تحصیلی ننگرهار ، کاپیسا ، قندهار ، بامیان ،هرات و بقیه نقاط کشورسهمیه می دهند.
اکنون بیایئد قضاوت کنیم که دختر وزیر ووالی این کشور به سواری لند کروزر دولتی ازخانه تا مکتب یا دانشگاه با بیم و ترس می رود. یک دختر فقیر با عفت وروستایی بدخشانی در شرایط کنونی چگونه جرئت نماید جهت ادامه تحصیل به کاپیسا و هرات و ننگرهار و قندهار برود؟
این در حالیست که وزارت تحصیلات عالی هم هر سال طی فرمانهای نمایشی تبدیلی از یک نهاد تحصیلی به دیگر نهاد تحصیلی را قدغن می کند که البته این فرمان ها در مواردی که پول زور یاواسطه در کار نباشد عملی می شود در غیر آن جامعه سرمایه داری را همه میدانیم که پول هر ناممکن را ممکن می سازد و هر فرمانی را نا چل می سازد. پس دختر بیچاره بدخشانی که 12 سال عمر خود را با تحمل هزار رنج و مشقت صرف تعلیم نموده است جز اینکه در خانه بنشیند چه کاری باید انجام دهد؟
در بدخشان مرکز تحصیلی جز چند دارالمعلمین نیم پی و یک شبه دانشکده تعلیم و تربیه نهاد تحصیلی دیگری وجود ندارد. جوان بدخشی یا مجبور است کورس کمپیوتر و انگلیسی بخواند تا جذب موسسه شود که بیشتر آنها در حقیقت مراکز فساد اند و شیوع اختلاس و بل سازی و غارتگری. بقیه چه کاری کنند؟ بعد ازین دوازده پاس ها را به صفت معلم هم قبول نمی کنند.
عجیب دنیای است دوازده پاس وزیر می شود ، ریس می شود ، والی می شود ، شش پاس و نه پاس دایرکتر و مینجر و کواردیناتور موسسه می شود اما دوازده پاس معلم نمی شود اینهم یک معمای دیگری در نظام سرمایه داری یا به قول کمو نیست های سابق امپریالیستی است.
در سال 1386 بیشتر از 4000 جوان بدخشانی در سراسر کشور از مرحله امتحان کانکور گذشتند که از جمله در حدود 2100 تن اقبال ورود به مراکز تعلیمی را یافتند اما 2000 تن دیگر بی نتیجه ماندند. سرنوشت اینهمه جوانان که با قبول هزاران مشقت 12 سال تمام را با شکم گرسنه و پای برهنه مکتب رفتند و در روشنای چراغهای تیلی درس خواندند چه خواهد شد؟ یک سوال در ذهن چیز فهمان بدخشان جوانه زده است که چرا دانشگاه در بدخشان ایجاد نمی شود برای ننگرهار ، بامیان ، کاپیسا ، خوست و... دانشگاه ایجاد می گردد برای بدخشان چرا نه؟ مگر بدخشان کدر کافی ندارد؟ دارد ، مگر بدخشان نفوس کافی ندارد ؟ دارد ، مگر بدخشان جزء افغانستان نیست؟ هست! پس چرا؟؟؟؟؟؟؟؟
این چرا ها از تعصب و تنگ نظری نیست این بدان معنی نیست که درین ولایات دانشگاه نباشد اگر در تمام قریه های کشور دانشگاه ایجاد شود. ما خوش هستیم زیرا مانند کوردلان قومگرا ، تنظیم گرا ، فرقه گرا تنگ نظر نیستیم بلکه ما حق خود را می خواهیم. جواب واضح است مردم بدخشان در پهلوی اینکه به گفته دیگران گوسفندی؟ هستند بدخشان این سرزمین نفرین شده صاحب ندارد ، دلسوز ندارد، ریس جمهور دارد ، معاون ریس جمهور دارد ، معاون پارلمان دارد ، وزیر و معین ووالی و ریس به نرخ مندوی دارد اما صاحب ندارد، دلسوز ندارد.
حکومت محلی بدخشان اگر توان داشته باشد دروازه دارالمعلمین بدخشان را هم مانند دانشکده طب بدخشان می بندد. زیرا از رشد کدرهای آگاه و روشن ضمیر و آزاده در بدخشان وحشت دارد. چونکه موجودیت چنین افرادی گلیم کدر نماهای چاپلوس و موزه پاک را جمع می کند. فرزندان این نخبگان بدخشان یا در آنسوی مرزها تفریح می کنند یا در دانشگاه کابل درس می خوانند. پس آنها چه نیازی دارند تا در مورد بدخشان فکر کنند اصلاً تا کنون در ذهن آنها مسئله ایجاد دانشگاه در بدخشان خطور نکرده است. ما منحیث یک مسئولیت تاریخی این پیشنهاد را به دولتمردان کشور می نمائیم تا درقسمت ایجاد یک دانشگاه در بدخشان فکر کنند ودلسوزانه عمل نمایند و به مردم بدخشان پیشنهاد می کنیم که بیش ازین گوسفند نشوند زیرا گوسفند یا خورده می شود یا دوشیده اگر شیر نمی شوند گاه گاهی پوست شیر را هم به تن نمایند و حق خویش را با استفاده از شیوه های دموکراتیک و مسالمت آمیز بیگیرند که حق داده نمیشود ، گرفته می شود
Geen opmerkingen:
Een reactie posten