zondag 17 februari 2008

فهرست تطبیقی واژگان ترکی با هزارگی(=قسمت هشتم)


قسمتِ هشتم...

*جِيَه[=jeyā]=[=هزارگي]=خواهرزاده(=ضرب‌المثل: آو از پََغََچي مورَه، جِيهَ از پَس نََغَچي!).
چيچه[=تركي]=از خوارزمي به‌معناي "همشيرۀ" بزرگ و از سمرقندي،"عمه" مسموع است(منبع: همان، ص145).

*چاروغ/چارُغ[=çaruğ/q]=[=هزارگي]=يكنوع كفش زمستاني كه از پوستِ خام درست مي‌شد و فعلا متروك شده است ، همچنين جزء اول نام كوتلي در هزارستان، حدفاصل ولسوالي لعل و پنجاب و تر بُلاق: چاروق‌كشته (=ضرب‌المثل: تمام چيزَه خدا نيگا موكونه، چاروقهَ بَند شي!).
چاروق[=تركي]=پاافزار را گويند كه زير آن چرم و روي آن ريسمان باشد(منبع: همان، ص135).

*چَپاك[=çāpak]=[=هزارگي]=سيلي(=ضرب‌المثل: دَ يك چَپاگ رويِ دو نفر اَوگار موشه!).
شاپات[=تركي]=سيلي بود كه بر روي زنند(منبع: همان، ص184).
چاپاق/چپق[=تركي]=از ريشه "چاپماق" به‌معني چيزى كه بسيار سريع و تند حركت مىكند و يا روان مىشود، است(=منبع اين قسمت را فراموش كرده ام).ممكن است جزء اول كلمه چَپچي[=çāpçi] هزارگي نيز كه به‌معناي حركت سريع دست براي سيلي زدن است، از همين ريشه مشتق شده باشد.

*چبجي[=çebji]=[=هزارگي]=خراشيدن.
چبچي[=مغولي]=تراشيدن، بريدن، قطع كردن، جداكردن(منبع: جامع التواريخ، ص2356ذيل كلمه چمچيال).

*چَبچَل[=çābçāl]=[=هزارگي]=يكي از دره‌ها و معبر و مدخل ورودي ولسوالي درۀ صوف، از توابع ولايتِ سمنگان.
چَبچيال[=مغولي]=در زبانِ مغولي به‌معناي درۀ تنگ، دربند، آبكند، مجرا، دهانه و مدخل دشت و جنگل است(منبع: همان، ج3 ص2353).

*چَپري/چپريگك[=çāprigāk]=[=هزارگي]=پناهگاهِ محقري كه سقفِ آن را با پارچه و علف پوشانده باشند، همچنين جزء اول نام روستايي در هزارستان/غور/لعل و سرجنگل: چَپَرقُل.
چَپَر[=تركي]=محوطه‌اي است كه از خس و خاشاك و چوب ترتيب دهند(منبع: سنگلاخ، ص133).

*چَپقُو/چپقون[=çāpqo]=[=هزارگي]=كولاك، برف و باران، برف و باران شديد توأم با گردباد
چاپقون[=تركي]=برف و باد شديد به هم آميخته(منبع: فرهنگِ نامهاي تركي، ص417).
چابغا[=تركي تركمني]=تگرگ(منبع: همان، ص416).
چووغون[=تركي]=كولاك، بوران و برف(منبع: همان، ص425).

*چَتاق[=çātaq]=[=هزارگي]=مال مردم‌خور و بي‌مبالات.
شلتاق[=تركي]=ادعاي دروغ و تحميل بي‌حساب باشد(منبع: سنگلاخ، ص186).

*چِرمَك/چيرمَك/چرمَ+ك[=çermāk]=[=هزارگي]=جرقه، جرقهءآتش.
چرم[=تركي]=به تركي رومي شرارۀ آتش(منبع: همان ، ص146).

*چَغَتو[=çāğātü~jāğātü]=[=هزارگي]=نام ولسوالي‌هاي دوگانهء معروف در هزارستان/از توابع ولايتِ غزني و نيز وَردَك(=در چَغَتوي وردك عمدتاً هزاره‌ها و پشتونها دركنار هم زندگي مي كنند)اين دو ولسوالي همنام، از لحاظِ جغرافيايي هم، از يك زاويه به همديگر متصل هستند.
چَغَتو/چغاتو[=تركي]=نام قبلي رودخانه زرينه رود در آذربايجان ايران(=كه از مراغه عبور مي كند و به درياچه اروميه ميريزد) و نيز محل قشلاق ايلخانان مغول و ايضاً مكان درگذشتِ هُلاكوخان(=مؤسس سلسله ايلخاني) در جوار همين رودخانه بوده است(منبع: جامع التواريخ، ص739-2197 و فرهنگِ معين،ج5).

*چُغچَران[=çoğçāran]=نام مركز اداري ولايتِ غور.
چوغچوران[=تركي]=چوغچور در زبان مغولي به‌معناي تند و پُرشيب است. مغولان، رودخانه هرات(=شايد هريرود) را چوغچوران نام نهاده بودند(منبع: جامع التواريخ ، ج3، ص2265). بنا به گواهي كتاب "جامع‌التواريخ"، عساكر و ايلات منسوب به الوس چَغَتاي، در غور و غرجستان هميشه ييلاق مي‌كرده‌اند(=حكومتِ چَغتَايي در ماوراءالنهر ، در بيشتر اوقات با عموازادگانِ ايلخاني‌شان در ايران، در جنگ و ستيز بودند). طبق شواهد و مدارك تاريخي، بخش بزرگي از هويت و اصالت تباري و نياكان متأخرتر هزاره‌ها، از اولوس چَغَتايي منشأ و سرچشمه مي‌گيرد(=اگر عمري ياقي بود، در آينده مطالب و مداركِ نسبتاً مفصلي را در اين زمينه و در همين صفحه عرضه خواهم كرد).

*چَغلَهدَ آواز[=çāğlā-dā-awaz]=[=هزارگي]=گوش به‌صدا (=در لهجه دايزنگي).
چاغلامه[=تركي]=به تركي رومي به‌معني صدا و آواز بود(منبع: سنگلاخ، ص135).

*چَلبُور[=çālbur]=[=هزارگي]=قمچي، افسار اسب، تسمه.
چيلبور[=تركي]=رشمهِ اسب را گويند(منبع: همان، ص148).

*چَلپَگ[=çālpāg]=[=هزارگي]=يك نوع نانِ روغني(=ضرب‌المثل: چپاكِ نَخت به از چَلپَكِ نِسيَه!).
چَلپَگ[=تركي]=يكنوع ناني نازك كه در روغن پزند(منبع: همان، ص138).

*چَمچََه[=çāmçā]=[=هزارگي]=يك نوع قاشق بزرگ كه در ايران ملاقه مي‌گويند(=ضرب‌المثل: چيزي كه دَ ديگه د َچَمچَه بور موشه!).
چمچه[=تركي]=قاشق بزرگي كه از مس يا چوب سازند تا آش به هم زنند(منبع: همان، ص138).

*چنگك[=çāngāk]=[=هزارگي]=قُلاب.
چنگك[=تركي]=قلاب بود و آن آلتي است كه از آهن سازند و سر آن كج و تيز باشد(منبع: همان، ص139)

*چوپولوق[=çupuluğ/q]=[=هزارگي]=كثيف(=در لهجه دايزنگي).
چيلپيق[=تركي]=چركِ چشم را گويند(منبع: همان، ص148).

*چُوقنَي/چوق+نَي[=çuqnāi]=[=هزارگي]=ريز و كوچك(=به زبانِ كودكانه).
چوقلَي[=çüqlāy]=[=هزارگي]=نوزاد، كوچك(=در لهجه دايزنگي).
چوق[=تركي]=در زبان تركي نشانهء تصغير است و قلعه‌چوق يعني: قلعه‌يِ كوچك(منبع: جامع التواريخ، ص2356).

*چوقور/چقور[=çuqür]=[=هزارگي]=گودالِ عميق(=ضرب‌المثل: نرم ديده چُوقُور مي‌كنه!).
چوقور[=تركي]=گودال(منبع: سنگلاخ، ص142)
چوخور[=تركي آذربايجاني]=گودال( منبع: خودآموز و مكالمات روزمره تركي آذربايجاني/ ص282).

*چُوك[=çük]=[=هزارگي]=خم شدن.
چُوك[=تركي]=فرونشستن، قعود(منبع: سنگلاخ، ص142).
چوك[=تركي]=فعل و واژۀ چوك(=çök) در زبانِ تركي نخست به‌معناي زانو زدن و به زانو نشستن شتر بوده است اما بعدها به همان معني و به‌معناي: بر روي دو پا نشستن، زانو زدن براي احترام به بزرگان و به كنايه به مفهوم: فرونشستن، ته‌نشين شدن(=جامدات در مايع)، فرو ريختن، فرو رفتن و فرو افتادن و فرو ريختن بنا نيز به كار رفته است(منبع: جامع التواريخ، ص2356).

*چونتَه[=çuntā]=[=هزارگي]=كسي كه يكدست او از بازو تا مچ معيوب باشد و كار نتواند.
چولاق[=تركي]=كسي را نامند كه معيوب باشد(منبع: سنگلاخ، ص143).

*چونديك[=çünduk/g]=[=هزارگي]=نيشگون گرفتن با انگشتان.
چيمديك[=تركي]=نيشكونج، چيمديماك=نيشگونج گرفتن. يعني عضوي را با دو سر انگشت گزيدن(منبع: سنگلاخ، ص148).

*چي[=çi]=[=هزارگي]=در موارد معدود، پساوندِ نسبت و اهل ناحيه‌اي بودن را مي‌رساند، در گويش هزارگي، افرادي را كه اهل سه منطقهء: شهر«باميان»، ولسوالي«سيغان»، و شهر و اطراف «غزني» باشند، به ترتيب «باميانچي»، «سيغانچي» و «غزنيچي» مي‌گويند.
جي[=ji]=[=تركي]=در ايران افرادي از سه ناحيه ترك‌نشين و جدا از هم را طي ساليان اخير ديده و شنيده‌ام كه پسوند«جي» را در نام خانوادگي خود داشته‌اند: «ميانَه‌جي»، «ساوُجي»، «بولداجي»... «ميانه» شهري در آذربايجان. «ساوه» شهري عمدتاً تركي‌زبان در ولايتِِ مركزي ايران و «بولداجي» شهري تركي‌زبان و كوچك از توابع شهرستان بروجن، از توابع ولايتِ چهارمحال و بختياري در جنوب ايران.

*چيقيكردن[=çiqi]=[=هزارگي]=شيئي را با فشار داخل شئ ديگر جا دادن(=ضرب‌المثل: پمبه دَ گوش‌خو چيقي كَدَه!).
سوق/سوخ[=تركي آذري]=فروكردن، چيزي درون چيزي ديگر جا دادن، چپاندن(منبع: جامع التواريخ، ص2369).

*چيگ[=çig]=[=هزارگي]=فكر، انديشه، خيال. چيگ‌زدن=انديشيدن. چيگي‌شدن=خيالاتي شدن.
چيناماك[=تركي]=سنجيدن و تصوركردن(منبع: سنگلاخ، ص148).

*خاتون[=xātun]=[=هزارگي]=زن، زنان(=ضرب‌المثل: خانه پرخاتو، بد نام‌سر پيرخاتو!).
خاتون[=تركي]=بانوي بزرگ و رنانِ اكابر ، زنِ شوهردار(منبع: همان، ص151).
خوتون[=تركي اويغوري]=زوجه، همسر(منبع: فرهنگ نامهاي تركي/ ص108).
حاتون[تركي آناطولي]=بانو ، خانم، همسر سلاطين و خاقان‌هاي ترك(منبع: همان، ص106).
خاتين[=تركي اوزبيكي/ تاتاري]=زوجه ، همسر(منبع: همان، ص107).

ادامه در پُستِ بعدي...

Geen opmerkingen:

 
  • بازگشت به صفحه اصلی