zaterdag 2 februari 2008

بديل تخيلی به مقام رياست جمهوری افغانستان

خلیل زاد (امریکایی
بدیل تخیلی به مقام ریاست جمهوری افغانستان


.جواد
اشداون قربانی اختلاف امریکا با برتانیا.
افغانستان قربانی، دست هیولا های قدرت به میزبانی کرزی .
فراز هایی از مقاله:
با آن که کرزی در ظاهر امر خود را مستقل و صاحب رأی و اندیشه ی بدون وابسته گی قلم داد می نماید و در مجالس ملی و بین المللی با نام بردن به اصطلاح انتقادی از امریکا و انگلستان آن ها را به نا رسایی در سیاست های شان نسبت به افغانستان مورد سرزنش قرار می دهد، اما لبه ی بران تیغ او به جانب انگلیس بوده نه امریکا.
اولین مهره یی که امریکا می توانست با استفاده از هویت افغانی الاصل بودن او مهر سکوت بر دهان ملت ببندد آقای خلیل زاد بود. خلیل زاد با چنان صلاحیتی داخل افغانسان شده بود که هیچ کسی نه می تواند از گسترده گی صلاحیت خلیل زاد در تمام عرصه های تصمیم گیری افغانستان و دولت افغانستان انکار کند و پوشیده هم نه بود.
تمام مدت حضور او (خلیل زاد) در افغانستان فقط حضور در مهمانی های مجلل و با شکوه، سفر های پر طنطنه و تشریفاتی گذشت تا مؤثر بودن برای کار سازنده گی در افغانستان.
آغاز مقاله:
دیر گاهی است که افغانستان در پیچ و تاب قدرت نمایی (ستمگران) گیر مانده و به ناتوانی می رود. اگر این درد جانکاه دیروز فراتر از مرز ها وجود داشت، حالا مسببین بروز آن در داخل کشور یورش آورده اند. آن ها کسانی نه بوده اند جزء این هایی که حالا هم خود شان با ساز و برگ بلند بالای قدرت و توانمندی به ملت ما سلطه ی مستقیم نظامی دارند و توسط ایادی شان هم حاکمیت جابرانه ی سیاسی را ادامه می دهند.
آن گونه که افغانستان همواره آماج گاه نیرومند ترین سلاح های تولید شده دستگاه های بزرگ کشور های (ستمگر) بوده است موازی با آن آوردگاه رویایی ها و خط آشکار تضاد های سیاسی، منطقه وی و جهانی بوده است. این امر هم پس از فروپاشی اتحاد شوروی و یک قطبی شدن جهان به گونه ی سیستماتیک و بدون هیچ گونه تأخیری از لحاظ زمانی ادامه داشته است.
جهت گیری های سیاسی در افغانستان هم زیان های بس سنگینی را متوجه افغانستان ساخته است که توسط نیرو ها و اتباع خود افغانستان در برهه های مختلف زمان آن ها را گزیده اند. گروه برای تثبیت موقعیت، کسب صلاحیت و اعلام حضور اگر با خشونت و دست بردن به سلاح هم بوده است هنگامه یی برپا کرده، آتشی افروخته و گذرگاهی باز کرده است.
شش سال پسین که همگامی دارند با دوران سلطه ی بدترین نظام سیاسی در وجود کرزی، افغانستان را چنان آزرده که حتا در دشوار ترین جنگ ها هم چنان آسیب پذیری نه داشته است. حتا تیم ناکار که نه می دانم چی گونه؟ کارا خواهد شد، آینده ی افغانستان را باز هم تحت رهبری کرزی به پرتگاه پر ملال و سیاه رهنمون شده است. پروسه ی پوسیده گی کاری و اداری در نظامی که کرزی آن را رهبری کرد و می کند در حدی حزن انگیز و ملال آفرین است که انسان می پندارد راهکار دیگری وجود نه دارد جزء آن که فقط این وطن ویران را نظاره کرد و بر خاکستر سیاه آن نشست و گریست.
شاید هسته گذاری سیاسی در افغانستان توسط کرزی و به اصطلاح تیم او که از هر آبشاری سیر آب می شوند و از هر گلستان گلی در دست دارند و فقط همان را راه فرض عبادت و اطاعت شان می دانند، نتیجه ی یک تلاش همه گیر فراسوی مرز ها در مقابله با ملت مظلوم این مرز و بوم است و بس. مخصوصاً آن گاهی که این تیم بقای خود در خطر می بیند و سایر نهاد های مردمی داخل کشور را مانع کار کرد های جا سوسانه اش می پندارد. آن وقت است که عملاً و جانب دارانه به کین توزی بر می خیزد و چون خفا شان شب رو پیمان بی دادگری بر دیگران و باهمی خود را می بندند. بدترین ایام در حیات سیاسی نظامی افغانستان آن وقت است که پارو زنان ناب های ستمگران به اشاره ی باداران شان پارو می زنند، نه به اراده ی خود و تفکر عقلانی یی که اتکأ بر اراده ی ملت داشته باشد. آن ها یعنی هم پیمانان کرزی که حالا به ظاهر تیم کاری او را ساخته اند بیشتر اندوه مند خطری اند از نه بود قدرت خارجی در عقب شان که اگر روزی از آن ها رو برگردانند.
با آن که حالا هر کدام از این وابسته گی ها انکار دارند و گویی اصلاً تعهدی به هیچ کشور و هیچ سازمان جاسوسی یی نه دارند. انکار چرا؟ اگر بر حق هستید.
تیم کرزی که خود او نمادی از ناکاره گی در رأس است، نه به اندیشه ی واحد ملی، اسلامی و افغانی بلکه با شیوه های گونه گون، روابط سیاسی گونه گون و خط سیاسی گونه گون با مردم در ستیز اند که گاهی هم با خود نه می توانند سازگار باشند.
در نظام موجود کرزی بیشتر کسانی لبه ی بران تیغ برنده ی شمشیر را به اختیار دارند که روابط نزدیکی (ستمگران) در گام اول امریکا دارند. بحث حضور گسترده و فراگیر امریکا در افغانستان نمایه یی از تعظیم بی پایان کرزی بر این حامی بزرگ اش است و بس. و اما باب حمایت مستقیم امریکا از کرزی و امریکایی های دیگری که حالا به نام افغان در رژیم کرزی روز های سیاه را به ملت ارمغان نا میمون می دهند نه می توان با سکوت و با شتاب گذشت. زیرا هر یک از این اشخاص به نوعی نزدیکی به امریکا دارند انوار الحق احدی، رحیم وردک، امر الله صالح (تعهد داده ی تازه کار) حنیف اتمر، ضرار (تعهد داده ی تازه کار) و دیگران که کرسی های صلاحیت و قدرت را در دست دارند و اهرم های فشار هم بر کرزی به شمار می روند از گماشته گان امریکا اند.
آن ها در نوع بازی سیاسی، بازی اوپراتیفی و بازی فکری زمینه ساز تحقق بیشتر اهداف امریکا اند تا سایر ممالک و انگلیس در افغانستان. با آن که کرزی در ظاهر امر خود را مستقل و صاحب رأی و اندیشه ی بدون وابسته گی قلم داد می نماید و در مجالس ملی و بین المللی با نام بردن به اصطلاح انتقادی از امریکا و انگلستان آن ها را به نا رسایی در سیاست های شان نسبت به افغانستان مورد سرزنش قرار می دهد، اما لبه ی بران تیغ او به جانب انگلیس بوده نه امریکا. چی گونه؟ ممکن است، کرزی از اجرای فرمایشات امریکا و کاخ سفید سرباز بزند. در حالی که می داند بقای او در تصمیم کاخ سفید و فنای او باز هم در تصمیم همین کاخ بسته گی دارد و سرنوشت اش را رقم می زند.
امریکا که پس از راندن طالبان خود را صلاحیت دار بدون حدو حصر افغانستان می داند در تعین سیاست افغانستان، مستقیم و آشکار توسط گماشته گان خود نقش تعین کننده یی دارد.
اولین مهره یی که امریکا می توانست با استفاده از هویت افغانی الاصل بودن او مهر سکوت بر دهان ملت ببندد آقای خلیل زاد بود. خلیل زاد با چنان صلاحیتی داخل افغانسان شده بود که هیچ کسی نه می تواند از گسترده گی صلاحیت خلیل زاد در تمام عرصه های تصمیم گیری افغانستان و دولت افغانستان انکار کند و پوشیده هم نه بود. باری مارشال فهیم در رأس گروه بزرگی از اراکین دولت به هرات سفر کرد. سفر بر روال عادی پیش می رفت و برنامه های سفر یکی پی دیگر اجراء می شدند.
از ساعت 6 الی 8 شب مهمانان به آماده گی گرفتن صرف غذا دعوت شدند. میز ها و میزبان سرا آماده ی پذیرایی از مهمانان شده و میزبانان آن ها را به میز ها دعوت می کردند. برخی مهمانان بالای میز ها گرد آمده بودند و برخی ها هم در حال جا به جا شدن بودند. در این میان هم همه یی برپا شد که آقای خلیل زاد می آید. نه آن مهمانان با آن شأن و فری که آمده بودند و نه آن میزبانان با آن شور و نشاطی که از آن ها استقبال کرده بودند، مجال صرف غذا را به خود ندیدند. آن ها از آن بلند های زیبای تپه که مهمان سرای استان دار هرات (اسماعیل خان این مجاهد پرو پا قرص دیروز بود) نظاره ی رسیدن خلیل زاد را داشتند که با او و به اجازه ی او صرف غذا نمایند. این انتظار ساعت را (2/1 1) شب ساخت تا سر انجام آقای خلیل زاد تشریف فرما شدند و مهمانان به شمول مارشال مملکت به خود اجازه دادند که نان سرد را صرف کنند. سوال است. آیا؟ اگر سفیر دیگری از کشور دیگری در همین موقع وارد شهر هرات می شد آن همه انتظار برای او توسط مارشال مملکت و معاون اول رئیس دولت یک کشور مستقل برده می شد. (مهمان نوازی در این جابرهانی نیست که پذیرفته شود. زیرا انتظار به مهمان هم یک حدی دارد.)
صاحبان قدرت و مکنت در دربار کرزی باید بدانند که هیچ فرد وطن دوستی نه می تواند ناظر اعمال شما نه باشد و روزی همه این خطا های شما را با جزئیات را فاش نه سازد.
قصه ی هرات افسانه ی ساخته شده نه بلکه چشم دید شخص خودم است که در آن جا حضور داشتم، اما نه در سطح تصمیم گیری. خلیل زاد با آن روشی که از غرب و از امریکا آموخته بود و یقیناً هم آموزش های معین از C.I.A داشت که به عنوان چهره ی به ظاهر افغان، هیاهوی اشغال امریکا و لشکر کشی های بدون مجوز او به افغانستان را تحت شعاع قرار دهد و با احساسات مردم بازی کند. فراوان وعده هایی برای ملت داد، گوشه و کنار مملکت را سری زد، با گروه ها و اقشار مختلف و اجتماع دیدار ها نمود، سیاسیون، اپوزیسیون (تا آن زمان اپوزسیون قوی وجود نه داشت هر چند حالا هم چندان با قوت حضور نه دارد.)
خلیل زاد بیشتر از احساسات مردم نسبت گذشته ی افغانی اش به نفع امریکا سود جست، اجرای وظیفه و ادای دین به امریکا کرد.
تمام مدت حضور او (خلیل زاد) در افغانستان فقط حضور در مهمانی های مجلل و با شکوه، سفر های پر طنطنه و تشریفاتی گذشت تا مؤثر بودن برای کار سازنده گی در افغانستان. مطمئن هستم که در همین موازات به انجام کار های مخفی و سری اش برای تحکیم موقعیت امریکا، تضعیف موقعیت سایر کشور ها، ایجاد شگاف اعتماد بین دولت کرزی و کشور های غیر امریکایی، اختلال و اخلال در کم رنگ جلوه دادن حضور انگلیس در افغانستان، ترغیب کرزی برای پایه دار بودن به تعهدات اش نسبت به امریکا، تضعیف و از میان برداشتن جبهه ی متحد که در حکومت شامل بود به گونه ی غیر مریی، کم رنگ ساختن نقش ملل متحد در افغانستان و تصامیم مربوط آن، ایجاد و گسترش اختلافات بین مارشال فهیم که از گروه مجاهدین نماینده گی می کرد، راه اندازی برنامه ی وسیع برای از میان برداشتن فهیم که نه تواند با کرزی در مقابله و مجادله باشد، تضعیف موقعیت شخص مارشال فهیم در اجتماع و هم در بین مجاهدین او، عملی کردن اهداف جمع آوری اسلحه، انحلال فرماندهی های مختلف مجاهدین و از هم پاشیدن گروه هایی که در هر گوشه و کنار تحت فرماندهی اشخاص و مجاهدین مختلف فعالیت داشتند، استفاده از مهره هایی که می توانستند در بر آورده شدن اهداف امریکا اگر به کوتاه مدت هم بوده است مؤثر باشند مثل عتیق الله بریالی در وزارت دفاع ملی، بسم الله محمدی در وزارت دفاع ملی (محمدی را فعلاً به دلیل مصلحتی اجازه ی کار داده اند) نصب و بعداً عزل به ظاهر استعفای علی احمد جلالی در وزارت کشور (داخله)، ختم امپراطوری اسماعیل خان در هرات، ختم امپراطوری حاجی قدیر در ننگرهار، ختم قدرت مداری های احزاب تشیع تحت رهبری کاظمی، خلیلی، اکبری، انوری و دیگران در مناطق شیعه نشین مملکت و جلوگیری از وحدت آن ها، عملی کردن خواست ها در تصمامیمی که مربوط به مجالس بزرگ ملی افغانستان (لویه جرگه ها) می شد، قبولاندن ظاهر شاه بالای ملت به نام بابای ملت که اصلاً به نوکری ملت هم ارزش نه داشت، تحکیم موقعیت کرزی برای کسب شهامت کرزی در سلطه ی جابرانه و بی هدف بالای ملت و حمایت از تیم او سعی به عمل آورده و مؤفق هم بوده است. خلیل زاد در دوره ی حضور اش منحیث کار دار سفارت امریکا در افغانستان و با پیشینه ی افغانی و اسلامی که داشت حداقل یک کار فراگیر و چشم گیری که بتواند بازتاب اصالت او منحیث یک افغان واقعی با چنان صلاحیت و امکانات گسترده باشد نه کرد که حالا در پی این کار او یک جمعی بزرگی از ملت مصروف کار در یک مجمع بزرگ کارگری و تولیدی می بودند یا یک ساختمان با زیر بنای بزرگ اقتصادی موارد کارکرد های او به افغانستان می بود. شکوه یی هم از او هم نه باید داشت. زیرا خلیل زاد کسی نه بوده است که به فکر افغانستان باشد او نماینده گی از یک کشور بزرگ سرمایه داری (ستمگر) را می نمود از او چرا؟ باید انتظار برد که به ملت ما کاری کند. خلیل زاد حالا برای افغانستان نه فرزند افغانستان بلکه یک امریکایی با اهداف و بینش های امریکایی است که بیشتر منافع امریکا برای او اهمیت دارد نه منافع افغانستان.
با آن که در موجودیت هر سفیر و کار دار سفارت امریکا در افغانستان در حقیقت دو رئیس دولت در افغانستان است که یکی کرزی و دیگری آن کار دار سفارت. اما در ظاهر قضیه کرزی به عنوان رئیس دولت نا گزیر است چهره نمایی از یک رئیس جمهور نماید. این چهره نمایی فقط در ظاهر امر است و در باطن اگر او هدایات کاخ سفید را از مجاری سفارت و کار دار سفارت عملی نه کند سرنوشتی نه خواهد داشت جزء سرنگونی.
فراتر ازین هم موقعیت کرزی چنانی که در مقاله ی پیشین تذکر دادیم حالا در افغانستان به حدی نیست که دیروز بود. تمام حوادث منفی موجود و در حال گذر حیات سیاسی اجتماعی، اقتصادی و نظامی در کشور برای کاهش محبوبیت کرزی که نه توانسته است برنامه ی کارا برای ملت ارایه نماید و زمستان موجود بطلان مدیریت او را صحه گذاشت به نوع چشم گیری اثر گذار است. کاهش این محبوبیت هم سبب می شود تا حامیان کرزی هم در پی آن باشند که تحلیل از گذشته ی او به دست گیرند و تصمیمی در برکناری اش داشته باشند. زیرا کرزی دیگر به درد آن هم نه می خورد.
امریکا با توجه به موقعیت بدی که کرزی با آن مواجه است و دست و پنجه نرم می کند، کرزی را به عنوان ابزاری به نفع سیاست های خود علیه رقبای سیاسی اش در منطقه و جهان حتا در ائتلاف موجود استفاده می نماید. کرکتر شتاب زده ی کرزی باعث شده است که او نه به عنوان سیاست مدار آهنین پاشنه پولادین بلکه به حیث یک فرد دارای قابلیت ارتجاعی نگریسته شود.
امریکا تا توانست از کرزی به عنوان مهره یی استفاده کند که راه برد های او را حتا در منطقه تنظیم می کرد. بدون آن او (کرزی) درک داشته باشد که او رئیس جمهور یک کشور مستقل است نه حامی منافع یک ابر قدرت ستمگر کشور اش.
حالا که امریکا و انگلیس در یک رویایی قرار دارند و نسبت موضع گیری های شان در افغانستان ظاهر صمیمی اما طینت با خشونت دارند این کرزی است که بین شان فیصله می کند. کرزی طی سفرو اظهارات اخیر خود نشان داد که بیشتر به کدام یک وابسته است. کرزی با دو رویه بازی کردن یک انتخاب و وعده یی که داده بود از اعتبار جهان نسبت به تجدید نظر در تصمیم اش خارج شد.
این بی اعتمادی نسبت به کرزی زمانی اوج گرفت که اشداون از ملاقات و دیدار کرزی در کویت و توافق او برای احراز کرسی نماینده گی ملل متحد سخن بر زبان آورد و بحث های تازه را در بازتاب چی گونه گی بی اراده گی و نا کاره گی یک رئیس جمهور باز کرد. این بحث ها حالا زمانی بیشتر وقت می گیرند که هم امریکا، هم ملل متحد و هم انگلستان مطالبی را از توافق قبلی کرزی برای حضور اشداون در افغانستان) افشأ نموده و می نمایند.
بحثی که حالا سوال بر انگیخته این است که آقای کرزی! اگر در مورد اشداون شناخت نه داشتید، اگر صلاحیت تصمیم گیری مستقل در علنیت را نه داشتند و در خفا هم به کسان دیگر وابسته بودید، اگر از صلاحیت های کاری او آگاه نه بودید (صلاحیت نماینده های پیشین را چی گونه نه پرسیدید؟)
سر انجام اگر از خواست های بلند بالای او که می توانستند با تفاهم دپلوماتیک از مجاری ملل متحد توسط فرستاده ی شما (آقای طنین) در ملل متحد حل شود آگاهی نه داشتید و آگاهی یافتید پس چرا؟ با شتاب منحصر به فرد تان او را در ملاقات پذیرفتید و موافقه با او کردید که حالا از خجلت اقدام شما ملت سر افگنده می شود.
شما حداقل باید می دانستید اشداون نواده ی مکناتن است و مکناتن دشمن دیرین ملت که به دست غازی اکبری کشته شد و حساسیت ملت را نسبت او درک می کردید. حالا شما با این کار تان اگر از یک طرف خواست امریکا را به جا کردید (مخصوصاً این که امریکا هم با اظهارات اخیر خود در سطح جهانی توسط کاندولیزا رایس وزیر خارجه اش نسبت این اقدام تان شما را در جهان منزوی تر ساخت و خود را دوست نزدیک انگلیس تراشید.) اما از جانب دیگر با حکومت انگلیس هم در مخالت را باز کردید و انگلیس را در مقیاس جهان به با نامی بردید. چون پیشینه ی برخورد ها و لفاظی ها را هم داشتید. وزارت خارجه که نه دارید تا به شما آموزش بدهند چی گونه با مسایل بین المللی و دپلوماتیک برخورد نمائید که آب روی مملکت را نه برید. یک بار اشتباه کردید. پاکستان را عصر روز اخطار دادید و فردای روز بعد اش معذرت خواستید و ملت را سر اگلنده نمودید. این هم گل دیگری که آب دادید. حالا اگر گفته های اشداون را وارونه جلوه دهید معنای حقیقی شکست تان است در سیاست خارجی تان و تأثیر پذیری تان از هدایات واشنگتن علیه دیگران. شما با این کار هم اعتماد اروپا، هم اعتماد امریکا، هم اعتماد انگلیس و هم اعتماد ملت را از دست دادید. و من نه می گویم با اشداون موافق باشید. من گویم سنجیده و در اول با تعقل برخورد می کردید. بعداً مخالفت تان را اشکار را اعلام نه می کردید و موضوع را مجلس وزرا به بحث نه می گرفتید. این موارد بیشتر از مجاری دیپلوماتیک حل می شوند تا غوغا به پا کردن. شاید شما خواستید با چنین کار تان به اصطلاح نقاب از رخ بردارید و ادعای استقلال نمائید که مدیر با تدبیری هستید و حاکم با رأی مستقل. ولی اشتباه کردید. یک بار دیگر دشمنی دیرین با انگلیس را تازه ساختید. انگلیس با آن ترفند هایی که دارد و با آن حضور دراز مدتی که دوران استعمار در افغانستان و منطقه داشت و با آن تجربه یی که در بیرون رفتن از چنین حوادث دارد کجا خواهد گذاشت که شما او را در نزد حریف اش ذلیل بسازید. هر چند صدر اعظم انگلستان گفت که به تصمیم شما موافق است و اجباری نه می آورد. در ظاهر امر و به وعده اش وفا می کند تا نزد جهان ملامت نه باشد. ولی در پس پرده چنان گرز آهنین و آتشین به فرق شما می کوبد که درد او را فقط ملت بی چاره ی افغانستان احساس خواهد کرد. شما حالا می بینید که نتایجی از این شتاب و این عقب نشینی شما چی است؟ شما بدانید که زعیم بودن، بزرگ بودن، رئیس جمهور بودن کدام خصوصیات را از انسان مطالبه دارد؟ شما فکر کنید که آیا می توانید یک رهبر سیاسی باشید؟ هرگز نه. شما نه آموزگاری می شوید و نه آموزنده یی ما، شما نه با اراده یی می شوید و نه صاحب رای یی. شما آگاه و نا آگاه مخالف این یا آن نهاد سیاسی، کشور خارج از مرز و یا مخالف شخص یا اشخاص در داخل و خارج از مرز افغان ها با افغان ها و غیر افغان ها می شوید. از سیاسی بودن که چیزی نه می دانید. هر چند حزبی را هم ساخته اید که حالا از رهبری آن انکار می کنید. به رهبران احزاب دیگر بر چسپ جواسیس خارجی را می زنید و خود را اساس می گذارید که به بهانه های مختلف از اعلام موجودیت آن صرف نظر می کنید، زیرا هراس دارید که نه توانید جواب بر چسپ جاسوسی خود را هم بدهید. از سویی هم شما مجال رشد احزاب سیاسی را در اجتماع محدود می کنید. زیرا با تبلیغات و شایعات منفی علیه آن ها آن هم درست در مواقعی که اثرمند می باشد اقدام می کنید و به این ترتیب مؤثریت احزاب در انتخابات آینده را زیر سوال می برید تا اگر باشد راهی به خود بیابید.
شما باید درک کنید که در حکومت های طراز دموکراتیک و دارای شعار های حمایت از دموکراسی، مؤثریت احزاب مخالف و اپوزیسیون در کار کرد های دولت ها نقش تعین کننده دارند ولو این احزاب از چپی ها باشد یا راست گرا ها. بهتر هم است به دان جهت که چنین احزاب در باری نیستید و حزب جمهوری شما که حزب در باری است. احزاب درباری نتیجه ی چندانی در سرنوشت سیاسی مملکت نه داده و رقمی را ارایه نه داده اند که بتوانیم به مؤثریت آن ها در تحولات سیاسی اجتماعی کشور حساب کنیم. شاه محمود هم حزبی داشت داود هم غورحنگ ملی را رهبری می کرد. ولی هیچ کدام به نفع ملت کاری نه می کرد.
هر چند باور نه دارم که احزاب موجود در افغانستان هم به صورت کل به نفع ملت باشند. مثل حزب جمهوری خواهان که شاید پنجاه نفر عضو نه داشته باشد مربوط آقای صبغت الله سنجر و حالا به نفع شما کار می کنند یا حزبی که فقط به نام وجود داشت و مربوط می شد به آقای آرین (یک افسر پائین رتبه وزارت کشور) که به اصطلاح در انتخابات به نفع شما گذشت و نام و نشان دیگری از او نه داریم.
اما احتمالاً احزابی هم باشند که بتوانند در دراز مدت الگوی اساسی مبارزه به خاطر اعتلای وطن باشند.
حالا که مردم به انتخابات نزدیک می شوند و شایعه ی کاندیدا های زیادی در گوش ها طنین می اندازد حضور دو کس بیشتر اذهان را مغشوش و مشغول ساخته است.
زلمی خلیل زاد و علی احمد جلالی. این ها هر دو دارای تابعیت امریکا اند و گمانی هم وجود نه دارند که به راحتی بتوانند از تابعیت شان صرف نظر کنند. موقعیت چندانی هم هنوز نسبت به آن ها که کدام اندازه مورد پذیرش جامعه ی افغانی با اصول، عرف و عنعنات منحصر به خود افغان ها هستند در دست نه داریم.
اما در هر حال هیچ گزینه یی غیر افغان هایی که در داخل وطن بوده و با درد ملت آشنا بوده، ملت به آن ها احترام دارد و آن ها خود را ملزم خدمت کردن به ملت شان می دانند وجود نه دارد. به افغان های دارای سه و چهار پاسپورت و یا دارای تابعیت های چند گانه چی گونه؟ مجال داده خواهد شد تا سرنوشت ملت را رقم زنند. آن ها به هیچ عنوانی بدیلی نمی باشند کارا و پذیرا. خلیل زاد که اگر (ستمگران) مخصوصاً امریکا بخواهد به او دستور ثبت نام در ردیف کاندیدا ها را بدهد بدیل نا کار و نا خلفی خواهد بود در حد یک تخیل.
و احتمالاً هم در کوتاه مدت بتوانند او را جا نشین کرزی سازند ولی هیچ گاه بهتر و مؤثر تر نه خواهد بود. چنانی که حالا کرزی چنین مؤثریت را نه دارد. مگر این که خلیل زاد را معجزه یی بر کرسی قدرت در افغانستان برساند. هر چند در از انتظار هم نیست که متعهدین اهداف خارجی ها به کشور ما بتوانند و می توانند به ساده گی در چنین موقعیت های بلند رهبری قرار گیرند.

مآخذ سايت خاوران


Geen opmerkingen:

 
  • بازگشت به صفحه اصلی