zaterdag 2 februari 2008

زبان مادری ، ملی ، تحميلی

زبان مادري, ملّي, تحميلي

حسين محمدخاني «گونئيلي»

زبان, بارزترين وسيلة ارتباط فيمابين, وسيلة ابراز احساسات و انتقال دانسته­ها و تجربه­ها به يکديگر بوده, در نتيجه از ضروري­ترين لوازمات جوامع بشري مي­باشد و بدون بکارگيري زبان, انسان تا مرز موجودات زندة ديگر مانند جانوران سقوط خواهد کرد.
چگونگي رواج زبانها در بين ملل مختلف جهان را مي­توان از چند جهت مورد بررسي و مطالعه قرار داد, که به مواردي هر چند کوتاه و با زباني ساده اشاره مي­گردد.
۱- زبان مادر و يا زبان قومي
زبان مادري و يا زبان قومي به زباني اطلاق مي­شود که گوش انسان از بدو تولد با لالاييهاي مادر و ساير نزديکانش, همچنين با تکلّم آنان, با آن آشنا مي­شود و زماني که زبان باز مي­کند, خود به خود کلمات آن زبان را به کار به مي­برد؛ به مرور زبان ويژگيهاي آن زبان و نيز آداب و سنن موجود در جامعه­اش را نيز در قالب آن زبان فرا مي­گيرد.
چون انسان اين زبان را بيشتر و پيشتر از همه از مادرش ياد مي­گيرد, زبان مادري و در عين حال که بستگان دور و نزديک و اقوامش نيز مي­باشد, زبان قومي هم مي­نامند. بکارگيري زبان مادري و زبان آباء و اجدادي و قومي, حقّ طبيعي, قانوني و مشروع هر فرد بوده و به حکم عقل و منطق کسي حق ندارد فردي را از بکارگيري زبان مادري, قومي و آباء و اجدادي­اش محروم نمايد. اين به منزلة قطع زبان وي در دهانش مي­باشد که او را بر قراري ارتباط با ساير همنوعان همزبان خود محروم مي­گرداند.
۲- زبان ملّي يا رسمي
زبان ملّي يا زبان رسمي زبان است که مردم يک کشور و در محدودة مرزهاي مشخص و قراردادي, زير يک پرچم و تحت فرمان يک حکومت به کار مي­برند. گاهي ممکن است همة مردم يک کشور از يک قوم و نژاد بوده و زبان واحدي نيز داشته باشند, در اين صورت زبان آنها در حالي که زبان مادري و قومي مي­باشد, زبان ملّي و رسمي نيز محسوب مي­گردد و براي مشروعيت و رسميّت يافتن آن به هيچ­گونه تکلف و تشريفات نياز نمي­باشد ولي غالباٌّ ديده مي­شود در يک­کشور داراي پرچم واحد, حکومت واحد و مرزهاي جغرافيايي مشخص, اقوام گوناگوني زندگي مي­کنند که هر کدام از آنها زبان, ادبيات, فرهنگ, فولکلور, تاريخ و ساير ويژگيهاي خود را دارند, اما چون در يک کشور زندگي مي­کنند و خواه- ناخواه در ادارات, بازار, قواي مسلح, مراکز علمي- تحقيقاتي, مراکز خدماتي, درماني و غيره به ناچار در کنار هم و نيازمند يکديگر مي­باشند و به علّت تعدّد زبانهايشان هيچ کدام قادر به فراگيري همة زبانهاي هم ميهنان خود نمي­باشند, بنابراين لازم ميگردد زبان و يا زبانهايي را که نسبت به ساير زبانها غني­ترند, يا نسبتاٌّ متکلّمان زيادي دارند ويا از جهتي زبان مشترک قهري آن اقوام بوده, مانند زبان دين مشترک آنان به عنوان, به عنوان زبان ملّي و زبان رسمي برگزينند.
زباني که همة آحاد مردم با آن تکلّم نمي­کنند, زماني مي­تواند زبان ملّي و رسمي گردد که مشروعيت . مقبوليّت خود را از عموم مردم کسب نمايد. همانطور که يک رييس جمهور و يا نمايندة پارلمان که عضو يک حزب خاص و داراي ديدگاهي مخصوص به خود بوده و يا در يک شهر و منطقه­اي محبوبيت دارد, نمي­تواند بدون کسب آراي اکثريت مردم حوزة خود پست و مقام مورد نظرش را به دست آورد, زبان يک و يا چند قوم هم بدون رفراندوم و مراجعه با آراء عمومي نمي­تواند زبان عموم مردم قلمداد گردد.
براي کسب آراي عموم نيز بايد زبانهاي رايج در بين مردم آن کشور را از جهات گوناگون ازجمله پوياي,کارايي, قدرت و تکامل گرامر, تعدّد افعال و لغات, تعداد متکلّمين به آن زبان در داخل آن کشور و حدود سيطرة آن در خارج از ورزهاي جغرافيايي و غيره مورد مطالعه و بررسي علمي بي­طرفانه قرارداد. نقاط ضعف و قوّت هر کدام را با صراحت و با زبان ساده و در حد فهم عموم از طريق رسانه­هاي جمعي به سمع و نظر همگان رساند. سپس با برگزاري رفراندومي بي­طرفانه زباني و يا چند زبان را به عنوان زبان رسمي و ملّي انتخاب کرد. در اين صورت است که زبان و يا زبانهاي ملي و يا رسمي از مشروعيت قانوني و مقبوليت عمومي برخوردار بوده و اقوام داراي زبانهاي ديگر با حفظ زبان و فرهنگ خود با رغبت کامل و يا حداقل بدون احساس حقارت و اجبار, آن زبان را در ارتباطات عمومي به کار مي­برند.
ناگفته نماند اين مشروعيت و مقبوليت هم نمي­تواند الي الابد و لايتغير باقي بماند, زيرا گاهي با گذشت زمان و تغيير نسلها, تغيير و تبديل اقوام مختلف کشور, پيشامدهاي سياسي- اجتماعي جهاني و مسائلي از اين قبيل, لازم مي­گردد در مسئله زبان رسمي و ملّي تجديد نظر گردد و زباني جاي خود را به زبان ديگر بدهد. بر کسي پوشيده نيست که تغيير زبان مانند تغيير قوانين مدني, يک شبه انجام نمي­پذيرد, ولي در شرايط ضروري مقدور و امکان­پذير مي­باشد.

۳- زبان تحميلي
زبان تحميلي به زباني گفته مي­شود که علي­رغم خواست و ميل باطني مردم و بدون در نظر گرفتن مصالح عمومي, فرهنگي, علمي, ديني و غيره, و تنها به منظور به کرسي نشاندن خواست فرد و يا گروهي خاصّ و به طور نابخردانه به ناجوانمردانه به قصد امحا و يا تضعيف زبانهاي رقيب و محتويات آنها به مردم کشوري تحميل مي­گردد که در اين صورت نه تنها خيانت بزرگي به زبان مورد تاخت و تاز و متکلّمين آن روا داشته مي­شود, بلکه جنايت بزرگي نيز در زمينة فرهنگ جهان صورت مي­گيرد, زيرا با تضعيف و يا نابودي يک زبان, تمام مظاهر آن, نظير ادبيات, موسيقي, آداب و سنن و هزاران اثر هنري و اصطلاح علمي و غيره که در غناي فرهنگ جهان نقشي داشته­اند و خواهند داشت, از بين رفته و يا تضعيف مي­گردند.
تحميل­کنندگان زبان تحميلي براي توجيه عمل ناشايست خود در مقابل افکار عمومي و حتي اعتراضات بين­المللي توجيهاتي نيز دارند. از جمله توجيهات آنها اين است که: «ما براي حفظ مصالح ملّي, وحدت ملّي, جلوگيري از تجزيه و غيره به چنين کارهايي دست مي­زنيم!» در صورتي که اگر بر فرض محال زماني هم چنين طرز فکر و نظريه­اي کاربرد داشته, اکنون عکس آن ثابت شده است. مردم فهيم, آگاه به زمان, تحصيل کرده, داراي تعداد کثيري دانشمند و روشنفکر در عصر ارتباطات را نمي­توان با اين گونه خيال­پردازيها و حرفهاي تاريخ مصرف گذشته فريب داد. همه مردم مي­دانند که هم­زيستي مسالمت­آميز و وحدت ملي تنها در گرو همکاري, دوستي, شفقت و احترام متقابل ممکن مي­باشد.
زبان تحميلي دو نوع است. يکي زباني که بدون تحريم, تحقير, تقبيح و فشار بر روي زبانهاي ديگر, در قلمرو آنها بال و پر گشاده و به زبان و حافظه مردم آن مناطق وارد مي­شود. به اصطلاح ديگر بدون اينکه متکلّمين زبانهاي ديگر به زور از زبان خود محروم شوند, زبان ديگري را نيز ياد مي­گيرند و در مکاتبات دولتي و رسمي, همچنين در مراکز آموزشي آن را به کار مي­برند. امّا نوع دوم زبان تحميلي, زباني است که عده­اي از صاحبان و طرفداران آن به منظور تحميل آن, بقية زبانهاي موجود را مورد تاخت و تاز قرارداده و در اين راستا از چيزي دريغ نمي­کنند.
با اينکه دين اسلام و کتاب مقدس مسلمين يعني قرآن, تبعيض نژادي و قومي را ملغي کرده, سيّد قريشي و سياه حبشي را يکسان شمرده و ج در ساية تقوا و پرهيزگاري هيچ فردي را به ديگري ترجيح نمي­دهد و زبانهاي مختلف ا از آيات و نشانه­هاي خداوند مي­شمارد و ردّ و انکار هر کدام را به منزلة ردّ و انکار يکي از آيات خداوند مي­داند, باز هم عده­اي با شعار مسلماني و اعتقاد به قرآن ! پيدا مي­شوند که براي قبولاندن زبان خود را تحقير, تمسخر و ردّ زبانهاي ديگر را پيش مي­گيرند و با اين روش اقوام مختلف را از زبان و فرهنگ خود متنفّر و آنها را حتّي با تاريخ آبا و اجدادي خود بيگانه مي­کنند . در اين راستا اگر کسي هم زبان به اعتراض بگشايد و بگويد: «بگذاريد در کنار زبان شما, زبان خودمان را هم به کار ببريم و از آداب و سنن خود بگيانه نمانيم», او را تجزيه­طلب, وابستة سياسي به غير, پان. . . . و غيره معرفي مي­کنند ! در اين صورت است که سوالاتي از قبيل مطرح مي­شود:
۱- آيا تنها براي گسترش يک زبان, نياز به عدول و زيرپا گذاشتن اعتقادات و احکام ديني و وجدان دروني مي­باشد؟
۲- آيا براي گسترش يک زبان در يک محدوده­اي نه چندان وسيع و براي مدت زماني که بدون شک هميشگي نيست, بهاي گراني را نمي­پردازند؟
۳- اگر کسي که زبان تحميل شده­اي را رد نمي­کند, ولي در کنار آن زبان و فرهنگ خود را هم مي­خواهد, پان. . . و وابسته به غير شمرده شده و گناهش نابخشودني حساب شود, کسي که زبان و فرهنگ خود را به زور به ديگران تحميل کرده و هويّت, زبان آنان را به خودشان تحريم مي­کند, چه ناميده مي­شود؟
کدام فرهنگستان است که وظيفه پيدا کردن نام و اصطلاحي به اين گونه اشخاص و صاحبان اين گونه انديشه­ها را به عهده بگيرد؟
با صاحبان اين گونه انديشه­ها بايد تذکر داد که: تز ايجاد و يا تحکيم وحدت ملّي توسط وحدت زبان شما باطل شده است و در هيچ جا کاربرد ندارد. اگر زماني با سوزاندن کتابهايي که با زبانهاي غير زبان شما چاپ شده بود و تحريم خواندن آنها و مورد ضرب و شتم قرار دادن متکلّمين آن زبانها در مدارس و ايجاد جوّ رعب و وحشت مي­خواستيد نقشه خود را عملي کنيد, بايد بدانيد و اگر حالا هم قبول نکنيد روزي به اين نتيجه خواهيد رسيد که احترام متقابل, محبّت, سعة صدر, حق مداري و پرهيز از خود برتربيني و کج فهمي, پرهيز از ايجاد جامعه­اي داراي شهروندان درجه يک و درجه دو به يک کلام, گردن نهادن به احکام حيات بخش ديني, عاقلانه­ترين وسيله براي همزيستي مسالمت­آميز و حفظ وحدت ملّي مي­باشد.
حسين محمدخاني «گونئيلي»

Geen opmerkingen:

 
  • بازگشت به صفحه اصلی