zaterdag 16 februari 2008

جهل يا تجاهل عارف ! محسن زردادی - قسمت دوم


جهل یا تجاهل عارف
بخش دوم
چندی قبل تحت همین عنوان مطلبی را در ارتباط با نوشته آقای "ذره بین" (هرات فلسطین آیندهء افغانستان )نوشته بودم که از طریق سایت وزین (کاتب هزاره) به نشر رسید. اینک طبق وعده میپردازم به توضیح بعضی از مطالب دگر در ارتباط باهمان نوشته اگرچند که بعد از مطالعهء نوشته های دوستان دگر ما آقایان دکتور همت فاریابی ، تیمور آفتابی و ضیا رضایی که هرکدام جواب دندانشکن به ادعاهایی آقای ذره بین اند، لزوم کمترباین کار دیده میشود. نخست باید از دوستان محترم وخوانندگان عزیز سایت کاتب هزاره در ارتبط با دو موضوع پوزش بخواهم: 1 -نام حزب سیاف را ناخود آگاه نظر به تشابهات آنها که با حزب حرکت محسنی در تعامل با هزاره ها دارند (حرکت) نوشته بودم. درحالیکه ( اتحاد ) میباشد 2- اسم مجتهد بالفعل شیعیان افغانستان (بخش هزاره تبار) را آقای فاضل نوشته بودم در حالیکه در نوشته آقای همت فاریابی اسم این مجتهد آقای محقق کابلی میباشد.من با آقای فاریابی موافقت میکنم. اینک درمورد چند موضوع دیگریکه از نظرهانسبتا دورتر مانده اند میخواهم باندازه ء توانم ،روشنی مختصر اندازم . - فیض محمد کاتب هزاره درسال 1306هجری شمسی ،در زمان سلطنت اعلیحضرت امان الله خان، نوشتن کتاب (فیضی از فیوضات) خودرا باختتام رسانید. موصوف این کتاب را سربسته به مهدی فرخ کارمند سفارت ایران آنوقت سپرد و ازوی خواهش کرد که محتویات این کتاب در افغانستان فاش نگردد. این عمل موصوف دلالت برآن میکند که دراین کتاب موضوعاتی بوده اند که برای دولت آنوقت حتا بسرکردگی امان الله خان ، قابل هضم نبوده اند. چنانچه بعداٌ برخورد دولت های افغانستان در امر انهدام آثار کاتب ، صحت ودرستی اینکار ویرا ثابت ساخت. ایکاش کاتب جلدهایی دیکری از سراج التواریخش را که بعداٌ نابود کردند بشمول تعدادی زیادی از رسالاتش را که حمید گل مهمند و سرادار نعیم خان برادر سردار محمد داود ، از خانه اش کشیده وسر به نیست کردند به نماینده گان دولت ایران ، روسیه و هند هدیه میکرد تا اقلاٌ نابود نگردیده و جزء سرمایه فرهنگی جهانی میگردیدند.. کتاب (فیضی از فیوضات) اکنون هم در ایران موجود است وتا حال اقبال چاپ نیافته است اما حدسیات قوی وجود دارد که کتاب (تاریخ سیاسی افغانستان) را که آقای مهدی فرخ نوشته است ، جزء ازهمین کتاب کاتب میباشد. - در ارتباط با کتاب کرسی نشینان کابل که در سال 1370 به کوشش شخصیت فرهیخته فرهنگی کشور آقای محمد آصف فکرت در ایران طبع شده است ، فکر نمیکنم که آقای فکرت مشابه به کسانی باشند که از آثار عتیقهء کشور گرفته، تا توته های تخریب شده بودا و استخوانهای نیاکانش را ببازارهای پشاور بفروش رسانیدند و اینک نوبت بفروش معنویات و فرهنگ ما رسیده باشد. بعد از مطالعهء این کتاب جواب دقیقتر خواهم نوشت و نظر عینی تر ارایه خواهم کرد. - در ارتباط با جنگهای ملت هزاره از زمان امیر عبدالرحمن خان تا امروز ، اگر در مجموع نفس جنگ را به عادلانه وغیر عادلانه بپذیریم، تمام جنگهای مردم هزاره کرکتر وخاصیت دفاعی داشته اند وصرف بخاطردفاع از جان ، مال ،زمین و ناموسش در مناطق هزاره نشین صورت گرفته اند ، بناءٌ عادلانه میباشند. هیچ تاریخی نمیتواند بیاد داشته باشد که رزمندگان ملیت هزاره در مناطق پشتون نشین، تاجیک نشین و ازبیک نشین درحال تعرض بوده باشند. حتا در شرایطی که جنگجویان هزاره ، توان کافی نظامی هم داشته اند صرف به دفاع از سنگرها و مواضع خود پرداخته اند. جنگ افشار و سایر نقاط شهر کابل ثبوت بر این ادعای ماست . اینکه این گونه تاکتیک در جنگ ها تا چه اندازه درست ویا نا درست است، باید استراتیژهای ملیت هزاره فکر کنند، اما آنچه مسلم است آنست که این تاکتیک هیشه برای هزاره ها تراژیدی آور بوده و بقمت های گزافی از ازدست دادن سرزمین ها یشان به معیار ومقیاس ولسوالیها و ولایات گرفته تا قتل عامها و تجاوز به ننگ و ناموسش را درقبال داشته است. - با تاسف فراوان باید بگویم که کاش آقای ذره بینٍ ، یک کمی ( جهان بین) هم میبودند تا کوها ، دریاها وجنگلها وبعباره دیگر جهان جنایاتی را که دگر آقایان مرتکب شده اند وهنوز هم مرتکب میشوند ، میدیدند . شعار سرش ازدولت، مال وناموسش ازشما که در تاریخ کشور بصورت متناوب وسیتماتیک تکرار شده میرود، در مورد ملیت هزاره است که ، اولا امیر عبدالرحمن خان و بعداٌ اخلاف او عبدالله امین در پغمان برای سرکوب قوم هزاره بامیان وشیبروبعد دادالله طوفان در سمنگان برای سرکوب هزاره های ولسوالی دره صوف ، به سپاهیان انقلاب و سربازانش داده بودند. بناءٌ اگر ما سر وصدایی هم درینمورد بالا میکنیم نه بخاطر جلب عاطفه حاکمیت هاست بلکه بخاطر افشای جنایات حاکمیت هاست. ما گدایی نمیکنیم تا بدینوسیله عاطفه خیرات دهندگان را برانگیزیم و حتا گدای سیاسی هم نیستیم. لطفاٌ بیایید با یک اردوی ملی که در ترکیبش هم پشتون ، هم ازبیک ،هم هزاره وتاجیک است مارا بنام بغاوتگر ، سرکش ، عصیانگر و شورشی و بالاخره تجزیه طلب سرکوب کنید، قسمیکه دربسیاری کشورها همین کار را میکنند. اما بنام هزاره بودن وشیعه بودن توسط یک ملیت و یا اردوی ایلجاری و سپاه انقلاب سرکوبکردن ما ، خیانت بزرگ و جنایت است که شما مرتکب میشوید. در اخیر پارچه شعرم را که نامش را( گلی در باطلاق) مانده ام به آقای ذره بین هدیه میکنم امید وارم که مرا به جاسوسی کردن به نفع خودش و ضرر ملیت هزاره محکوم ننمایند. گلی در باطلاق بیا ای ذره بین با ذره بینت ببین درغیرت و وجدان ودینت اگر دیدی بخود یک ذره زیشان بگو مهر که باشد برجبینت؟ *** چه میخواهی تو باز ازجنگ مردم چه میسایی سرت با سنگ مردم نمی بینی تو با این ذره بینی سر بشکسته ،پای لنگ مردم ؟ *** وطن ازخون انسان میزند جوش زن ومرد وطن یکسر سیاه پوش تو بنشسته کنار صندلی ات چو چای ازخون مردم میکنی نوش *** به این کاری که اکنون پیشه کردی نمیدانم که چه اندیشه کردی؟ تجاهل میکنی ای ذره بین خان ویا از خون مردم نشهء کردی *** گهی دامن زنی جنگ وجدل را گهی حرف بد وزشت وبدل را گهی تعریف وگاه توصیف وتمجید کنی هر جانی ودزد ودغل را *** سخنهایت سراسر یاوه گوییست هدف هایت سراسر کینه جوییست به رو ماسک چه حیوانی نمودی؟ که اینسان خصلتت درنده خوییست *** چرا باقوم ما این کینه داری؟ چرا این عقده را درسینه داری؟ چرا ازجانی وخودخواه وخاین برای گفتنی چیزی نداری؟ *** نفاق وفتنه از حرف تو پیداست بهرکس مقصد شومت هویداست نباشد کس درینکشور که همچون تو ،بی آبست وبی رویست ورسواست *** بهرقانون بهر مذهب بهر دین روا نبود نفاق وفتنه وکین بجز آنجا که وحشی است وجنگل ویا نامی چو آقای (ذره بین) *** نه در منطق تو داری زور مارا نه هم دیدی توشورماشور مارا اگر جانت زسر تا پاه بخارد بزن دست خانه ء زنبور مارا *** یقین دارم که ما تورکتباران شویم باهم درین ملک ودیاران تو آنگاه ذره بین خان اشک بر ریز بمرگ آرزویت همچو باران *** بهرگاه عادلانه جنگ ما است برای حفظ نام وننگ ما است برای حفظ خلق وخاک وناموس به دندان تجاوز سنگ ما است *** بهر کس میرسانم این اشاره نمی بخشیم ما کس را دوباره سخن سنجیده گویید بار دگر اگر حرفی بگویید از هزاره. م. زردادی

Geen opmerkingen:

 
  • بازگشت به صفحه اصلی