فهرست تطبیقی واژگان ترکی با هزارگی(=قسمت یازدهم)
*قرغََََنَه[=qārğānā]=[=هزارگي]=نوعي درختچه كوهي، ايضاً نام منطقهاي در هزارستان/باميان=قَرغَنَهتو.قراغَنَه[=مغولي]=نام نوعي درختِ اقاقيا، معروف به اقاقيايِ سيبي(Caragana Arboreseens)، ( منبع: جامع التواريخ/ ص2384).
*قرغوي[=qārğāwi]=[=هزارگي]=نام روستا و هم منطقهاي در هزارستان/ميدان-وردك/بيسود/حصهء اول/در غرب كوتل اونَي و دشتِ يورت.
كورغوي[=تركي اويغوري]=قرقي(=منظور از قرقي يك نوع پرندۀ شكاري خردجثه ميباشد)، (منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص548).
كرغيي[=تركي قزاقي]=قرقي(منبع: همان، ص542).
*قَرَه[=qārā]=[=هزارگي]=1- سياه[=در لهجه دايزنگي] 2-اسبِ سياه 3- اكثراً، خالص، ناب، يكدست. ايضاً نام اصلي و جزء آخر و مياني نام سه طائفه فرعي از قبيلهءهزاره 1-شيخعلي ساكن در ولسوالي تالَه و برفكِ بغلان در عهد عبدالرحمنخان: دولتبيگِ قره، 2-ولسوالي لعل و سرجنگل ولايتِ غور: قرهقُل دَغي 3-و ولسوالي خدير دايكُندي: قره...همچنين جزئي از نام قراء و مناطقي در هزارستان، از جمله: قرهساي، قرهقل، قرهقَتَك، قرهخوال، قرهباتور ، قرناله...ايضاً جزء دوم نام نوعي گياهِ كوهي در هزارستان: ايرمقَرَه~يرمقَرَه.
قرا/قارا[=تركي]=سياه(منبع: سنگلاخ، ص199).
قرا/قارا[=تركي]=سياه، انبوه، قوي، متراكم(=اين مورد را در جايي خوانده بودم كه فعلا منبع دقيق آنرا فراموش كرده ام).
*قرَهباغ[=qārābağ]=[=هزارگي]=نام يك ولسوالي(=شهرستان/ فرمانداري) در هزارستان/از توابع ولايتِ غزني. زين العابدين شيرواني كه اهل افغانستان هم نيست، چشمديد خود را از قرهباغ غزني در حدود سه سدۀ قبل چنين ميگويد: «... قرهباغ قصبهايست بين راه غزني و قندهار، محلي است بهجتآثار و در زمين هموار اتفاق افتاده است، اطرافش گشاده، باغهاي فراوان و آب روان دارد، مردمش اكثر "قوم هزاره" و شيعي مذهب و جبلي مشرباند...»(منبع پژوهشي در تاريخ هزاره ها، ج2، ص64، يزداني، به نقل از كتاب بستان السياحه، زين العابدين شيرواني، ص455) متأسفانه طي ادوار متأخرتر(=بويژه تا زمان فتنه عبدالرحمن)، بخش بزرگي از بوميانِ اين ولسوالي(=هزارهها) توسط افغانها قتلعام و سرزمين آنها طي پاكسازيها و نسل كشيهاي متواتر، به زور سرنيزه از صاحبانِشان خالي و سرقت شده است. امروزه فقط نيمي از ساكنان اين ولسوالي را هزارهها و مابقي را افاغنه متجاوز تشكيل ميدهند.
قرَهباغ/قراباغ[=تركي]=نام ولايتي از آذربايجانِ شمالي كه فعلا در اشغال ارمنستان است.
*قَرَهموغ[=qārāmuğ]=[=هزارگي]=سياهسرفه(=در لهجهء دايزنگي).
قراموق[=تركي]=آبلهءسياه را گويند كه اطفال خُردسال آرند(منبع: سنگلاخ، ص210).
*قرَهيوسف[=qārāyusof]=[=هزارگي]=نام يكي از درهّهاي هزارستان/غزني/چَغَتو.
قارا/قرَهيوسف[=تركي]=در گذشته نامي رايج در بين تُركان بوده است. از جمله نام اولين امير خاندان و سلسلهء تركمني قرا/قاراقويونلو كه قلمرو آنها از ساوه در مركز ايران تا حَلَبِ سوريه بوده است(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص506).
*قَريش[=qāriş]=[=هزارگي]=وَجَب(=ضربالمثل: دم خَرَه از هر طرف قريشكني دو قريشَه!).
قاريش[=تركي آذربايجاني]=وَجَب( منبع: خودآموز و مكالمات روزمره تركي آذربايجاني/ ص290).
*قُلاج/قولاج[=qulaj]=[=هزارگي]=فاصله از اين سر دست تا آن سر دست(=مثال: الا اسبِ سفيد، يالت بلنده...بزن قُلاج كه منزل اند و بنده...بزن قلاج اگر چند ميتواني...كه خانهء دلبرم دَ او لبِ بنده!).
قولاج[=تركي]=عبارت از سرپنجه باشد تا سرپنجه ديگر(منبع: سنگلاخ، ص217).
*قلپاق[=qālpaq]=[=هزارگي]=نوعي كُلاهِ پوستي و قديمي مردانهِ هزارگي كه امروزه متروك شده.
قالپاق[=تركي]=كُلاه، كلُاهِ َلبهدار(منبع: همان، ص206).
*قَلغُو/قلغان[=qālğo]=[=هزارگي]=نام نوعي گياه، برگِ ريواس، برگِ چتر مانند چُكري(=ريواس)=(ضربالمثل: اختيار قَلغُو به دست باده!).
قلقان[=تركي]=به تركي رومي نام گياهي است ساقهدار كه خار دارد و به عربي طراثون گويد(منبع: سنگلاخ، ص206).
*قَمچي/قمچين[=qāmçi]=[=هزارگي]=تازيانه(=ضربالمثل: اسبِ خوبه، يك قمچي بَسَه!).
قمچي[=تركي]=نوعي تازيانه(منبع: همان، ص207).
*قُناغ/قوناق[=qonağ~qunaq]=[=هزارگي]=1-محلي براي گذراندن شب، شبجاي، مهمانخانه. همچنين نام مناطقي در هزارستان، از جمله روستا و كوتلي در حدفاصل ولسوالي پنجاب و شهرستان و نام روستايي در ولسوالي جاغوري: قوناقپاطو و ايضاً نام روستايي از توابع "درۀ تركمن" و هم خطهء "دايزنگي".
قوناغ/ق[=تركي]=بهمعني مهمان باشد 2- روميه(=تركان) خانه، منزل و سرا را گويند(منبع: همان، ص218).
*قُنغَر[=qonğār]=[=هزارگي]=گَاو زرد متمايل به قهوهاي، بُز و گوسفندِ زرد رنگ.
قنقر/قنگور[=تركي]=در زبان تركي بهمعناي: قهوهاي كمرنگ، قهوهاي مايل به زرد، رنگِ شاه بلوطي، كرند، گرنگ است. بيشتر براي رنگِ اسب(=و شايد استر نيز) به كار مي رود. اين واژه به زبان مغولي راه يافته و مغولي شده آن قونگغور است(منبع: جامع التواريخ، ص2417).
قنغر[=تركي]=اسبي كه رنگ او مايل به تيرگي باشد( منبع: سنگلاخ، ص219).
*قنجَغَه[=qānjāğā]=[=هزارگي]=فِتراك، جَنب، پهلو(=ضربالمثل: هر كس آهو بكشه، دَ قَنجَغَهخو بسته موكونه!).
قنجوغه[=تركي]=فِتراك(منبع: همان، ص208).
*قنچيغ/ق[=qānçiğ]=[=هزارگي]=1-سگِِِ ماده، 2-نوعي دشنام به زنانِ سليطه و بيحيا(=ضربالمثل: تا قنچيغ دم نزنه، كِندوگ نميَه!)
قانجيق[=تركي]=سگِ ماده را خوانند(منبع: همان، ص208).
*قَنجي[=qānji]=[=هزارگي]=سيرشدن از آب.
قان[=تركي]=امر است از سيرشدن(منبع: همان).
*قيم/قين[=qin~qin]=[=هزارگي]=انتقام(=از جمله در لهجه دايزنگي)
قنيل[=qānil]=[=هزارگي]=اظهار انتقام جوئي نمودن(=در لهجهء دايزنگي).
كينجي/كين+جي[=تركي آناطولي]=انتقامجو(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص556).
قين[=تركي]=شكنجه و عذاب(منبع: همان، ص225).
قانيق[=تركي]=خون آشام دشمن، تشنه به خونِ دشمن(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص513).
*قوبوز[=qubuz]=[=هزارگي]=نوعي آلتِ موسيقي هزارگي كه امروزه متروك شده(=به نقل از آقايان صفدر توكلي و داوود سرخوش دوتن از آوازه خوانان هزاره، در راديو آزادي و هفته نامه همبستگي – مهاجرين افغاني- در ايران).
قوبوز[=تركي]=بربط را خوانند و آن يك نوع سازي است معروف(منبع: سنگلاخ، ص212).
كوپوز[=تركي آناطولي]=ساز عاشيقهاي نوازنده آذربايجاني و ديگر تركان(منبع: فرهنگِ نامهاي تركي/ ص545).
قوووز[=تركي تركمني]=نوعي ساز دَهَني تركمنها(منبع: همان، ص525).
قوپوز[=تركي]=در زبان تركي نام سازي است ماننده به عود و سه تار اما زهي(منبع: جامع التواريخ/ ص2212).
*قوتو/قوتان[=quto]=[=هزارگي]=1- نوعي پرندۀ مهاجر آبزي،2- جايگاهِ نگهداري احشام، همچنين نام روستائي در هزارستان/ميدان-وردك/دايميرداد: قوتو(=ضربالمثل: آيَه قوتويه، بابَه چوپويَه!).
قوتان/غوتان[=تركي]=1- مرغ سقا 2- محوطهاي براي خوابگاهِ گوسفند. غوتان در زبان تركي تركمني بهمعني پليكان و مرغ ماهيخوار است(منبع: سنگلاخ، ص212 و فرهنگ نامهاي تركي/ ص162).
*قوچاغ/ق[=quçağ]=[=هزارگي]=آدم سالم و نيرومند.
قوچاي[=تركي تركمني]=مرد دلاور(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص519).
*قوچقار/قوشقار[=quçqar]=[=هزارگي]=قوچ، گوسفندِ نر(=ضربالمثل: روباه دَ اميد خايهقوچقار كه كَي دَ زيمي موفته!).
قوجغار/كوشكار[=تركي]=قوچ را گويند اعم از آنكه كوهي باشد يا غير از آن، كوشكار در زبان تركيِ قزاقي نيز از جمله بهمعناي قوچ است(منبع: سنگلاخ، ص 212 و فرهنگ نامهاي تركي / ص550).
*قور[=qor]=جمع افراد، قور شدن=يعني چند نفر سر سفرۀ غذا با هم همكاسه شدن(=ضربالمثل: از قورِ خلق بورََه!).
قور[=تركي]=حلقه نشستن سور و جمع را نامند(منبع: سنگلاخ، ص213).
*قورَهجي[=qurāji]=[=هزارگي]=تفنگدار ، نظامي، ياغي[=در لهجه دايزنگي]=(ضربالمثل: قورَهجي بُرده!).
قورچي[=تركي]=سلاحدار(منبع: همان، ص214).
ادامه در پُستِ بعدي...
Geen opmerkingen:
Een reactie posten