zondag 2 maart 2008

تاثير توركي بر فارسي و ديگر زبانهاي ايراني

تاثير توركي بر فارسي و ديگر زبانهاي ايراني


Turkic influence on Persian and other Iranian languages.

John R. Perry
جان ر. پئري

ترجمه مئهران باهارلي

نت: اين نوشته ترجمه بخشي از مقاله "تماسهاي توركي-ايرانيTURKIC-IRANIAN CONTACTS" تاليف جان ر. پئري مي باشد. در اين نوشته كلمه "توركي" معادل Turkic انگليسي و به عنوان نام خانواده اي زباني داخل در گروه زبانهاي آلتائي؛ و كلمه "تركي" معادل Turkish انگليسي و به عنوان نام يكي از زبانهاي داخل در خانواده زباني مذكور كه در غرب آسيا در كشورهاي ايران، آزربايجان، گرجستان، تركيه، عراق، سوريه، شبه جزيره بالكان، قبرس ... بدان تكلم ميشود بكار رفته است. با اين وصف، "تركي" معادل شاخه "اوغوز غربي" در تركي شناسي- در مقابل شاخه "اوغوز شرقي" كه "تركمني" نام دارد- مي باشد. و اما "تركي آزربايجاني"، لهجه شرقي زبان تركي مذكور و يا لهجه شرقي شاخه اوغوز غربي است. در برخي از متون اروپائي از "تركي آزربايجاني" با نام "آذري" ياد مي شود. م. ب.

تاثير توركي بر فارسي و ديگر زبانهاي ايراني

شمار كل كلمات روزمره تركي آزربايجاني، نفوذ استوار توركي بر فرهنگ لغت فارسي استاندارد را، در هر دو گونه نوشتاري و محاوره اي تصديق مي كند. نمونه هائي نمادين، واژه هاي "اطاق" [اوتاق]، "اجاق" [اوجاق]، "اطو" [اوتو]، "قيچي" [قايچي]، "قاچاق"، "قدغن" [قاداغان] (اصلا اسمي به معني فرمان و امر)، "توتون"، و "توپ" مي باشند. پسوند لغوي توركي "–چي" در زبان فارسي، مستقل از الگوهاي اصلي لغوي و قانون هماهنگي اصوات توركي، براي ايجاد قالب فاعلي در زبان فارسي بكار رفته است: شكارچي، تقليدچي، پستچي (بواسطه زبان فرانسوي، مانند پوستاچي در تركي تركيه بواسطه زبان ايتاليائي)، توتونچي (توتونجو در تركي تركيه، توتونچو در تركي آزربايجاني).

دامنه هاي معنائي دائره لغات توركي در زبان فارسي، شامل عرصه هاي چوپاني-روستائي، خانوادگي، نظامي، فن آوري و تجاري است، كه همه دال بر وجود تاثيرات ناشي از تعامل و اندركنش جعميتهاي دو زبانه و در هم آميخته در سطوح زبانهاي محاوره اي، محلي و عملي روزمره است. در مواردي كه وامواژه هاي توركي داراي معادل فارسي باشند، اغلب ممكن است كه اين دو را به لحاظ اجتماعي در دو رده متضاد تصنيف نمود. در اين رده بندي، معادل فارسي و يا فارسي-عربي رسميتر، ادبيتر و يا ظريفتر در معنا، و معادل توركي و يا توركي-مونقولي غيررسميتر، نثرانه تر و يا بومي-محلي تر است.

از هزاران وامواژه توركي در زبان فارسي مربوط به دوره هاي گوناگون، كه ليست آنها در اثر گئرهار دوئرفر داده شده، وي حدود يك هزار و دويست عدد از آنها را به عنوان تركي آزربايجاني مشخص نموده است (دائره المعارف اسلام، جلد ٣، ماده آزربايجان، ٨، ص ٢٤٦). از اين كلمات، شايد غالب آنها اصطلاحات موقتي و يا اداري-ديواني مانند دوستاق (اسير، متاتئز كلمه اصلي دوت-ساق)، سااونگ (؟، مصادره كردن) باشند كه از تواريخ كلاسيك فارسي گرفته شده اند. اينها به همراه كلمات و گزاره هاي توركي كه گهگاه وارد شعر فارسي (گنجه اي ، ١٩٨٦) شده اند، پديده هائي هستند كه بر همزيستي مداوم تركها و فارسها در قلمروهاي سياست و فرهنگ عامه گواهي مي دهند. اما اينگونه تعابير، گزاره ها و كلمات توركي موجود در [تواريخ كلاسيك] زبان فارسي، كمكي به تعيين و مشخص نمودن بدنه مدرن زبان توركي در زبان فارسي نمي كنند.

برخي از تعبيرات آئيني در زبان فارسي ناشي از تثبيت شيعه گري توسط صفويان، منشا توركي دارند. اينگونه تعبيرات نه تنها شامل كلمه هائي توركي-مونقولي مانند "توغ" -نوعي پرچم سواره نظام در جنگ كه امروز به عنوان علم در مراسم محرم بكار مي رود- مي شود، بلكه شامل كلماتي مانند "تعزيه" كه اصلا عربي است نيز مي گردد. كلمه تعزيه كه نمايش مصيبت محرم است، منشاء تركي آزربايجاني خود را در ساقط شدن صداي "ت" پاياني فرم اوليه و اصلي كلمه (تعزيت) بروز مي دهد. (پئري، ٢٠٠١، ص. ١٩٨)

در حاليكه شاهان صفوي موقعيت فارسي نوشتاري را به زباني اداري و ادبي ترفيع دادند، اين واقعيت كه آنها و افسران عاليرتبه نظامي قيزيلباششان در دربار و ارتش خود بر حسب معمول به توركي سخن مي گفتند، به زبان مادري توركي در ايران پرستيژي بي سابقه بخشيد. توركي دامنه هاي كاربردي خود را توسعه داد و به عنوان سمبل هويتي قومي و اجتماعي، با زبان فارسي به رقابت پرداخت. چنانچه كتابهاي تاريخ مكرارا به تخصصي شدن عملي تركان و تاجيكان (تعبيري تقابلي براي تمايز فارسي زبانان از تركان) كه در قالب عنوانهاي "خان" [براي تركان] و "ميرزا" [براي تاجيكان] - به ترتيب به معني مرد شمشير و مرد قلم- مشاهده مي شد، و به رقابت آنها براي كسب قدرت و موقعيت در ساختار امپراتوري گواهي مي دهند.

سياحان خارجي مانند ژان شاردن (١٧١٣-١٦٤٣) آدام اولئاريوس (٧١-١٦٠٣) و پيئترو دئللا واله (١٦٥٢-١٥٨٦) ذكر مي كنند كه توركي محاوره اي در ميان همه طبقات اجتماعي ايران آنچنان مشترك و عمومي بود كه به عنوان زبان بين المللي (زبان رابط) بكار مي رفت. بنا به ائنگئلبئرت كامپفئر (١٧١٦-١٦٥١) ايرانياني كه در حال صعود در طبقات اجتماعي بوده اند، فعالانه توركي را مي آموخته اند: "[تركي] از دربار به ميان خانواده هاي سرشناس فارسها آنچنان گسترش يافته است كه امروزه در ايران تقريبا شرم آور است كه فردي متشخص بيسواد در زبان تركي باشد." (گنجه اي، ١٩٨٦، ص ١٣-٣١١، ٣١٥). بسياري از كلمات و تعبيرات در لغتنامه فارسي سير توماس هئربئرت (٨٢-١٦٠٦)، حتي ضماير شخصي مانند "من"، "سن"، "او" (پئري، ١٩٩٦، ص ٢٧٥، ٢٧٧) توركي خالص مي باشند. پس از سلسله صفوي پرستيژ زبان توركي ديري نپائيد، اما تاثير زبانشناختي آن تا به دوره قاجار، زمانيكه تركان در جستجوي حاكميت و اشتغال به سنگيني در تهران، پايتخت جديد اسكان گزيدند ادامه يافت.

يكي از يادگارهاي زيركانه و پايدار زبان توركي در فارسي، در گزاره هاي اسمي فارسي كه در واقع از جهت نحوي توركي هستند ديده مي شود. در اينگونه گزاره هاي اسمي، به جاي ساختار شاخه شدن دست راستي كه كلمه و يا عبارت توضيحي پس از اسم مي آيد، ترتيب كلمات معكوس شده و كلمه يا عبارت توضيحي قبل از اسم [ساختار شاخه شدن دست چپي] آورده مي شود. به عنوان مثال تركيب "باب عالي" [عثماني]–به لحاظ لغوي عربي، به لحاظ زمينه كاربردي توركي عثماني اما به لحاظ نحوي فارسي است. اما تركيب "عالي قاپو" [صفوي] در زبان فارسي، به لحاظ لغوي عربي-توركي، به لحاظ زمينه كاربردي فارسي، ولي به لحاظ نحوي توركي است. تركيبهاي متعددي مربوط به اسامي غذاها در زبان فارسي، مانند "سبزي پلو" و "بره كباب" از همين گونه شاخه شدن چپي توركي اند، در حاليكه فرم "كباب بره" گونه اي فارسي است. (پئري، ١٩٩٠، ص.ص. ٢٢٧-٢٢٦)

موارد برجسته تر به لحاظ جامعه شناسي، گزاره هاي اسمي-كنيه اي خاص با نحو متضاد توركي و فارسي مي باشند. معكوس شدن ترتيب كلمات در عناوين سلطنتي از [نوع فارسي] كه در آن عنوان نخست مي آيد (مثلا "شاه اسماعيل"، "شاه عباس") به نوعي [توركي] كه در آن عنوان پس از اسم مي آيد (مثلا "نادر شاه"، "رضا شاه")، از پايان دوره صفوي به بعد نرم استاندارد در ايران بوده است. اين پديده به سادگي اقتباسي ناآگاهانه و ديرگاه از نحو توركي است كه در آن نام قبل از عنوان توضيحي مي آيد (مانند "محمد آقا"، "علي قلي خان") بر عكس آنچه كه قبلا گزاره اسمي فارسي بود و در آن عنوان توضيحي قبل از نام مي آيد مانند "خواجه حافظ".

حتي پيشتر، از دوره تيموريان به بعد، عنوان به لحاظ ريشه شناسي فارسي "ميرزا" پس از نام خاص، براي مشخص كردن شاهزاده اي از خاندان حاكم تورك، چه صفوي و يا قاجار (مانند تهماسب ميرزا، ايرج ميرزا) و به تقليد از عنوانهاي توركي اي مانند "خان" و "آقا" بكار رفته است. در مقابل، عنوان "ميرزا" پيش از نام خاص در تطابق با نحو فارسي، براي مشخص كردن منشيان و يا اهل ديوان؛ و عنوانهاي كم پايه تر "شاه" و "مير" قبل از نامهاي خاص براي مشخص كردن رهبران صوفي (مانند شاه مير حمزه، مير حيدر)- از آنجائيكه ايرانيان [ايراني زبانان] امتيازات فرهنگي و نيمه سياسي خود در اين مناصب اجتماعي را حفظ كرده بودند- بكار رفته اند. (پئري، ١٩٩٠، ص ٢٣-٢١٨، ٢٠٠٣، ٢٣-١١٨)

تا به امروز عبارت اسمي-كنيه اي رسمي (آقاي يا خانم تهراني) داراي گونه اي فارسي است، در حاليكه فرم غيررسمي (رستم آقا، ژاله خانم) در زبان فارسي به لحاظ نحوي توركي است. (جدول ١.٢)

به نظر نمي رسد كه فارسي و ديگر زبانهاي ايراني رايج در ايران قويا از آواشناسي توركي متاثر شده باشند. با اينهمه ادعا شده كه ساقط گرديدن "ق" در اثر تبديل آن به "گ"، كه منجر به تلفظ يكسان "قاف" و "غين" در اكثر لهجه-زبانهاي ايران غربي امروز گرديده است، در اثر تاثيرپذيري از توركي مي باشد. (پيسوويچ، ص.٤-١١٢)

همچنين احتمالا سخت است كه بتوان تاثير سيستماتيك توركي بر جمله سازي فارسي و يا سيستم فعلي آنرا نشان داد. هر چند ادعا شده است كه كاربرد زمانهاي كامل در زبان فارسي (رفته است، مي رفته است، رفته بوده است) در وجه نقلي و يا غيرمشخص از توركي الهام گرفته شده است. (سوپئر، ٣٥٧-٣٥٦). به احتمال زياد توركيسيسم ديگر مشخصه زايائي در فارسي استاندارد نمي باشد، اگرچه توركي شوندگي گزينشي در مناطقي محلي از زبانهاي ايراني در غرب ايران هنوز ادامه دارد.

زبانهاي ايراني به غير از زبان فارسي كه به شدت در معرض نفوذ توركي قرار دارند عبارتند از كردي (بولوت) و بعضي از لهجه هاي تاتي و تالشي در آزربايجان. گفته شده است كه سيستمهاي فعلي در دو زبان اخير (تاتي و تالشي) در حال تغيير از گونه اي ايراني به نوع توركي تر بوده است (ايستيلو، ١٩٨١، ويندفوهر، ١٩٨٧)

تاثير توركي بر تاجيكي:

از قرن شانزده تاكنون، لهجه هاي فارسي نواحي اي كه تاجيكها و ازبكها در هم آميخته اند، بويژه در بخارا، سمرقند و دره هاي فرغانه و زرافشان، در معرض تاثير فزاينده ازبكي قرار گرفته اند. (دائره المعارف اسلام، جلد ٥، آسياي ميانه، ١٤، ص ٣٥-٢٢٦؛ سوپئر، ص ٣٢٩-٢٧٧، ٤٠٩. ويندفوهر، در آينده نزديك).

تاجيكي علاوه بر قرض گرفتن لغوي از ازبكي، از اين زبان كلمات كاركردي مانند جزء سوالي "مي" كه پس از موضوع سوال مي آيد؛ همچنين مجموعه هائي از ضمائر نامعين ساخته شده با ضمير استفهامي "كيم" توركي (مانند "كيم كوجو"، به معني جائي و يا ديگري)؛ و پس نهاده ها شامل هر دو پسوندهاي اصلي ازبكي (مانند پسوند توركي "-دان" به معني "از") و پيش نهاده فارسي كه به روشي قياسي مانند توركي پس از اساميشان بكار رفته اند (مانند "بوزور به"، به معني "به بازار") را نيز اقتباس كرده است.

ساختارهاي نحوي توركي بويژه آنهائيكه مربوط به فرمهاي فعلي نامحدودند – با استفاده از ريختهاي فارسي- تقليد شده اند. به عنوان نمونه به شكل گزاره نقلي: "كود-ي او كيست؟ گوفته من پورسيدم". ("او دقيقا كيست؟ من پرسيدم". به زبان ادبي، "گوفته، پورسيدم"). تعميم مجازي اين ساخت- كه گرفته شده از كاربرد فرم "دئب" [به معني گفته] ازبكي مشتق از مصدر "دئمك" است- در زبانهاي توركي براي بيان گزاره انگيزه اي و يا نتيجه اي، مانند "هر اوتيش را اجيننه گوفته، مئ ترسيدم" بكار مي رود. مثالهاي ديگر اسمي سازي متممهاي جمله اي توسط مصدرها "مو كوجو رفتن-ئ خود رو مئ دونئم" (ما كجا رفتن خود را مي دانيم)؛ و اسمي سازي گزاره هاي نسبي با استفاده از وجه وصفي " در خونه بودگي-هو، هئچ نديده بودند" (آنهائيكه در خانه بودند، چيزي نديدند) مي باشند.

كاربردهاي قياسي ديگر فرم زمان گذشته در وجه وصفي و به شكل فرم نامحدود توركي، عبارتند از فعل وابسته "توونيستن" (توانستن): "رفته مئ توونم" (مي توانم بروم) و مخصوصا ساختهاي فعلي ترتيبي و يا متصل كه ١٧ گونه از آنها تثبيت شده اند (به عنوان مثال "نويشته گيريفتم") (در ماده آسياي ميانه، ١٤، ص ٢٣٢ ليستي از مشابهات ازبكي-تاجيكي وجود دارد).

اين تعميم قياسي سيستم فعلي توركي، گسترده ترين نتيجه تاثير ازبكي بر تاجيكي است. وجهه هاي ديگر، مجموعه اي زايا و تعميم يافته از افعال سببي و اسمي (مانند "موكوفوت-ون-يدن" به معني پاداش دادن كه از اسم فعلي مكافات عربي مشتق شده است)، و وجه مباحثه دار نقلي كه زمانهاي كامل حال، استمراري و گذشته را بكار مي برد (مانند "نغز جو-ئ بوده است"، به معني مطمئنم كه جاي نغزي بوده است)

همه اين خصوصيات به درجات گوناگوني توسط نويسندگان شوروي در تاجيكي ادبي مدرن، سبك تائيد شده زبان مابين سالهاي ١٩٣٠ تا اواخر دهه ١٩٨٠، وارد شدند. اما برخي از خصوصيتها، موقتي بودن خود را مدتهاست كه اثبات كرده اند و ديگر توسط نويسندگان جوانتر به طور فعالانه بكار نمي روند. برخي ازبكيسمهاي افراطي هرگز از رغبت گسترده اي در ادبيات برخوردار نشدند، هر چند آنها هنوز از خصوصيات گويش تاجيكي شمال بشمار مي روند؛ مانند تصريفهاي شخصي توركي افعال ("خوندگي-من"، از خونده ام در تاجيكي ادبي) و گزاره هاي اسمي ملكي به سبك توركي با –رو، به عنوان مثال معلم-ه كيتوبش (از معلم-رو) به معني كتاب معلم (گرفته شده از ازبكي، معلم-نينگ كيتوب-ي، جايگزين ساختار اضافي در فارسي).

كتابنامه:



Christiane Bulut, "Iranian Influences in Sonqor Turkic," in É. A´. Csato‚, Linguistic Convergence, pp. 241-69.
Éva A´. Csato‚, "Copying in Kashkay," in É. A´. Csato‚, Linguistic Convergence, pp. 275-83.
É. A´. Csato‚, B. Isaksson, and C. Jahani, eds., Linguistic Convergence and Areal Diffusion: Case Studies from Iranian, Semitic and Turkic, London, 2005.
Gerhard Doerfer, Türkische Lehnwörter im Tadschikischen, Abhandlungen für die Kunde des Morgenlandes 37/3, Wiesbaden, 1967.
Idem, "Azerbaijan viii: Azeri (AÚdòar^) Turkish," in EIr III, pp. 245-48.
Idem, "Central Asia xiv. Turkish-Iranian Language Contacts," in EIr V, pp. 226-35.
Tourkhan Gandjei, "Turkish in Pre-Mongol Persian Poetry," BSOAS 49, 1986, pp. 67-76.
Idem, "Turkish in the Safavid Court of Isfahan," in Melanges offerts aà Ireàne Melikoff, Turcica 21-23, Louvain, 1991, pp. 311-318.
Lars Johanson, "Azerbaijan ix: Iranian Elements in Azeri Turkish," in EIr III, pp. 248-51.
Idem, "Rum^ and the Birth of Turkish Poetry," Journal of Turkology 1/1, 1993, pp. 23-37.
Idem, "Bilateral Code Copying in Eastern Persian and South-Eastern Turkic," in É. A´. Csato‚, Linguistic Convergence, pp. 205-14.
Filiz Kéral, "Modal Constructions in Turkic of Iran," in É. A´. Csato‚, Linguistic Convergence, pp. 285-93.
Geoffrey Lewis, "The Strange Case of Ottoman," in É. A´. Csato‚, Linguistic Convergence, pp. 295-304.
Manfred Lorentz, "Die partizipialen Wendungen—ein Unterscheidungsmerkmal des Tag¡ikischen gegenüber dem Persischen," Mitteilungen des Instituts für Orientforschung 10, 1964, pp. 133-39.
Karl Menges, "Zum Özbekischen von Nord-Afghanistan," Anthropos 41-44,1946-49, pp. 673-710.
John R. Perry, "Uzbek Influence on Tajik Syntax: The Converb Constructions," in Paul R. Clyne, William F. Hanks, and Carol L. Hofbauer, eds., The Elements: A Parasession on Linguistic Units and Levels, Chicago, 1979, pp. 448-61.
Idem, "Mirza, Mashti and Juja Kabab: Some Cases of Anomalous Noun Phrase Word Order in Persian," in Charles P. Melville, ed., Persian and Islamic Studies in Honour of P. W. Avery, Pembroke Papers 1, Cambridge, 1990, pp. 213-28.
Idem, "Persian during the Safavid Period: Sketch for an État de Langue," in Charles P. Melville, ed., Safavid Persia: The History and Politics of an Islamic Society, Pembroke Papers 4, London, 1996, pp. 269-83.
Idem, "The Historical Role of Turkish in Relation to the Persian of Iran," Iran & Caucasus 5, 2001, pp. 193-200.
Idem, "Ethno-Linguistic Markers of the Turco-Mongol Military and Persian Bureaucratic Castes in Pre-Modern Iran and India," in Irene Schneider, ed. Militər und Staatlichkeit, Mitteilungen des Sonderforschungsbereiches "Differenz und Integration" 5,Halle-Wittenberg, 2003, pp. 111-25.
Andrzej Pisowicz, Origins of the New and Middle Persian Phonological Systems, Cracow, 1985.
Karl Reichl, "Syntactic Interference in Afghan Uzbek," Anthropos 78, 1983, pp. 481-500.
Claudia Römer, "Right-Branching vs. Left-Branching Subordinate Clauses in 16th Century Ottoman Historical Texts: Haphazard Use or Stylistic Device?" in É. A´. Csato‚, Linguistic Convergence, pp. 317-33.
John D. Soper, Loan Syntax in Turkic and Iranian, ed. Andra‚s J. E. Bodrogligeti, Bloomington, IN, 1996.
Stanislaw Stachowski, "Studien über die neupersischen Lehnwörter im Osmanisch-türkischen," Folia Orientalia 14, 1972-73, pp. 77-118 (part I); 15, 1974, pp. 87-118 (part II); 16, 1975, pp. 145-92 (part III); 17, 1976, pp. 141-73 (part IV); 18, 1977, pp. 87-118 (part V); and 19, 1978, pp. 93-126 (part VI); a few etymologies have been rejected or remain dubious, but the first part contains a useful bibliography, referring also to studies of Arabic loanwords borrowed via Persian.
Donald L. Stilo, "The Tati Language Group in the Sociolinguistic Context of Northwestern Iran and Transcaucasia," Iranian Studies 14, 1981, pp. 137-87.
Idem, "Iranian as Buffer Zone between the Universal Typologies of Turkic and Semitic," in É. A´. Csato‚, Linguistic Convergence, pp. 35-63.
Istva‚n Va‚sa‚ry, "The Beginnings of Western Turkic Literacy in Anatolia and Iran (13th–14th Centuries)," in Éva M. Jeremia‚s, ed., Irano-Turkic Cultural Contacts in the 11th–17th Centuries, Budapest, 2003, pp. 245-53.
Gernot L. Windfuhr, "Convergence: Iranian Talyshi and Turkic Azeri," in Elena Bashir, Madhav M. Deshpande, and Peter E. Hook, eds., Select Papers from South Asian Languages Analysis 7: Roundtable Conference Held in Ann Arbor, Mich., May 17–19, 1985, Bloomington, IN, 1987, pp. 385-406.
Idem, "Moods, or Degrees of Reality? Competing Categorical Vectors in Irano-Turkic Convergence. Tat Persian and Azerbaijani, Tajik Persian and Uzbek," in Lars Johanson, Christiane Bulut, and Filiz Kiral, eds., Studies on Turkic-Iranian Contiguity, Wiesbaden: Harrassowitz, forthcoming

Geen opmerkingen:

 
  • بازگشت به صفحه اصلی