zondag 2 maart 2008

پيغام افشار - محسن زردادی


این شعر واره را به قربانیان فاجعه اسفناک افشار اهداء میکنم به اطفال معصوم ، زنان ودخترانیکه بجز هزاره بودن هیچ جرم دگریرا نداشتند تا مورد تجاوز وهتک حرمت قرار میگرفتند.اهداء میکنم به روح پاک شهداییکه صادقانه ازننگ وناموسشان دفاع کردند و درین راه مقدس جانهای شیرین شان را ازدست دادند. پیغام افشار! دل هر صخره را خون میکند پیغامت ای افشار! چه سنگینست یاد تلخ صبح وشامت ای افشار! درآنصبحی که اهریمن هجوم آورد بر کویت وآتشپاره درهر خانه وهر بامت ای افشار! درآنصبحی که مرد وزن فقط درفکر حق بودند نماز صبح، خون شد سنگ و خشت خامت ای افشار! جنایت پیشگان رحمی نکردند بر زن وکودک تجاوز در حریم حق ، به ننگ ونامت ای افشار! کجا بود چشم خالق ، چشم حق ، چشم عدالتگر؟ که بیند خون ناحق بر قد واندامت ای افشار! علی آنشب کجا بود تا که دست غیب را آرد امام آنشب کجا بود تا دهد الهامت ای افشار! چه رنگینست دست جانیان قرن ازخونت چه خونین است در قلب شرافت نامت ای افشار! چه رنجین است فکر، دختران پاک ومعصومت به چنگ دشمن خونخوار وخون آشامت ای افشار! هزاره نبود آنکس که بنام این وآن رزمد هرآنکس که نبیند محنت وآلامت ای افشار! غرور وغیرت مارا به میزان تو میسنجند به میزان همان معرکهء ناکامت ای افشار! چسان فرد هزاره تا که جان دارد نمی رزمد خلاف آن، که میسازد زخون حمامت ای افشار! قسم بر قطره قطره خون هر طفل وزن ومردت که ما از دشمنان گیریم انتقامت ای افشار! چگونه (محسن زردادی )ات آرام میگیرد درین حال خراب و وضع نا آرامت ای افشار! محسن زردادی 9/02/08

Geen opmerkingen:

 
  • بازگشت به صفحه اصلی