فهرست تطبیقی واژگان ترکی با هزارگی(=قسمت نهم)
قسمتِ نهم...*خَلَج[=xālāj]=[=هزارگي]=نام چند روستا در مركز افغانستان/هزارستان/اُرُزگان: گيزاب، خاصاُرُزگان، كجران و ناوَهميش...خَلَجها بخشي از اجداد بالنسبه قديمي هزارههاي امروزي بوده اند. قوم خلج عمدتاً در هزارستان اقامت ديرپا و مؤثري داشتهاند، براي كسب اطلاعات دقيق در مورد وجود خَلَجها در هزارستان و همچنين دلايل محكم(=استفاده از منابع و اقوال معتبر مورخين نامدار) بر تركي بودن اين قوم كه مورخين معاند، تحريفگر و آريامحور افغاني، در بيشتر موارد آنها را از اصل و اساس آريايي و پشتون قلمداد كردهاند، به كتاب ارزشمند پژوهشي در تاريخ هزارهها صفحات 122-127 مراجعه نماييد.
خَلَج/قالاج[=تركي]=نام طائفهاي شيعي مذهب و كمنفوس از تركان ساكن ايران، با زبان باستاني و ثقيل تركي. اين زبان در ايران در حال شبهانقراض يا انقراض قرار دارد. از تعداد گويشوران اين زبان بنا به گفته روشنفكران و نخبهگان اين قوم، هر روز كاسته ميشود، به گفته آنان، حتي پدر و مادران منسوب به اين قوم براي سهولت يادگيري زبان فارسي توسط كودكانشان و عقب نماندن آنها از ديگر همصنفي ها در نمرات و دروس، سعي در ممانعت از تكلم و يادگيري زبان مادري توسط آنها دارند. به گفته همين افراد، در گذشته قاموس يا فرهنگِ لغات خَلَجي هم در دو جلد منتشر شده است. بنابه گفتهء آنها، در گذشته فردي تحصيل كرده از خَلَجها، براي مدتي زبانِ خَلَجي را در يكي از دانشگاههاي آلمان تدريس ميكرده است. همچنين بنابه گفته روشنفكران قبل الذكر، زبان خَلَجي امروزي كه در ايران(=در بعضي نقاط مركزي) بدان تكلم ميشود ، هشتاد درصد آن تركي است و نيز،اين زبان براي ديگر تركان ايران كه عمدتاً ريشه اوغوزي دارند غير قابل فهم است، ولي خَلَجها تا حدود زيادي زبان ديگر تركهاي ايراني را متوجه ميشوند(منبع: اين مطلب را چندسال پيش از راديو فرهنگ جمهوري اسلامي ايران شنيدم).
*خينَه[=xinā]=[=هزارگي]=حنا(=ضربالمثل: دَ دستايِ سفيد خينَه ميشينه...دَ چشمايِ سيا سرمه ميشينه...پيرونِ سرخ مَخمَلي دَ جانشي...لبِ دامونِ يار چيرمَه ميشينه!).
خينا[=تركي]=حنا بود كه بر دست و پا ببندند(منبع: سنگلاخ، ص153).
كينا[=تركي باشغردي/قزاقي/ اآناطولي/تاتاري]=حنا(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص188).
*دادَه/تاتَه[=dadā~tatā]=[=هزارگي]=برادر بزرگتر، عمو.
داداش[=تركي]=به پدر و برادر بزرگ به عنوانِ حرمت و بزرگواري اطلاق ميشود(منبع: فرهنگ نامهاي تركي/ ص434).
دادا[=تركي]=پدر(منبع: سنگلاخ، ص154).
داداي[=تركي]=نام قصبهاي در ولايتِ كاستامونوي سرزمينِ آناطولي(منبع: فرهنگ نامهاي تركي/ ص434).
*دارغَه[=darğā]=[=هزارگي]=رئيس محله.
داروغه[=تركي]=حاكم جزءِ شهر(منبع: سنگلاخ، ص155).
*دالُو[=dalo]=[=هزارگي]=كتف، استخوانِ شانه(=ضربالمثل: اگه تو دَ دالُو ديدي مَه دََ پارو ديدُم!).
دالو[=مغولي]=به زبانِ مغولي شانه و دوش بُوَد(منبع: همان، ص156).
دال[=تركي]=كتف و پشت را گويند(منبع: همان).
*دَك[=dāk]=[=هزارگي]=نهايت، غايت(مثال: اين سطل دَك پر شده!).
دَك[=تركي]=به تركي رومي نهايت و غايت بُوَد(منبع: همان، ص155).
*دَمبَك[=dāmbāk]=[=هزارگي]=دائره، و دفِ كوچك(=مثال: دل[=دهل] و دَمبَك، نقارَه...بيري چَرگُل نداره...آتهِ بيري تو گوشكو... بيريرَه نقرَهپوش كو!).
تونبك[=تركي]=سازيست به شكل نقارۀ كوچك كه آنرا معركه گيران نوازند(منبع: سنگلاخ، ص123) در حال حاضر در ايران، فقط يك نوع آلت موسيقي كوبهاي كه شبيه طبله ولي بزرگتر و بسيار معروف است را تنبك ميگويند.
دومبلك[=تركي]=به تركي رومي نقاره كوچك بُوَد(منبع: همان، ص158).
*دَمبُورَه[=dāmburā]=[=هزارگي]=آلتِ موسيقي ملي و سُنتي هزارهها(=ضربالمثل: فلاني تار دَمبُوره گشته!).
تامديره[=تركي]=آلتِ موسيقي ملي و سنتي تركمنها(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص388).
دامبرا[=تركي]=آلتِ موسيقي ملي و سنتي قزاقها(منبع اين قسمت را هم متأسفانه فراموش كرده ام)
*رشمه[=reşmā]=[=هزارگي]=ريسمان َپنبهاي.
رشمه[=تركي]=روبان(=نوار پارچه اي) يا لنتي كه به منظور بَزَك و زينت استفاده ميشود(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص120).
*سامتو/سام+تو[=samtü]=[=هزارگي]=سهمناك، پُر هيبت، ترسناك. جُزءِ دوم اين كلمه(=تو) پساوندِ دارندگي و نسبت است. جزءِ اول اين كلمه(=سام) ممكن است تُركي باشد(=البته اين فقط يك احتمال است) مثال:
سُومتورك/سُوم+تورك[=تركي]=تُركِ تنومند و درشت هيكل و تو پُر(منبع: همان، ص469).
*ساي/سَي[=sai]=[=هزارگي]=دهانهءدرّه، دره، دهانهءدره كه در اثر جريان سيل ريگزار شده باشد.
ساي[=تركي]=رودي بود كه در تابستان خشك و در زمستان سيل و آب از آن جاري ميشود و رود كم آب را نيز گويند(منبع: سنگلاخ، ص170).
*سَرچيكردن[=sārçi]=[=هزارگي]=افشاندن، پاشاندن. سرچليكردن[=sārçeli]=[=هزارگي]=نقل و نبات يا پولي كه بهسر عروس و داماد يا مسافر تازه رسيده بپاشند.
ساچي[=تركي آناطولي]=افشان(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص129).
ساچماق[=تركي]=پاشيدن، افشاندن(منبع: سنگلاخ، ص164).
ساچيغ[=تركي]=نثار و شادباش(منبع: همان).
ساچي[=تركي]=فروپاشيدن، مثال: «...تركان و مغولان مانند بسياري از قومها برابر باورداشتهاي خود قرباني ميكردند و فديه ميدادهاند و اين قرباني به دو گونه بوده است، با كشتن و ريختن خونِ جانوران و بدونِ ريختنِ خون. تركان، قربانيهاي گونهء دوم را به صورتهاي زير انجام ميدادهاند: ساچي(=فروپاشيدن) مانند فروپاشيدنِ شراب، روغن بر آتش و يلمه[=آويختن چيزها بر طبل و درخت]...» و اعمال ديگر(منبع: همداني، رشيدالدين فضل الله، جامع التواريخ، ج3 ص2082). قوم هزاره نيز چنين آداب و رسومي داشته و هنوز در داخل هزارستان همچنان مروج و زنده است. بطور مثال مردم ما در روستاهاي هزارستان، بر طبق سنن اجدادي(=برگرفته از آئين شامانيسم)، براي دور كردنِ بلاها و اجنه و نزول خير و خوبي و بركات و سلامتي، روغن زرد(=حيواني) را روي آتش ميافشانند(منبع: سيري در هزاره جات، عليداد لعلي، ص180).
*سَلَّه[=sāllā]=[=هزارگي]=عمامه، دستار، لُنگي(=مثال: غَدَر تُورَه نگو رئوفِ تركمو[=تركمن].... اِي قوقريا دَ تو سَلَّه نَميلَه!)
سَلَه[=تركي]=دستار و شالي است كه بر سر پيچند(منبع: سنگلاخ، ص168).
*سناج[=sānaj]=[=هزارگي]=كيسه و توبرۀ پوستي.
ساناج[=تركي]=خيكچه و انباني را گويند كه از پوست دوزند(منبع: همان، ص169).
*سو[=sü]=[=هزارگي]=جزئي از نام قراء و مناطقي در هزارستان: سورَهسو(=قريهاي در حصهءدوم بيسود)، سوماره(=قريهاي در نزديك باميان، درۀ آهنگران)، سوليج(=نام منطقهاي حدفاصل ولسواليهاي يَكهاولنگ و بلخاب)،سو گلي(=قريهاي در حصهء اول بيسود) سوگلي اگر كلمه بسيط هم باشد باز واژۀ تركي است بهمعناي: معشوقه، دلبر ممتاز، همسر برگزيده.
سو[=تركي]=آب.
*سورجََه/سُرجَه[=sürjā]=[=هزارگي]=برفِ يخ بسته كه لايهء فوقاني و بيروني آن شبيه شيشه است. سُرسُره بازي روي برف(=ضربالمثل: سالِ خوب، نوروز قلبه، سالِ بد، نوروز سورجَه!).
سِرچَه[=تركي]=شيشه و آبگينه(منبع:سنگلاخ ، ص179).
*سُورچي[=sürçi]=[=هزارگي]=لَق شدن، رهاشدن، پاره شدن، خطا خوردن طناب يا چيز ديگري.
سورچا[=تركي]=بهمعني لغزش بود(منبع: همان، ص173).
*سُوغات[=sāwğat]=[=هزارگي]=رهآوردِ سفر.
سوقات[=مغولي]=در زبان مغولي سوقات جمع سوقا است و سوقا در آن زبان بهمعناي: هديه و پيشكشي است و رهآوردِ سرزمينِ ديگر(منبع: جامع التواريخ، ص2369).
ساوغات[=تركمني]=هديه(منبع:فرهنگ نامهاي تركي، ص134).
*سولَه[=sülā]=[=هزارگي]=آبَكي، سُست. همچنين در مفاهيم نامادي و انتزاعي، بهمعناي آدم وارفته، بي عُرضه و بعضاً تنبل نيز به كار ميرود(=ضربالمثل: خاتونِ سولَه، پيشَگشي چاغَه!).
سولو[=تركي آذربايجاني]=آبكي، اصطلاحاً تقلبي(منبع: خودآموز و مكالمات روزمره زبان تركي آذربايجاني، فيض الهي وحيد، ص226).
*سوليج[=sülij]=[=هزارگي]=1- آبزار 2- نام منطقهاي در هزارستان/باميان/حدفاصل َيكهاُولَنگ و بَلخاب.
سووليژئر[=تركي قزاقي]=زمين پُرآب و آبخيز(منبع:فرهنگ نامهاي تركي، ص139).
سولو[=تركي قرغيزي]=زمين پُرآب و آبخيز(منبع:همان).
سولوك[=تركي اويغوري]=زمين پرآب و آبخيز(منبع:همان).
سولاك[=تركي آذربايجاني و آناطولي]=زمين پر آب و آبخيز(منبع:همان، ص138).
*سِهپاي/پَنجپاي/دولتپاي/آبپاي/ميرپاي[=sepai]=[=هزارگي]=نام طوائفي از قوم هزاره، نامهايي چون: سِهپاي و پَنجپاي و...دلالت بر آن دارد كه آن قوم يكسوم و يا يكپنجم از ششدانگ يك منطقه( مثلا چراگاه و علفچر) يا مواردي ديگر را در تصرف يا مالكيت داشته است(منبع: پژوهشي در تاريخ هزاره، ج2، حاج كاظم يزداني، ص97).
پاي[=تركي آذربايجاني]=سهم، حصه(منبع: خودآموز زبان تركي آذربايجاني، ص43)
ادامه دارد.
Geen opmerkingen:
Een reactie posten