فهرست تطبیقی واژگان ترکی با هزارگی(=قسمت دهم)
قسمتِ دهم...*سينگير[=singir]=[=هزارگي]=عضله، زردپي(=ضربالمثل: سينگير پايتو مونتي موشود؟!).
سينگير[=تركي]=عصب و پي(منبع:سنگلاخ، ص183).
سينير[=تركي آذربايجاني]=عصب و پي(منبع: همان).
*شاتو[=şato]=[=هزارگي]=نردبان ،ايضاً نام كوتل سختگذر و مرتفع در هزارستان/باميان: حدفاصل ولسواليهاي پنجاب و َيكهاُولَنگ.
شاتو[=تركي]=نردبان(منبع: همان، ص184).
*شگور[=şügür]=[=هزارگي]=وسيلهاي چتر مانند كه از تال(=تَركه) بافته ميشود و روي آن، خمير و غيره پهن كنند.
شوكور[=تركي]=چتر را گويند(منبع: همان، ص185).
شكور/سيكور[=مغولي]=چتر(منبع: جامع التواريخ، ص2371).
*شُنقَر[=şonqār]=[=هزارگي]=آدم شرير و جنگجو.
چينقار[=تركي آناطولي]=جدال، ستيز ، محاربه(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص427).
*شوگ[=şug]=[=هزارگي]=آهسته با كسي حرف زدن.
شوك[=تركي]=راستگو و راست گفتار(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص490).
*شيرداغ[=şirdağ]=[=هزارگي]=نام منطقهاي(=كوهستاني) در هزارستان/حدفاصل ولسواليهاي جاغوري، مالستان و اُرزگانِ خاص.
شيرداغ[=تركي]=1- نوعي لباس كه روميه(=تركان) آن را سيرتاغ گويند2- نوعي فرش و هم نمد چند لا كه بجاي تكلتو زير زين گذارند(منبع: همان، ص 185).
سيراداغ[=تركي آناطولي و آذربايجاني]=رشته كوه، سلسلهجبال(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص481).
سيرداغ/شيرداغ/سيرداغي[=تركي]=نام كوهيست معروف در جنوب غربي شهر اروميه/مركز ولايت آذريايجان غربي ايران(منبع: همان، ص482).
*شيق[=şiq]=[=هزارگي]=پافشاري كردن، سماجت كردن.
شيقا/سيقا/سيغا/شاقا[=تركي و مغولي]=ديگر شدۀ واژۀ دخيل تركي "سيق"(=siq)، در مغولي=فشار دادن، فشردن، وادار كردن، چيزي را بر كسي تحميل كردن ميباشد(منبع: جامع التواريخ، ص 2373).
*طغايي/تَغَه[=tāğayi~tāğā]=[=هزارگي]=برادر مادر(=ضربالمثل: آدم دَ روز بَد هِندورَه طغائي مُوگه!).
طغاي/تاغا[=تركي اوزبيكي/قرغيزي/ اويغوري]=برادر مادر (منبع: سنگلاخ، ص187 و فرهنگ نامهاي تركي/ ص387). تركهاي آذربايجاني هم كه "برادر مادر" را "دائي" ميگويند، در اصل مخفف و دگرگون شدۀ همان "طغائي" را به صورت "دائي" تلفظ و به كار ميبرند.
*عراّس/عَررّس[=ārrās]=[=هزارگي]=بانگِ خر.
پسوندِ "س" در گويش هزارگي كه منحصراً در اصوات و صداها ملحق ميشود و معناي تكرار و پياپي و دوام و توالي آن صدا را ميرسانند (مانند: ترَقَّس=صداي پياپي تَرَقتَرَق، شرَّس=صداي متوالي شُرشُر آب، قوَّس=صداي قوقو سگ و...)، ممكن است يك پساوندِ تُركي باشد.
عراّس[=تركي]=فريادِ خر(منبع: سنگلاخ، ص190).
*غَجَر[=ğājār]=[=هزارگي]=آدم پُر رو و بيحيا.
قوجور[=تركي تركمني]=دلاور، قوجورلي=دلاورمرد(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص519).
*غُر[=ğor]=[=هزارگي]=صداي غُريدن سگ.
غُر[=ğor]=[=تركي]=صداي غريدن رعد و سباع بود(منبع: سنگلاخ، ص192).
*غُول[=ğol]=[=هزارگي]=وَسَط.
قول[=تركي]=قلبِ لشكر(منبع: همان، ص217).
*قاب[=qab]=[=هزارگي]=نوعي ظرف، نيام شمشير ، چارچوب عكس.
قاب[=تركي]=ظرف(منبع: همان، ص195 و خودآموز و مكالمات روزمره تركي آذربايجاني/ص269).
*قات/قَت/قَتي[=qat~qāt~qāti]=[=هزارگي]=1- لايه، طبقه 2- مخلوط و ممزوج كردن.
قات[=تركي]=1- طبقه، 2- امر است از ممزوج شدن(منبع: سنگلاخ، ص 197).
*قاش[=qaş]=[=هزارگي]=1- ابرو ، 2- چمن 3- كوههي زين[=مثال: قاشقَتي=كسي كه ابروهاي او بهم پيوسته باشد! و يا اصطلاح قاشقباغ است كه زماني فردي چهره دگرگون كند، گويند "قاشقباغ" فلاني را سيل كن!]، همچنين نام قُرائي در هزارستان/غزني/جاغوري: قاشمقام، قاشحاجت، كندلقاش، همچنين: قاشسيدو، قريهاي در ولسوالي دايميرداد از توابع بيسود و ولايت ميدان-وردك(=ضربالمثل: نان و پياز، قاشِ واز!).
*قاش[=تركي]=اَبرو (منبع: همان، ص205)
قاش[=تركي آذربايجاني]=اَبرو(منبع: همان، ص195 و خودآموز و مكالمات روزمره تركي آذربايجاني/ ص229).
*قاق/غ[=qağ]=[=هزارگي]=برشته، خُشك، نقيض نرم. همچنين جزءِ دوم نام نوعي بيماري نباتي در هزارستان كه مختص گندم است: سياقاغ.
قاق[=تركي]=خُشك(منبع: سنگلاخ ، ص 205).
*قاقمَه[=qaqmā]=[=هزارگي]=نام بهترين نوع گليم هزارگي(=به روايتِ دكتر سيد اميرشا حسنيار در مقاله اي در هفته نامهء وحدت، برگرفته و به نقل از جريده تعاون پيشاور، اين نوع گليم بيشتر در مناطق وَرَس و پنجابِ هزارستان، بافته ميشود).
قاقمه[=تركي تركمني]=گليم(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص166).
*قَباغ[=qābağ]=[=هزارگي]=پلكِ چشم، پشتِ چشم.
قاباغ/ق[=تركي]=پشتِ چشم(منبع: سنگلاخ، ص196).
*قَبَرداغ[=qābārdağ]=[=هزارگي]=گوشتِ سُرخ شده در روغن.
قاوورداق/غ[=تركي]=گوشتي باشد كه در روغن بريان كنند(منبع: همان، ص209).
*قتريش/قوتريش[=qātriş]=[=هزارگي]=پوستهها و كَپَكهاي[=شوره]ريز در لابلاي مويِ سر.
قوتور[=تركي]=حيواني است كه موي او ريخته باشد و آن را به عربي جرب و به فارسي گر گويند(منبع: همان، ص212).
*قُتلُغ[=qotloğ]=[=هزارگي]=مخلوط كردن، همراه. جزء اول اين كلمه(=قُت) از ماده(=قات) تركي كه بهمعناي "آميختن و افزودن چيزي به چيزي ديگر" ميباشد، مشتق شده است.
قات[=تركي]=آميختن(=دو چيز) و افزودن چيزي به چيزي ديگر(منبع: جامع التواريخ، ص2377).
*قتلَمه[=qātlāmā]=[=هزارگي]=نام نوعي نانِ روغني در هزارستان/پروان/درۀ تركمن.
قتلمه[=تركي]=نام نوعي نان روغني رايج در بين تركمنهاي ايران(به نقل از صدا و سيماي اين كشور).
*قتيغ[=qātiğ]=[=هزارگي]=نانخورش، غذايِ چرب(=ضربالمثل: دَ اميدِ همسايه، كَشكِو آدم بيقتيغ مومَنَه!).
قتيغ/ق[=تركي]=نانخورش (منبع: سنگلاخ، ص198).
*قجير[=qājir]=[=هزارگي]=كركَس، مرغ لاشهخوار(=ضربالمثل: پار[=پَر]قجير، دشمنِ قجير!).
قجير[=تركي]=كركَس(منبع: همان، ص198).
*قَچَر[=qāçār]=[=هزارگي]=بغل كوه، بغل ديوار و بغل صورت.
قاجار[=تركي]=استخوانِ زيرينِ فقراتِ پشت و پهلو(منبع: همان).
*قَشقَه[=qāşqā]=[=هزارگي]=خال و لكهِ سفيد روي پيشاني اسب و استر و ايضاً خالي كه بر پيشاني اهل هنود ديده ميشود(=مثال: مسلماني به هر كافر، خر قشقه به سوداگر...سخن گفتن به گوش كر، به كوران جلوهها حيف است!).
قاشقه[=تركي]=اسب و حيواني كه در پيشاني او از سفيدي يا لُونِ ديگر، علامتي باشد(منبع: سنگلاخ، ص205).
*قُرُبچي[=qorobçi]=[=هزارگي]=1-انگشتانه 2-ظرفِ كوچك(=در لهجهء دايزنگي)=(ضربالمثل: پَقَد قُربچي دَلي!).
اوركابچي[=مغولي]=به لغتِ مغولي، انگشتانهء خياطي بود(منبع: همان، ص43).
*قُرغان[=qorğan]=[=هزارگي]=نام قُرائي در هزارستان، از جمله نام دو روستا و قلعهاي مخروبه در باميان/احتمالا از توابع يكهاُولَنگ و غزني/اجرستان، نفوس اين منطقه، از سال 1891م، به بعد، افغانهاي مهاجر(=ناقلين) هستند. ساكنين هزارۀ آن توسط عبدالرحمنخان پادشاه پشتون، كاملا قتلعام و نابود شدند.
قورغان/كورغان[=تركي]= بهمعني حصن و حصار بود. كورغان در زبانِ تركي قزاقي نيز بهمعناي قلعه و دژ ميباشد(منبع: همان، ص214 و فرهنگ نامهاي تركي/ ص548).
ادامه در پُستِ بعدي...
Geen opmerkingen:
Een reactie posten