zaterdag 15 maart 2008

این شعرگونه را بمناسبت هشت مارچ(روزجهانی همبستگی زنان)، به زنان عزیز کشورم

این شعرگونه را بمناسبت هشت مارچ(روزجهانی همبستگی زنان)، به زنان عزیز کشورم، به آنهاییکه هنوزهم از ابتدایی ترین حقوق محروم اند هدیه میکنم.

گپ مردانه
زن ای مادر،زن ایخواهر،زن ایجانانهء مردان!
زن ای شمع وچراغ خانه وکاشانهء مردان!
زن ای امید ای عشق ومحبت را پرستاری
زن ای زیب زفاف این نیت فرزانهء مردان!
زن ای قصر امل ،تاج شهنشاهی شب عاشق
زن ای نقش ونگار کلبهء ویرانهء مردان!
زن ای زن، آبروی زندگی ای ننگ ،ای ناموس
زن ای زنجیر، ایکنداله و زولانهء مردان!
زن ای فردای ملت ، خلق را آیینهء فرهنگ
زن ای سررشتهء انس وسر وسامانهء مردان!
برای خواطر خوبت چه مردان جان وسر دادند
زن ای پیروزی ، ایناکامی ، ای پیمانهء مردان!
چه دل ها خونشد ومجنون شد وفرهاد و وامق شد
زن ای افسونگر ای تاریخ و ای افسانهء مردان!
تو آزادی ، تو انسانی ، تو به در جسم ودرجانی
بزن پاه برسر آزردن خصمانهء مردان!
بیا ازخانه بیرون ای زن افغان قدم بگذار
به دوشادوش مردان شانه هم در شانهء مردان!
به این خوبی وزیبایی به عصر ما تو تنهایی
که چون گل گشته زیب گلخن وگلخانهء مردان
بپرواز آی ای مرغ سعادت ، طایر قدسی !
اسارت تابکی در بند دام و دانهء مردان؟!
به یک الهام شیرینت بشوران جمله دنیا را
که پای آید بجنگ این بازیی طفلانهء مردان.
بیا (زردادی) یکبار دیگر درمحضر زن گو:
"تورا من دوست دارم!" این گپ مردانهء مردان.
م. زردادی
اول مارچ سال 2008 میلادی







به(میترا) دخترک 10 ساله افغانیکه مشتی ازخاک وطن را، بحیث تحفه از مادرش خواهش کرده بود، تقدیم است!
خاک وطن
شنیدم مادری عزم وطن کرد
به طفل خورد سالش گفت: "جانم!
چه میخواهی که از کابل بیارم؟"
بپاسخ گفت کودک:"هرچه آری"
دوباره گفت مادر:"هرچه؟ یعنی...؟"
بگفتا طفل:"حتا مشتی خاکی."
بخنده گفت مادر:" خاک را چه...؟"
بدون فکر کردن گفت کودک:
"کنم ماچ و بچشمانم گذارم."
***
همان طفلی که هرگز روی میهن
ندیده ازتولد تا به امروز
چنان در آرزوی خاک باشد
چنان باشد برای ملک دلسوز
که از مادر کند خواهش که خاکی ،
بیارد از وطن اندر بیلاروس
که تا او خاک میهن را کند بوس.
***
بدا برحال آن شاه و امیری
بدا بر حال آن صدر و وزیری
که بویی هم ازین خاکش نبردند
و همچون خرس در جنگل بمردند.
***
بدا بر حال آنکه خاک بفروخت
زتاریخ وطن چیزی نیاموخت
بفکر اشکم وجیب خودش بود
زخون خلق خود سرمایه اندوخت
به قتل مردم وتخریب میهن
کمر بست وتمام عمر بود (بوخت)
میان آتش خشم وتعصب
نهاد اتحاد خلق را سوخت
برای کشورش کاری نکرد و
همیشه چشم سوی دیگران دوخت.
م. زردادی.




Geen opmerkingen:

 
  • بازگشت به صفحه اصلی