maandag 28 januari 2008

زبان تركی وفارسی باید زبان مشترك ايرانی ها باشد


زبان ترکی و فارسی باید زبان مشترک ایرانی‌ها باشد
بخش اول


گفتگو با یکی از اعضای هیئت موسس بنیاد زبان و فرهنگ آذربایجان
محمد تاج دولتی
آزاد تبریز- تفاوتهای فرهنگی، زبانی و ادبی مردم مناطق مختلف ایران موضوعی‌ست که در سالهای اخیر به شکل‌های گوناگون و با انگیزه‌های متفاوت مطرح می‌شود و گاه حوادث و رویدادهای سیاسی‌اجتماعی هم کمک می‌کند این مساله داغتر و بحث‌انگیزتر بشود.چند روز پیش متنی با عنوان ‎«دیباچه‌ای بر یک ضرورت» از سوی بنیاد زبان و فرهنگ آذربایجان و به‌نام آذربایجانی‌های ایرانی مقیم کانادا برای رسانه‌ها فرستاده شد. دراین متن که با امضای چندتن از آذربایجانی‌های ایرانی مقیم کانادا، از جمله دکتر رضا براهنی نویسنده، شاعر و منتقد ادبی شناخته‌شده و دکتر رضا مریدی، نماینده‌ی ایرانی‌تبار پارلمان استان اونتاریو به عنوان اعضای هیات موسس بنیاد زبان و فرهنگ آذربایجان انتشار یافته، تاکید شده است: «فرهنگ‌های اقوام و ملیت‌های مختلف در کشور ما به سود یک زبان، ادبیات و فرهنگ، یعنی فارسی، نادیده گرفته شده‌‌اند و هرچند که اقوام و ملیت‌های غیرفارس بویژه آذربایجانی‌ها هرچه درتوان داشته‌اند در راه اعتلای زبان و فرهنگ و ادبیات فارسی به‌کار گرفته‌اند، اما ستمی که ازسوی حکومت‌ها و متعصبان جانبدار زبان فارسی بر سایر ملیت‌ها و صاحبان زبانها و فرهنگ‌های غیرفارس رفته است، ستمی‌ست که در هیچ کشوری، از جمله در عراق و افغانستان، بر زبانها، ادبیات و فرهنگ اقوام تحت ستم نرفته است».
در این متن آمده است: «ندیده گرفتن کثرت صداها، زبانها و فرهنگ‌های غیرفارس در ادامه‌ی ستم ملی و فرهنگی بر ترک، کرد، ترکمن، عرب و بلوچ جز نژادپرستی و تحمیل ستم ملی وفرهنگی بر اکثریت مردم ایران چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ آیا ادامه‌ی این ستم ملی و فرهنگی به این معنا نیست که ایران هم‌اکنون از نظر ملی و فرهنگی، بالقوه تجزیه شده است؟». در این بیانیه ضمن مقایسه‌ی ایران با کشورهایی مانند کانادا، سوییس وهندوستان که در آنها زبانها و فرهنگ‌های مختلف درچارچوب مرزهای واحد وجود دارند، سوال شده است: «چه خطری ما را تهدید می‌کند که آزادی زبانها و فرهنگ‌های ملیت‌ها و اقوام تحت ستم کشور و به‌ رسمیت شناخته‌شدن آنها را تعلیق به محال می‌کنیم؟ آیا مردم ایران استحقاق تساوی زبانی، فرهنگی، ادبی، حقوقی و اداری را ندارند؟ آیا مردم ایران برای حفظ زبانها و فرهنگ‌های خود باید بهای سنگین تجزیه‌شدن کشور را بپردازند؟».
برای طرح پرسش‌هایی پیرامون این بیانیه و روشن‌ترشدن موضوعاتی که در آن ارائه شده است، به سراغ دکتر علی قرجه‌لو، یکی از اعضای هیات موسس بنیاد زبان و فرهنگ آذربایجان رفتیم.
پس از حدود پنج سال که از تاسیس بنیاد زبان و فرهنگ آذربایجان می‌گذرد، شما دوباره متنی را منتشر کرده‌اید با عنوان «دیباچه‌ای بر یک ضرورت» و درآن به مصوبات سازمان ملل و اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر استناد کرده‌اید. از آنجا که سازمان ملل، نهادی‌ست تشکیل شده از دولت‌هایی که نمایندگان ملت‌هایی با ملیت‌های مشخص است، که معادل رسمی این اصطلاحات در قوانین بین‌المللی و فرهنگ‌های لغات کلمات «nation» و «nationality» یا «ناسیون» و «ناسیونالیته» است، تعریفی که شما از کلمه‌ی ملیت‌های ایرانی می‌کنید، چقدر با این تعاریف شناخته‌شده همخوانی دارد؟اینها تعاریف به اصطلاح حقوقی هستند. مسلم است که این تعاریف حقوقی ممکن است در بعضی موارد، در مورد بعضی مردم یا ملیت‌ کشوری منطبق نباشد. تعاریف حقوقی هم، تعاریفی قراردادی هستند. ولی آن چیزی که در ایران هست، سوای این تعاریف حقوقی، وجود و موجودیت مردمانی‌ست که در بخش‌های مختلف ایران زندگی می‌کنند و این مردمان دارای زبان و فرهنگ و پیشینه‌ی متفاوتی هستند و درگذشته با اینکه اشتراکات تاریخی خیلی طولانی با همدیگر داشتند، ولی افتراقاتی هم دارند که ما اصلاً نمی‌توانیم آن را انکار کنیم. بدین جهت این مردمان متفاوت با زبانها، فرهنگ‌ها و پیشینه‌های جدا حقوقی دارند.
اما اکثر ما وقتی مساله‌ی ملیت و ملت و اینجور چیزها پیش می‌آید، به طور اتوماتیک ذهن‌مان متوجه این نکته می‌شود که خیلی خب، اینها که می‌گویند ما ملت هستیم، حتماً می‌خواهند از ایران جدا بشوند، یا از کشوری جدا بشوند. ولی لزوماً این نیست. آن از لحاظ قوانین بین‌المللی یک کاتگوری (رده بندی) جدا هست. به این جهت این تعاریف حقوقی که سازمان ملل دارد، من هم قبول دارم که لزوماً شامل همه نمی‌شود. ولی این یکطرف قضیه هست. اما ببنید، این یک مساله‌ی ساده است. سازمان ملل، سازمان متحده دول هست. سازمانی که ناظر بر روابط دولت‌هاست، نه ملت‌ها.
می‌شود چند قوم و ملیت را به تعریف خودتان در ایران نام ببرید؟آن تعریفی که به طور کلاسیک هست، در ایران شش ملیت هست که از لحاظ تاریخی موجود بودند و این ملیت‌ها جالب است که در خارج از مرزهای ایران نیز دارای دولتهای مستقل هستند، مثلا ترکمن‌ها، کردها استثنائاً، ولی واقعیت‌اش این است که کردها هستند، با اینکه دولت ندارند اما الان یک نیمچه دولتی هست برایشان. دولت آذربایجان هست، اعراب ایران هست و فارس‌ها هم هستند. اینها به طور کلاسیک شش ملیت به اصطلاح مشخص و جدا هستند.
در ایران من فکر می‌کنم به تعداد زبانهایی که صحبت می‌کنند، اقوام بسیار بسیار زیادی نیز هستند، از قشقایی‌ها بگیریم و بیاییم تا بختیاری‌ها و بسیار بسیار دیگر. یک سند معتبر هست از زبانهای موجود در ایران که به زبان انگلیسی هم هست. آنجا حدود صد و پنجاه یا صد و چندتایی زبان موجود هست که {نشان می دهد} در ایران در گذشته اقوام بزرگتری بودند که تدریجاً تحلیل رفتند و با اقوام دیگر یکی شدند، یا تحلیل رفتند و کلاً تمام شدند. مثلا بعضی‌ هستند در ایران که کاملا بطور تاریخی یک گذشته‌ی مشخص دیگری داشتند. مثلاً زرتشتی‌ها و یا یهودی‌های ایران و یا ارمنی‌های ایران. اینها هرچقدر هم تعدادشان کم باشد، ولی اقوامی هستند که در ایران هستند و زندگی می‌کنند، با فرهنگ گذشته‌ی خاص خودشان.
به طور مشخص و ساده و روشن تفاوت یک قوم با یک ملیت با تعریف شما چه هست؟ببینید، باز به این تعریف برمی‌گردیم. از لحاظ حقوقی، ملت آن است که دارای دولتی باشد برای خودش. ما مثلاً می‌گوییم امروز، ملت فلسطین یا حتا دولت فلسطین، ولی واقعاً نیستند. آنها یک وضعیت ناظر دارند در سازمان ملل. ولی ملیت‌ها آنهایی هستند که تمام ویژگی‌های یک ملت را دارند، اما فاقد دولت هستند.
و به نظر شما باید به دنبال استقلال ملت‌ها و تشکیل دولت‌های خودشان باشند؟ه من اینطور فکر نمی‌کنم. چون در بیشتر کشورهای دنیا، شاید نصف بیشتر آن و شاید سه چهارم کشورهای دنیا دارای ملیت‌های گوناگونی هستند. بعضی‌ها ممکن است که دنبال جدایی یا تشکیل دولت باشند، ولی اکثر اینها نیستند و لزومی هم ندارد. من شخصاً به هیچوجه به این چیزها اعتقادی ندارم. بخاطر اینکه، دولت‌های بزرگ می‌توانند، چارچوب بهتری برای ملیت‌های کوچک باشند که بتوانند منافع‌شان را حفظ بکنند و در کنارهم باشند. لزوماً تکه تکه کردن و پاره پاره کردن به معنای خوشبختی نیست. از لحاظ تعریف، قوم مفهومی‌ است که مربوط به دوران ماقبل سرمایه‌داری است.
ولی ملیت یک مفهوم مدرن است. از لحاظ تاریخی، اگر بخواهیم تعریفی تاریخی بدهیم، میان قوم و ملت تفاوت هست. ولی از لحاظ واقعیت نه! وقتی جامعه‌ی ایران در کل‌اش وارد یک دنیای دیگر شده است، وارد دنیای سرمایه‌داری شده و مدرن شده است، مسلماً ملت‌ها و اقوامی که آنجا زندگی می‌کنند تابع این انتقال بوده‌اند. منتها آن چیزی که روی آن در ایران تاکید می‌شود و ما ملیت می‌گوییم، آنهایی هستند که واقعا در یک منطقه‌ی مشخص متمرکز هستند. تعدادشان بسیار زیاد است. مثلاً ارمنی‌ها در ایران حدود ۷۵هزارنفر هستند، شاید هم الان کمتر شد‌ه‌اند، برای اینکه یک موج مهاجر به کشورهای دیگر وجود دارد و جای مشخصی هم ندارند، در اصفهان هستند، در تهران هستند و در جاهای دیگر. منتها آن اقوام دیگر مثل بلوچها و ترکمن‌ها با اینکه در جاهای دیگر هم هستند، ولی یک سرزمین تاریخی دارند در ایران و دنبال حق و حقوق خودشان هم هستند. می‌گویند ما یک وجه مشخصی داریم، سرزمین مشخصی داریم ، زبان و فرهنگ مشخصی داریم، برادران ما در آنور مرزها دارای دولت مستقل هستند و ما می‌خواهیم در چارچوب ایران (البته همه این را نمی‌گویند) می‌خواهیم از حق و حقوقی که مثلاً یک اقلیت ارمنی یا یک اقلیت یهودی در ایران از آن برخوردار است، ما هم می‌خواهیم از آن برخوردار باشیم.
در این دیباچه شما حق تساوی اداری، حقوقی، زبانی، ادبی و فرهنگی برای اقوام و ملیت‌های ایران را طبق اعلامیه‌ جهانی حقوق بشر و میثاقهای بین‌المللی تقاضا می‌کنید و کشورهای مثل کانادا و سوییس را مثال می‌زنید. براساس خواست شما ایران چند زبان رسمی می‌تواند و باید داشته باشد؟به نظر من زبانهای رسمی ایران، باید شش زبان باشند. شامل ملیت‌ها باشد. اینکه مردم یک ملت، بخواهند زبان خودشان را بخوانند و بنویسند باید آزاد باشند و بودجه‌ی خاصی نسبت به جمعیت آنان در اختیارشان گذاشته بشود. ولی من فکر می‌کنم بیشتر مساله‌ی ما این است که چند زبان مشترک در ایران داشته باشیم.
من عبارت زبان رسمی را به‌کار نمی‌برم، برای اینکه یک عنوانی کاملاً غیردموکراتیک است. با توجه به پیشینه‌ی زبان فارسی، فعلاً براثر هشتاد سال بالاخره این زبان، زبان مشترک ما شده است. یا مردم با طیب خاطر زبان فارسی را انتخاب کرده‌اند، یا که تحمیل شده، که به نظر من تحمیل شده است. چون رقابت آزادی نبوده که شما بگویید مردم آن را انتخاب کرده‌اند. قانون گذراندند که این است و بقیه ممنوع است. پس فعلاً ما می‌توانیم این زبان را به عنوان زبان مشترک بپذیریم. آن هم به یک شرط. آن هم به شرطی که ملیت‌هایی که به‌طور متمرکز در مناطق خودشان هستند و خواستار تدریس این زبان در مدارس و در ادارات و ر تمام شئون زندگی‌شان هستند، زبانشان باید آزاد باشد. به این شرط می‌تواند زبان مشترک اعلام بشود. زبان فارسی می‌تواند زبان مشترک، نه زبان رسمی باشد. من فکر می‌کنم شش زبان هست که باید زبان رسمی اعلام بشود. حالا ما به نقطه‌ای آمده‌ایم که برگشتن به عقب کمی مشکل است، ولی اگر نظر شخصی من را بپرسید من می‌گویم زبان فارسی و زبان ترکی باید در ایران زبان مشترک باشد، مثل کانادا. چرا؟ برای اینکه در گذشته‌ ترکها در ایران، هزارسال این مملکت را اداره کرده‌اند. از دوران صفوی به اینور، مشخصاً ترکهای آذری و نه ترکهای دیگر، این مملکت را اداره کردند. زبان اینها، زبان ارتش بوده، زبانِ اشراف بوده است. تواریخ خیلی زیادی بوده است که در اصفهان زبان صفویان در دربارشان، ترکی بود. اینکه اشراف ایران و غیر ترک ایران هم افتخار می‌کردند که به زبان ترکی صحبت کنند. الان خیلی کتابها درآمده است که نشان می‌دهد خیلی از مکاتبات دیپلماتیک هم به زبان ترکی بوده است.
از طرفی به درستی اشاره می‌کنید که ترکها بیش از هزارسال بر ایران حاکم بوده و تسلط داشته‌اند، و از طرف دیگر از ستم ملی صحبت می‌کنید که فارس‌ها بر ترکها و دیگران اعمال کرده‌اند. چرا این تناقض؟
خب مسلم است که ستم ملی هم تاریخچه‌اش با بوجود آمدن ملت گره خورده است. من فکر می‌کنم زمینه‌های ستم ملی در همان دوران مشروطیت و در دوران قبل از مشروطیت تدریجاً شروع شده است. ایرانیان دیدند اروپایی‌ها پیشرفت می‌کنند، در سال ۱۸۷۰ آلمان متحد شده و تبدیل یک کشور شده است. چیزهایی که تا به آنموقع نبود. ایرانی‌هایی هم که در خرج تحصیل می‌کردند گفتند خیلی خب، ما هم داریم به اصطلاح یک ملت می‌شویم.
بعداً با انقلاب مشروطیت یک قدم بزرگی در این راستا برداشته شد. ولی بعداً با روی‌کارآمدن رضاخان این ستم ملی عینیت پیدا کرد. این ستم ملی زمینه‌اش در ادبیات ایران، نوشته‌ی محققین ایرانی یا متفکرین ایرانی بوده است، چون آنها فکر می‌کردند که این پراکندگی است که ایران را ضعیف کرده، پس ما متحد بشویم، یک زبان، یک فرهنگ داشته باشیم تا بتوانیم پیشرفت بکنیم. و وقتی رضاخان آمد روی کار، این فکر هم به حکومت راه یافته و حکومت، با قدرت توانست این زبان را تحمیل بکند. در گذشته نه اینگونه نبود.البته ممکن است که در گذشته هم ،حتا هزارسال پیش، مثلاً یک فارسی به یک ترک، جوکی یا چیزی هم می‌گفته است. بالاخره فرهنگ‌های مختلفی بودند، باهمدیگر درمناطق جدا و بسته‌ای زندگی می‌‌کردند.الان هم هست.
الان حتا در بین یک ملت هم می‌تواند این اخلاف وجود داشته باشد. ممکن است یک اصفهانی از شیرازی خوشش نیاید، یا یک اردبیلی و یک تبریزی با هم اختلاف داشته باشند. این طبیعی است. ولی ستم ملی یک مساله‌ی مدرن است و با وجود آمدن ملت ایران و با اهداف خاصی دنبال شده و ما را به این نقطه رسانده است.
رادیو زمانه
–Mehran JavadiNia

Geen opmerkingen:

 
  • بازگشت به صفحه اصلی