maandag 14 januari 2008

تآمين عدالت آرمان هرعدالت پسند ، منجمله توركتباران است


تامين عدالت اجتماعی و از ميان برداشتن امتيازات قبيلوی درمجموع درجامعه افغانستان انسانی ترين آرمان هرباشندۀ ميهن مامنجمله ترکتباران کشوراست
ارسالی : بابر از مزارشريف
جامعة ترکتباران افغانستان که جمعيت تقريبی آنهابه نه[9]مليون نفر بالغ ميشود بيشتردرمناطق شمال کشورازبدخشان تاهرات بود وباش دارند.اين رقم فقط شامل آن بخشی ازترکتباران کشوراست که هنوزهم به يکی ازشاخه های زبان ترکی چون ازبيکی،ترکمنی،قرغيزی،قزاقیوغيره تکلم وبافرهنگ ومشخصات ديگراجتماعی واتنيکی چون هنروادبيات وداشته های فولکلوريک وغيره مجهزميباشند وآن بخشی ازترکتباران همانند هزاره ها،تاتارها،ايماق ها،قزلباش ها،مغول هاوغيره را که باوجود حفظ نام و ديگرمشخصات فرهنگی واتنيکی خود هادر جريان حوادث مختلف تاريخی واجتماعی زبان خود ها را از دست داده و امروز به يکی از زبان های دری ويا پشتو سخن می گويند شامل نه ميشود .
ترکتباران کشورما همانند ساير ترکتباران منطقه درمجموع باوجودفشارهای زيادسياسی،فرهنگی واقتصادی که در طی بيشترازدو سدۀاخيروبازوال حاکميت های ترکتباردرنيم قارۀهندوفلات ايران وفروپاشی دولت ترکستان درآسيای ميانه باآن مواجه بودند،باسخت جانی ازهويت و فرهنگ خودهاپاسداری ودربرابر انواع واقسام توطۀ های ترک ستيزانه پايداری و درنتيجه تا امروز موفق به ادامۀحيات خوددرکنارديگرباشندگان اين کشورگرديده اند.
البته ادامۀحيات برای آنهادر تحت چنين شرايط نا مساعدخيلی ها دشوارواعمال سياست های ضدترکی از جانب قبيله سالاران حاکم فضای زندگی رابرای آنهاازهرلحاظ سخت وسخت تروخسارات جبران ناپزيری راازجهات سياسی،اقتصادی و فرهنگی به آنهاتحميل نمود وتاراج اقتصادی در تواميت باسرکوب معنوی وفرهنگی وبه حاشیه راندن سياسی منحيث يک کاروزارحساب شده و طبق پلانهای ازقبل آماده شده همواره دربرابرآنها به کار برده می شدکه دامنۀآن تا امروزهم نه تنهابه انتها نه رسيده بلکه ابعادوسيع تروخطرناک تری را نيزبه خودکسب نموده که در شرايط کنونی تنظيم وادامۀ مبارزۀآگاهانه ومنطقی بااهداف عدالت خواهانه و حق طلبانۀانسانی دربرابراين گونه انديشه های عظمت طلبانۀسلطه جووتفرقه افگن غيرانسانی ومخالف بامعيارهای پذيرفته شدۀ جوامع متمدن جهان ازفرايض انسانی کليه فرزندان آگاه ومتعهد ترکتبار وساير باشندگان آگاه ميهن ماست.
همانطوريکه گفته شداعمال سياست های ترک ستيزانه درگذشته وتداوم آنهابه شيوه های مختلف تاامروز برای ترکتباران افغانستان نتايج ناميمون وتلخی رابه ارمغان آورده که برزگترين ضربۀآنرامامستقيمآرو ی فرهنگ و حيات معنوی اين گروه وسايرگروه های اتنیکی تحت سلطه ومحکوم کشوردر تواميت با محروميت های سياسی واقتصادی به وضاحت می توانيم موردمطالعه قراردهيم.
اساسی ترين ضربه هاباهدف قراردادن زبان های مادری ومنابع مادی واقتصادی تآمين حيات اين مردم ،به گونۀ سلب مالکيت هاوپاکسازی های قومی و از بين بردن امکانات تعليم وتربيه به زبانهای مادری اغازوتا سطح اجباری ساختن آموزش زبان پشتوومحروم سازی غيرپشتونهاخصوصآترکتباران به شمول هزاره هاازاستخدام به مقامات مهم دولتی اعم ازنظامی وملکی باايجاد نوعی مناسبات ارباب رعيتی ادامه پيدامیکند.
وتلاشهای سازمان يافته به منظورواردآوردن ضربات موثردرجهت امحای هويت ترکتباران وايجاد نفرت عمومی غير ترکتباران کشوردر برابرترکتباران باتاريخ سازی های جعلی ومنسوخ قراردادن عناصرکلتوری وثقافتی ترکتباران باپيوند زدن های نژادی آنها با مغولها به عنوان اقوام مهاجم وغارتگربیگانه وشامل سازی اين موضوع به متون رسمئ ودرسی تاريخ درمدارس ودانشگاه هاوآغازنوعی جنگ اعلان ناشده در جهت تخريب واز بين بردن آثاروآبدات به جا مانده تاريخی از دوران حاکميت و مدنيتهای چندین هزارسالۀ ترکتباران درمنطقه و منجمله کشور ما ودريک قلم با تقسيمات نژادی جامعه در مجموع به دوقطب آريايی والاتباروغير آريايی پست نژادو بيگانه به پيش می رودوباگذشت هر روزابعادوسعيتری نيز به خود می گيرد.
طوريکه ما بامطالعۀ تاريخ تحولات وحوادث اجتماعی وسياسی کشورخوددرسدۀ بيستم ميلادی درمی يابيم فاجعۀترک ستيزی در کشور مادر همين حد محروميت سازی های سياسی ،اقتصادی وفرهنگی توقف نميکند وتلاش قبيله سالاران حاکم تا سر حد محو کامل اقوام ومليت های ترکتبار بامستحيل ساختن دايمی آنهادربين غير ترکتباران به اصطلاح اصيل وپاک نژاد با به کار گيری سياست پشتون سازی تحت عنوان هر کسی که از افغانستان است افغان[پشتون]است، با سلب هويت قومی دراسناد تابعيت و نوشتن نام افغان به شکل اجباری در ستون قوميت عملی می شود.
اماعملآبرخلاف تبليغات عوامفريبانۀ شئونيستی که گويا در صددتمثيل وحدت ملی از اين طريق می باشند درعمل از اين حرکت فقط به نفع تمثيل اکثريت بودن پشتون ها[افغانها]درکشوردرانظارکشور های منطقه وجهان منجمله سازمان ملل متحد بهره برداری نموده و به اين ترتيب ميخواهندکه حاکميت بلامنازع قبايل پشتون را در افغانستان مشروعيت ابدی بخشيده وبه انحصارقدرت وتحکيم حاکميت تک مليتی ادامه دهند.
که با همين منظور هم از يک طرف شروع به نامگذاری محلات و مناطق غیر پشتون نشين با نام های پشتو چون پشتونکوت،افغانکوت،پشتون زرغون،شيندند وغيره با محو نام های اصیل بومی وتاريخی در مناطق مختلف کشور نمودند واز جانب ديگرسياست نقل وانتقالات ناقلين جنوب وشرق کشوررابابرنامه پاکسازی های قومی درمناطق مرکزی،شمال،شمال غرب کشوردر پيش گرفتند تا بدين ترتيب ا ازیک طرف مسآلۀ اکثريت بودن پشتونهارانسبت به ساکنين بومی کشور تسجيل وتعميل نموده ،از جانب ديگرساير باشندگان کشوررامهاجر وبيگانه وغير مستحق درکليه امورزندگی باالخاصه امور سياسی ودولتداری معرفی نمايند، و حکومت دائمی درين کشور را حق موروثی خودها قلمدادو ديگرباشندگان کشوررا بر خلاف کليه معيارهای جهانی حقوق شهروندی وانسانی درکشورما رنگ وبوی نژادی وقبيلوی اعطا نموده و به اين ترتيب کشور رابه ورطۀکشمکش های امتيازطلبانه از يک سو و مقاومت های حق طلبانه از سوی ديگر برای هميش فروبردند که عواقب شوم اين سياست تا کنون هم يکی از ريشه های اصلی مناقشات و بد بختی ها در جامعۀ ما است.
زيرا که وجود بيعدالتی ونابرابری در کليه اشکال وجلوه های آن در بين باشندگان هر جامعه،آن جامعه راازرسيدن به زندگی مرفه وبا سعادت انسانی محروم ساخته وحيات جامعه را مصروف کشمکش های درونی بين دوقطب حاکم ومحکوم، ظالم ومظلوم می سازد،همانگونه که ما در تاريخ معاصرکشور خودشاهدآن هستيم.
وآ نچه که مسلم است اين است که درين نبردهولناک وخانمانسوزکه از بدو تاسيس دولت کنونی افغانستان تا امروز ادامه دارد عنصر پشتون همواره وبی هيچ تغيری با توسل به هر وسيلۀ ممکن وناممکن فقط در صدد ابقای حاکميت قبيلوی با حفظ سنت ها ومعيارهای قبيلوی حاکميت بوده ودر قبال حاکميت جز حفظ امتياز حکومت کردن با همان معيارهای قرون وسطائی به هيچ يک از وظايف ومسوليتهای انسانی مطابق به معيارهای حکومت کردن در ديگر کشور های معاصر جهان در رابطه با کشور ومردم ما پذيرا نه بوده وحتی حرکت های اميدبخش با ريشه وپايۀ های پشتونی از متن جامعه پشتونراهم با قيام های رايج قبيلوی وعقبگرايانه محکوم به شکست ونابودی نموده که نمونۀ بارز آن همانا قيام وسرنگون سازی نهضت امانی در افغانستان است که يکی از فاجعه های هولناک در تاريخ سر زمين ما است .
طوريکه مطالعۀ حوادث ورویداد های چند دهۀ اخيرکشورمابه وضاحت وصراحت نشان می دهد،اين گرايش عقبگرايانۀ قدرت طلبی از جانب پشتونها در برابر ديگر باشندگان کشورکه از لحاظ رشد وتکامل اجتماعی درمراحل متفاوتی نسبت به پشتون هاکه درعمق مناسبات قبيلوی وماقبل قبيلوی دست وپا می زنند وعملآکوچکترين آمادگی برای تغيرو سرنگونی اين مناسبات قهقرايی به نفع گذار به يک مرحلۀعالی تر مناسبات انسانی ندارند، قرار دارند،تا آن حدی است که عطش حفظ قدرت فقط در دست پشتون ها، آنها را تاسر حد دفاع مشترک وجنون آميز عمومی، با اشتراک قريب به اتفاق پشتون ها{ازسلطنت طلب ها تاافراطی ترين انترناسيوناليست های چپگراوانترناسيوناليست های اسلاميست و اصلاح طلبان ميانه رو} ازعقب مانده ترين وارتجاعی ترين شکل ادارۀ دولتی، بامعيارهای ماقبل قرون ا وسطآيی، پيشکش شده توسط گروه مجهول الهويۀ طالبان که بااهداف استعماری واستحماری ازسوی منابع استخباراتی پاکستان درتوآميت با استخبارات ايالات متحده وکشور انگليس وبعضی کشور های ديگرعربی وغربی در جهت نيل به اهداف واستراتيژیهای بزرگ استعماری آنها خلق گرديده و به کشور ما صادر شد وتا هنوزهم به موجوديت خود طبق اهداف وبرنامه های آن کشورهاادامه می دهد،متحد ومنسجم می سازد، و هستند هنوز هم عدۀ کثيری ازپشتونها که به سقوط نظام غير انسانی وفاشيستی مذهبی طالبان حسرت میخورند وآنرا يک حرکت سازمان يافتۀ ضد پشتونها تعريف ودر صدد بازگردانيدن وُسهيم ساختن آنهادر حاکميت موجود که محض چند فيصدی از غير پشتون هارابا خود در حاکميت سهيم ساخته است می باشند وسهيم شدن اين عدۀ بی صلاحيت وممثل غير پشتون را هم گويا جفای نا بخشودنی و بزرگ در حق پشتونها که به زعم آنها مالک اصلی مملکت{افغانستان ازافغانها يعنی پشتونهاست}اند محسوب می دارند.
تداوم وتطبيق اينگونه مناسبات غير عادلانه وغيرانسانی در سر زمين ماکه حيات باشندگان آنرا در مجموع به قهقرا وروند تکامل انسانی جامعه را از همسويی با رشد وتکامل جامعۀ بشری در کرۀ زمين بازداشته ،و استقرارچنين يک روش غير انسانی در حيات سياسی جامعۀما حتی برای خود پشتون های حاکم هم درنبوديک سياست معقول وانسانی، مترقی ونجات بخش درتداوم حاکميت های قبيلوی که جامعۀ پشتونرا همواره ودر مجموع در قيدمناسبات عقب ماندۀ قبيلوی اسير وجز افتخارات موهوم وميان تهی شئونيستی به اصطلاح پشتونوالی توآم بافقروجهل وعقب ماندگی ارمغانی رابا خودنداشته سخت تآسف بارومملواز بد بختی هااست که جهل انحصاری طالب هادر لباس وچهرۀ پشتون که متآسفانه هنوز هم در بين اقشارمختلف وحتی تحصيل يافتۀ پشتون هواخواهان زياد دارند خود لکۀ اندوهبار وسياهی است که بر چهرۀمظلوم انسان ستمديدۀ پشتون نقش بسته ولی عظمت طلبان پشتون يارای ديدن اينرا که از سالها بدينسو تحت تآثيرحاکميت انديشه های طالبانی در بين پشتون هاچه جفای بزرگی در حق خود انسان مظلوم پشتون که بايد درجهان امروزی همانند انسان زندگی کند ولی او از آن محروم است صورت گرفته ندارند.
اما در طول تاريخ سرزمين ما مقاومت ها ومبارزات بی امان مردم اين سرزمين برعليه اين پديدۀ منحوس همواره جاری بوده وهزاران هزار فرزند آگاه وآزادۀ مردم اين کشور،خصوصآ از اقوام ومليت های تحت ستم درجهت محو اين مناسبات غير انسانی در کشور ما جان های شيرين خود هارا فداوسنگرعدالتخواهی رابرقرارنگهداشته اند،وبا گذشت هرروز،باتآثيرپذيری ازتحولات جهانی ورشد آگاهی انسانی درپرتو مبارزات حق طلبانه مردم کشور ما،غناواستحکام اين سنگرعميق ترومستحکم ترهم میشود.
درجريان همين مبارزات حق طلبانه وبر حق است که خود آگاهی ترکتباران کشوردر جهت نيل به حقوق از دست رفتۀانسانی آنها باوجود عدم شکل گيری يک جبهۀ واحد ومنسجم سياسی که متآسفانه شکل گيری آن باوجودحياتی بودن آن هنوز هم با موانع بزرگی روبرو است به حد کافی رشد و به آن حدی از تکامل برسد که بازگشت نظام های قبيلوی بااشکال طالبانی و اشکال ماقبل آنرا که يکی از اهداف مهم آنها محوترکتباران در مجموع وسرتاسر کشور بود برای هميش نا ممکن و موجوديت ترکتباران رادر افغانستان منحيث يک واقعيت انکار نا پذيردرسطح کشور وجهان تسجيل نمايد که اين خود به ذات خود دست آوردی است بزرگ که در ازای خون هزاران انسان آزاده مردم ما به دست آمده،اما حفظ وتکامل بعدی آن امريست بس دشوار که در عدم برخورد آگاهانه ومسئولانه با تداوم مبارزات خستگی ناپذير در جبهۀواحد ممکن است روزی اين دست آوردهای باارزش وحياتی بامعامله گری های معامله گران فرومايۀ چند در گرو پول وياقدرت ناچيزفردی ويا گروهی مورد دادوستد قرار گرفته وسر نوشت مردم مارا يک بار ديگر به لطف قبيله سالآران بی رحم حواله نمايد.
که این خود فاجعۀ خواهدبود جبران نا پذیر
برای جلو گيری آگاهانه وفعال ازين فاجعه وحضور فعال دائمی در کليه عرصه های حيات سياسی،اقتصادی وفرهنگی امروز وآيندۀ کشورباحقوق مساوی و به دورازمحاسبات ومعاملات تنگنظرانه وانحصارگرانۀقبيلوی دوشادوش با ديگر باشندگان کشور،درچوکات حاکميت قانونی که حقوق وآزادی های فردی واجتماعی به شمول حقوق وآزادی های مدنی وانسانی غير پشتون ها منجمله ترکتباران به دوراز ملمع کاری های عوام فريبانه وانحصارطلبانه در آن تضمين وقابل اجراباشد،ما نیازمند تداوم مبارزات آگاهانه توآم با ارتقای سطح آگاهی مردم در جهت دفاع از حقوق وآزادی های بر حق آنها می باشیم.
جامعۀ ترکتباران کشور ما در جهت نیل به این امر مهم وحیاتی یعنی رشد آگهی وخود آگاهی وانسجام بهتر مبارزات حق طلبانۀ خود در شرایط کنونی کشورماکه از یک طرف شئونیست های عظمت طلب وقبیله سالاربا توسل به کلیه افزار ووسایل ممکن و ناممکن یک بار دیگر در صدد ابقا و احیای حاکمیت انحصاری خودهادرکشورما اند واز جانب دیگرحضورفعال استعمارگران جدید با اهداف واستراتیژی های دراز مدت وخطر ناک در عرصه های سیاسی ونظامی کشورمازمینه رابرای هرنوع بازی های معامله گرانه که شئونیست های قبیله پرست در آن مهارت های کافی وتاریخی دارند مساعد ساخته،مانیازمند آنیم که قبل از همه هویت وفرهنگ خودهارا بااحیا ورشدآموزش وپرورش به زبانهای مادری وفراهم سازی زمینه های امحای بی سوادی بابه کاربردزبان مادری در بین ترکتباران وباز نمودن طروق ممکنۀراه یابی به تحصیلات عالی ومسلکی برای جوانان ونو جوانان ترکتبارکه در تحت حاکمیت قبیله سالاران از مدتها بدین سو محرومیت های زیادی کشیده اند ومقام فرزندان ترکتبار در جامعه از سر بازی و نفر خدمتی بالاترنبود،وهمچنان فراهم سازی زمینه های مثبت ومفید به معرفی ورشد صنایع وهنر های ترکتباران در داخل وخارج کشور باایجاد زمینه های معقول وسازنده در جهت تآمین مناسبات وارتباطات با تآمین زمینه های تبادلات مثبت و سازندۀ فرهنگی واقتصادی بادیگر جوامع ترکتبار جهان همه وهمه مسائلی است که ترکتباران افغانستان با حصول امکانات راه یابی به آنها از قیود ومحرومیت های ماضی وحال رهائی یافته وبه سوی یک زندگی آگاهانۀ انسانی درکنار دیگر گروه های اتنیکی درکشور بدون آنکه کوچکترین ضرری را متوجه هیچ گروه یا قوم دیگر نمایند بخود باز می نمایند.
امرمسلم وانکار ناپذیری که کلیه جوامع بشری را یکسان وبدون استثنئ شامل می شودهمانا راهیابی وتعریف هویت ملی وازآن طریق رسیدن به هویت انسانی است،زیرابه عقیدۀ من رسیدن به تعریف وشناخت من انسانی بدون رسیدن به شناخت من بیرون ازخود یعنی دیگران که درمجموع مای انسانی رابه وجودمیآورد به کلی ناممکن است،بنابران تعریف وشناخت هویت های مختلف اتنیکی وقومی در کشورمامنحیث واقعیت های عینی وانکارناپذیروتآمین شرایط زندگی باهمی به دوراز ذهنیت های حاکمیت طلبانه وبرتری جویانۀ غیر انسانی درکنارهم یکی از شرایط عمدۀ رسیدن به هویت مشترک هم وطنی وبالآخره هویت مشترک ملی درچوکات وطن مشترک باحق زندگی یک سان و بدون تبعیض و تعصب در تحت ادارۀ یک دولت ملی باداشتن حقوق شهروندی متساوی برای کلیه باشندگان کشوردر پناه قانون واحد وفراگیری که متضمن اشتراک یکسان همه در کلیه مسئولیت ها و امتیازات اجتماعی در کشور باشد می باشد. این یک امرآزمون شده در کارگاه تاریخ است،مادامی که حرکات هویت زدایانه بااهداف هژمونی طلبی قومی وقبیلوی دربین باشندگان یک کشور واحدجاری باشد،ایجاد ساختار واحد ملی ودولتی در جهت رسیدن به یک نوع مناسبات دموکراتیک وانسانسالاربه کلی ناممکن است،که جامعۀ افغانستان نیز هر گز نمیتواند ازین امر مستثنئ باشد.
یک چیز را نه باید نا گفته گذاشت وآن اینکه بحث کنونی ما راجع به حیات وحقوق ترکتباران در کشورما به هیچ صورتی به معنی جستجوی راه های اثبات برتری ایشان نسبت به دیگر باشندگان این سرزمین نه بوده ونیست ،هدف ماازین بحث صرفآ توضیح وتبیین ناکارآمد شدن اندیشه ها وطرز دید های برتری جویانۀ قومی وقبیلوی در جهان معاصر ومنجمله در کشور ما است.
مشکل اساسی کشور ما افغانستان درگذشته وحال محکومیت در چنگال استبداد ومحرومیت از عدالت ودموکراسی بوده وهست .تعریف ما همیشه از دموکراسی وعدالت اجتماعی ناقص وبیانگردفاع از منافع قوم وقبیلۀمعینی در عمل بوده چنانیکه ما امروزنیز شاهد آن هستیم که همه ودر همه جا حرف از دموکراسی می زنند ولی در عمل ودر نهاد خود فقط در جستجوی راهی برای اثبات مستحق وغیر مستحق بودن این یا آن گروه قومی در جنگ قدرت جاری با تکیه به اوهامات خون ونژاد،اکثریت واقلیت،آریائی وغیرآریائی ،زبان وفرهنگ،دین ومذهب،بومی ومهاجم وغیره اند ،وهویت انسانی را محض در تعریف هویت قبیلۀ منسوب به خود درک وتمثیل می نمایند وهمیشه بزرگترین لطف آنها در حق سایر باشندگان کشورهمانا ترک هویت وزبان و دیگرداشته های قومی واتنیکی خود وپیوستن به خانوادۀ بزرگ قوم برترو زبان برتربه عنوان آدم های درجه دوو سه الی آخراست،که ما یک چنین درکی از دموکراسی وعدالت اجتماعی را به معنی خنجر زدن از پشت به دمکراسی وعدالت اجتماعی ودعوت جامعه به اطاعت وبردگی بلا قید وشرط ارزیابی وآنرا وقیح ترین شکل استبداد تعریف می نمائیم.
ما باید جدآ باورمند به این عقیده باشیم که انسان ها در هر گوشۀ عالم ودر هر کشوری منجمله کشور مابایدبا هویت های ملی وانسانی خودها زندگی کنند ودر صدد تحقیرو توهین به داشته های انسانی همدیگر نباشند، زیراکه اصل وجودی هویت های مختلف در جهان محصول ارادۀ خالق و تحفۀ ازل است ونه محصول ارادۀاین یا آن گروه معین انسانی.
بناءً اگر ما انسانی بیاندشیم ومنافع انسانی جامعۀخودرا در بازی های قدرت طلبانۀاستبدادی مورد معامله ومقابله قرارندهیم وبا تحمیق وتخدیر مردم بدبخت وفلک زده با اوهامات سلطه جوئی وبرتری طلبی،که بدون آن هم امروز در منطقه وجهان سمبول جهل وفقر عقب ماندگی محسوب می شوند ،با سر خط قرار دادن عناوین قوم برتر زبان برتر،مذهب برتر ،نژاد برتر،فرهنگ برتروغیره به بازی نگیریم وسرنوشت این فلک زده گان راباتبعئیت مزدور منشانه از خواست وارادۀبیگانگان به بیراهه تمدید نه نمائیم ،که این خود جنایتی است بس بزرگ در حق این مردم ،بهتر آن است که ما طرز دید وارادۀ خودرا در رابطه به دیروز وامروزوفردای کشور خود دریک جو واقع بینی وتعصب ستیزی تعویض ودیگراز پختن آش قدرت در آتش جهل ونفاق، تبعیض وتعصب جاهلانه بپرهیزیم،وباشندگان میهن خودرا همه باهم باحقوق وامتیازات ومسئولیت های یکسان در برابر قانون پذیرا شده وجنگ جاهلانۀ سده ها ودهه های گذشته رابا رجوع به اصل های عملی زندگی شهروندی ومدنی خاتمه بخشیم .
تا باشدکه ماهم بتوانیم عملآ کشور خودراازین گرداب مصیبت ها نجات داده ودرقطار دیگرملل گیتی حیات آبرومندانۀ را نصیب شویم.
به امید رسیدن به آن روز.

Geen opmerkingen:

 
  • بازگشت به صفحه اصلی