zondag 20 januari 2008

طلايه دار - شعر از محسن زردادی

به طلایه داران، شب زنده داران و پاسداران مال وجان مردم تقدیم است.
طلایه دار
سیاره وار به گشتست ودرگذار است او
چراغ خانهء شب را طلایه دار است او
غروب مشتری وماه را تماشاگر
طلوع اشعهء خور را درانتظار است او
پس ازرسیدن شب ، روز او شود آغاز
همانشبی که به روزش امید وار است او
کجاست خواب که آید بساحهء دیدش
درآنشبی که درآنساحه پاسدار است او؟
گهی به این وبه آن سمتها نظر دوزد
گهی به سیر بهر گوشه وکنار است او
زترس آنکه کسی قصد مال ما نکند
زشام تا به سحرگاه بیقرار است او
تو درکنار زن وبچه خواب خوش بینی
زفیض آنکه درین لحظه پهره داراست او
برای کودک خود همچو ساعت کوکی
زشام تا بشام دگر بکاراست او
برای فامیل خود مایهء غرور ونشاط
برای دزد وتقل علت فرار است او
کلید وقفل وهمه ثروتی که درکار است
بدست اوست چه باقدر واعتبار است او
چه افتخاری که درکار محترم باشی
یقین که محترم وجای افتخار است او
برای (محسن زردادی) سالهاست دگر
که دوست وهمره وهمکار وهمجواراست او.
م. زردادی

Geen opmerkingen:

 
  • بازگشت به صفحه اصلی