zondag 30 december 2007

فهرست تطبيقی واژگان تركی با هزارگی - قسمت چهارم

قسمتِ چهارم...
*باي‌دادن[=baidadā]=[=هزارگي]=باختن، نيست و نابودكردن(=ضرب‌المثل: دَ اميدِ شاخ دمه بايداد!).باي‌بيردي[=تركي]=به باد داد و نيست كرد(منبع: همان، ص81).*بَبَرداغ[=bābārdağ]=[=هزارگي]=برآمدگي زير گُلو.بوغورداق/بوقورداق[=تركي]=استخوان دو طرف حُلقوم را گويند(منبع: همان، ص89).*بُرداقي[=bordaği]=[=هزارگي]=گاو چاق براي ذبح.بورداق/غ[=تركي]=به‌معني فربه و پَرواره باشد(منبع: همان، ص85).*بَختَه‌وَر[=bābārdağ]=[=هزارگي]=نامي نسبتاً رايج(=بويژه در گذشته) در ميان زنان و دختران هزاره، بَختَه‌وَر[=تركي]=خوشبخت و كامياب، نامي براي دختران(منبع: فرهنگ نامهاي تركي / ص67).*بُغجي[=boğji]=[=هزارگي]=انسان يا حيوان گردن‌كوتاه.بغه/باغا[=مغولي]=در زبان مغولي به‌معناي كوچك، كوتاه‌قامت، كم، اندك، كودك، خردسال و دون‌پايه است( منبع: جامع التواريخ/ ص2322).*بُغُوند/بوغوند[=boğond~buğond]=[=هزارگي]=كُرَوي و كلوله شده، برجستگي در اعضاي بدن يا زمين و غيرهبوغون[=تركي]=بند و مفصلي را گويند كه در اعضاي آدمي و تنهِ درختان باشد(منبع: سنگلاخ، ص89 ).*بَلدَرغو/بَلدَرغان[=bāldārğo]=[=هزارگي]=گُلپر ، نوعي گياه. بالديرغان[=تركي]=ساقِ انجدان، نوعي گياه(منبع: همان، ص80).*بُلاق[=bolağ/q]=[=هزارگي]=جزءِ دوم نام بعضي قراء و مناطقي در هزارستان، از جمله "اُم‌بُلاق"، "تربُلاق"، "سم‌بُلاق" در حِصهِ اول بيسود،"جَربُلاق" و "دزدبُلاق" در يكه‌اُولَنگ، "كاربُلاق" در خطهِ دايزنگي، "گرم‌بُلاق" در حصه دوم بيسود در كجاب، "سَيني‌بُلاق" در تولَخشهِ دايميردادِ/ميدان- وردك(=مثال: پيش شما آمده‌ايم...مطلب‌روا آمده‌ايم....از راه دور آمده‌ايم...خورجين پُر آمده‌ايم....از سربُلاق آمده‌ايم...سينه به‌داغ آمده‌ايم...قد هم‌قراغ آمده‌ايم...دخترسراغ آمده‌ايم!).بوُلاق/غ[=تركي]=چشمهء آب را نامند(منبع: همان، ص91).*بُوترا[=butra]=[=هزارگي]=پراكنده شدن، پاشان شدن(=ضرب‌المثل: از ونگه‌شي، خاك بوترا موكونه!).بوتراماق/غ[=تركي]=پريشان و منقش و متفرق شدن(منبع: همان، ص82).*بُوتهَ[=butā]=[=هزارگي]=درختچه‌هاي كوچك و كوتاه‌قامت در صحاري و كوه‌ها(=ضرب‌المثل: تا باد نزنه، بوته شور نموخره!).بوتا[=تركي]=نهال كوچكِ درخت و رياحين(منبع: همان، ص83).*بُودَنهَ[=bodānā]=[=هزارگي]=پرندۀ معروف، بلدرچين(=ضرب‌المثل: قد زاغ بودَنَه ميگره!).بودَنهَ[=تركي]=بلدرچين(منبع: همان، ص84).*بُور[=bur]=[=هزارگي]=رنگِ خاكي(=ضرب‌المثل: پيش آدم كور، چي‌سرخ، چي‌بور!).بور[=تركي]=واژۀ بور(=Bor) در زبانهاي تركي گروه ل/ر(L/R= ) و بوز(Boz=) در زبانهاي تركي گروهِ ش/ز(z=/ş)=( كه همهءزبانهاي تركي امروز جز زبان «چوواشي» را در بر مي‌گيرد) به‌معناي خاكستري است و بيشتر براي رنگِ اسب، اما بعدها به‌معناي قهوه‌ايِ روشن نيز به كار رفته است( منبع: جامع التواريخ/ ص2324).*بُوربي[=burbi~borbi]=پاشنهءپا.بورباي[=تركي]=دو طرفِ ران را خوانند و «فراغي» نوشته، بُوربُوي رگِ پا بُوَد(منبع: سنگلاخ، ص85).*بُرغَسُو[=borğāso]=[=هزارگي]=نوعي درختچه.بورسو[=تركي]=نوعي گياه(منبع: همان، ص85).*بُورگُوج[=burguj]=[=هزارگي]=عُقاب.بورگود[=هزارگي]=عُقاب[=در لهجهء هزاره‌هاي تركمن].بُوركوت/بورگوت/بوركيت/بؤركؤت/بورغوت[=تركي اوزبيكي/ قزاقي/قرغيزي/تاتاري/تركمني/ اويغوري/ باشغردي]=عُقاب(منبع: همان، ص86 و فرهنگ نامهاي تركي ص376-365 -364 ).*بُوغهَ[=boğā]=[=هزارگي]=گاو نر و جوان.بوغا[=تركي]=گاو و گاوميشِ نر (منبع: سنگلاخ، ص88).بوغا[=تركي اويغوري]=آهو ، گوزن (منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص70).*بُوغُوس[=boğüs]=[=هزارگي]=1- حالتي كه از شدتِ خشم گلو را اشك بگيرد 2- غصه‌ناك3-عبوس و ترشرو.بوخساماق/غ[=büxsamaq/ğ]=[=تركي]=گريه در گلو گره‌گشتن از شدتِ اندوه كه آنرا به عربي غصه گويند و مؤلفين رومي(=تركان عثماني)، به‌معني گريه كردن عاشق در هجران معشوق نوشته، گفته‌اند كه حضرت"نوايي" اين لغت را در محاكمة اللغتين به اين معني تصحيح نموده(منبع: سنگلاخ، ص83).*بولغُو/بُلغُو[=bolğo]=[=هزارگي]=آب‌كشيدن، شُستن. تطهيركردن(=ضرب‌المثل: دان‌خورَه بولغو كو!).بولغا[=تركي]= «..."بولغا" در تركي كهن و "بولا" در برخي زبان‌هاي تركي معاصر: بهم‌خوردن، درهم آميختن مايعات، به جنبش درآمدن...» است(منبع: جامع التواريخ، ص2327ذيل كلمهء بولغاق) بولغوي هزارگي نيز ممكن است از همين مادۀ بولغا مشتق شده باشد.*بُولَك[=bulāk]=[=هزارگي]=قسمت، بخش، دسته.بُولَك[=تركي]=فرقه و گروه(منبع: همان، ص92).*بولوگ[=bulüg]=[=هزارگي]=زياد ، كثير ، فراوان، بوللوق[=تركي]=فراواني( منبع: خودآموز و مكالمات روزمره تركي آذربايجاني/ ص271).*بُولَه=[=bolā]=[=هزارگي]=پسرخاله يا دخترخاله، خاله‌زاده(=ضرب‌المثل: چيلبُولَه‌رَه دَ چيل‌نَو گرگ خورد، از يكديگه‌خو خبر نشد!).بُولَه[=تركي اوزبيكي]=خاله‌زاده(منبع: طبق شنيده‌ها از افراد مطلع).*بََولي[=bāwli]=[=هزارگي]=پرندۀ شكاري تربيت شده. در قديم كه مردم خاطر آسوده داشتند، جوجهء باز و عُقاب را براي شكار تربيت مي كردند و روش تربيت از اين قرار بود كه پر و بال پرندگاني از نوع گنجشك و كبوتر را قيچي مي‌كردند و"بَولي" با يك حركت سزيع آن را شكار مي‌كرد و مي‌دريد و بدين طريق راه و روش شكار را بهتر ياد مي‌گرفت.باؤلي[=مغولي]=باؤلي~باؤليا در زبان مغولي به‌معناي: تعليم و تربيت و پرورش است، بويژه تعليم جانوران و پرندگانِ شكاري(منبع: جامع التواريخ/ ج3، ص2319).چاولي[=تركي آناطولي]=جوجهِ مرغ شكاري طُوغان(=طُغان) يا جوجهِ شاهين كه هنوز به شكار عادت نداده شده باشد (منبع: فرهنگ نامهاي تركي ، ص422).*بُي/بُوي[=boy]=[=هزارگي]=رُطيل، حشره‌اي از خانواده عنكبوتيان.بُي[=تركي]=رُتيلا را نامند(منبع: سنگلاخ، ص98).*بيري[=beri]=[=هزارگي]=عروس(=مثال: دختر، تو رَه موگوم، بيري تو بشنو!).بيري[=مغولي]=عروس(منبع: جامع التواريخ / ج3، ص 2086).

Geen opmerkingen:

 
  • بازگشت به صفحه اصلی