zondag 23 december 2007

فهرست تطبيقی واژگان تركی با هزارگی قسمت سوم

فهرست تطبيقی واژگان تركی با هزارگی

فرستنده : غلام سخی از كانادا

قسمتِ سوم...*

اَيريغ[=āyriğ]=[=هزارگي]=خر و اسبِ نر فحلي.آيغير[=تركي]=نَر(منبع: سنگلاخ، ص32).*ايكه[=āykā]=

[=هزارگي]=مادر.ايكه/اكه[=مغولي]=در زبانِ مغولي به‌معناي "مادر"، "مادري"(=بومي)است(منبع: جامع التواريخ، ج3 ، ص2310).*اركه[=erkā]=[=هزارگي]=انگشتِ شصت.ارناك[=تركي]=انگشت(منبع: سنگلاخ، ص21).*اِركَه‌تو/اِركَه+تو[=erkātü]=[=هزارگي]=نازدانه، نازپرورده(=ضرب‌المثل: بُزغَلِه اِركَه‌تو بَلِه جاگِه صايب خو گيميز موكونه!).اِئركه[=هزارگي]=[=تركي قزاقي/قرغيزي/تركمني/ اوزبيكي]=نازپرورده و نازك(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص25).اَكَه[=تركي اويغوري]=نازپرورده و نازك(منبع: همان، ص33).*اِرگاج/يرگاج[=ergaj~yergaj]=[=هزارگي]=بُزي كه پيشاپيش گله مي‌رود.ايرگاج[=تركي]=بُز نَر سه‌ساله و بَز پيشرو گله(منبع: سنگلاخ، ص61).*اِسپين‌بُولدَك[=spinboldāk]=[=پشتو]=منطقه‌اي در مرز جنوبي افغانستان و پاكستان، قبل از آمدن افغانها/پشتونها به اين منطقه(=بتدريج از دورۀ جانشينانِ اميرتيمور به بعد)، آن نواحي تحتِ نفوذ و حياط خلوتِ هزاره‌هاي جنوبي، بشمول قندهار بوده است. جزءِ دوم اين نام- واژه بولدق/بولداق/غ – به احتمال قوي تاثير زيستِ ترك- مغولها، بشمول اجدادِ هزاره‌ها در قندهار و ديگر مناطق همجوار بوده است. در زبانِ پشتو، عموماً حرف "ق" بصورتِ "ك" تبديل و تلفظ مي‌شود.بُولداق/بولداغ/بولدوغ[=مغولي]=در زبان مغولي به‌معناي تپه است(منبع: جامع التواريخ، ص2258- 2179- 2327).*اُجاق/غ[=ojağ]=[=هزارگي]=ديگدان.اُوجاق/غ[=تركي]=آتشدانِ مطبخ(منبع: سنگلاخ، ص24).*اُچَت/اُوچَت[=ouçāt]=[=هزارگي]=ناگهان و باعجله و بطور عمودي از جا برخواستن.اُوچتي[=تركي]=امر است از پريدن(منبع: همان، ص37).اوچا- اوچا[=تركي]=پَران پَران(منبع: همان).*اُلجَه[=oljā]=[=هزارگي]=غنيمتِ جنگي.اُولجَاي/اولجا/اولجو/اولژا [=مغولي/تركي تركمني/قرغيزي/قزاقي]=غنيمتِ بدست آمده(منبع: جامع التواريخ ص2305 و فرهنگ نامهاي تركي ، ص38).اولجاي[=مغولي]=اولجا از مادۀ اُول(-Ol=)=يافتن، تحصيل‌كردن، كسب‌كردن، بدست‌آوردن +پساوند جا (=Ja) به‌معناي غنيمت، يافته شده، درآمد، سود، تاراج و اسير جنگي است(منبع: جامع التواريخ/ج3 / ص2305).*اُگي/اوگي/اوگه‌يي[=ogi~ogāyi]=[=هزارگي]=اندر ، ناتني.اَگاي[=تركي]=ناپدري(=پدراندر)، نامادري، نابرادري. در لهجهء تركي آذربايجاني=اوگَه‌ي(منبع: سنگلاخ، ص51).*اُوبَه[=obā]=[=هزارگي]=تودهء سنگِ انباشته شده. تپه‌هاي كوچكِ خيمه مانند. همچنين، جزءاول نام منطقه و روستايي در هزارستان[=ارزگان] كه در زمان پروژۀ نسل‌كشي و "هولوكاستِ" هزاره‌ها در زمان عبدالرحمن‌خان، جنگ‌هاي سختي در آنجا درگرفته است: اُبَه‌تو، اين منطقه بعد از فتنهء عبدالرحمن، پاكسازي نژادي و در اختيار افغانهاي متجاوز و غاصب قرار داده شد(=ناقلين).اوبا[=تركي قزاقي]=تپه(منبع: فرهنگِ نامهاي تركي/ ص299).اوبا[=تركي]=خيمه‌هايِ كوچك(منبع: سنگلاخ، ص33).*اُوتقُل/اُودقُل[=ütqol]=[=هزارگي]=نام روستايي در هزارستان/غزني/جاغوري، ايضاً زادگاهِ آيت‌الله العظمي محمد اسحاق‌الفياض از مراجع بزرگِ عراق(=هزاره تبار).اُوت/اُود[=تركي]=1- گياه و علف 2-آتش( منبع: همان، ص35).اوت[=تركي آذربايجاني]=علف( منبع: خودآموز و مكالمات روزمره تركي آذربايجاني/ ص270).*اُور[=or]=[=هزارگي]=اولادۀ يك پدر ، طايفهءكوچكي كه همه از تُخمهء يك پدر باشند. مثال: اُورفلاني: بني‌فلاني، يا آلِ فلان.اوروو[=تركي قزاقي]=قبيله، طايفه، خاندان(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص321).اوروغ[=تركي]=از ريشه اور[=ur]=تركي=گذاشتن، پاشيدن در اصل به‌معناي: دانه، تخم و بذر است در ديوان لغات‌الترك كاشغري تنها به‌همين معنا آمده و در اصطلاح به‌معناي: نسل، سلاله، فرزندانِ يك نياي مشترك، دوده، دودمان، نژاد، خاندان، خويشاوند و قبيله است( منبع: جامع التواريخ/ ص 2301).اوروغ/ق[=تركي]=خويش و تبار و منسوبان و متعلقات را گويند(منبع: سنگلاخ، ص44).*اورخان[=orxan]=[=هزارگي]=نام منطقه و رودخانه‌اي فرعي در هزارستان: 1- دايكُندي از توابع ولايتِ اُرزگان 2- ناوه‌ميش باغران از توابع ولايتِ هلمند(=شمال اين ولايت).اورخان[=تركي]=سردار جنگآورانِ تُرك(منبع: فرهنگِ نامهاي تركي، ص304).اورخان[=تركي]=از آباء و اجدادِ تركان در تركستان قديم، فرزند يافث ابن نوح، حاكم و والي شهر(منبع: همان، ص319)*اُوركهَ[=orkā]=[=هزارگي]=ييلاق‌گاه.اولكهَ[=تركي]=سرزمين، وطن(منبع: همان، ص 324).*اوزداغ[=üzdağ]=[=هزارگي]=نام روستائي در هزارستان/غزني/ناوور(=اتفاقاً اين منطقه كاملا كوهستاني و سردسير است).اؤزداغ[=تركي]=كوهِ حقيقي(منبع: همان ص313). *اُوج/اُج[=üj]=[=هزارگي]=اشياءِ نوك تيز در حال عمودي بشمول كوه‌هاي مخروطي و نوك تيز. اوج[=تركي]=نوك و دم و سَر هر چيز(منبع: سنگلاخ، ص38).اوچ[=تركي]=به‌معناي سَر، انتها، نوك، پايان چيزي است و به‌همين معنا در "سنگ نبشته‌هاي اورخون" آمده است. (منبع: جامع التواريخ / ص 2133).*اُوج/اُج[=üj]=[=هزارگي]=كينه و نفرت و لجبازي.اوج[=تركي]=انتقام(منبع: سنگلاخ، ص38).اؤج[=تركي آذربايجاني]=انتقام( منبع: خودآموز و مكالمات روزمره تركي آذربايجاني / ص238).*اُوچ‌تُركان[=üçtorkan]=[=هزارگي]=نام روستايي در هزارستان/غزني/چَغَتو(منبع: سرزمين و رجال هزاره جات، نائل، ص46)اوچ[=تركي]=عددِ سه(منبع: سنگلاخ، ص37).*اُوچي[=oçi]=[=هزارگي]=نوشيدن.ايچماك[=تركي]=نوشيدن، شُرب(منبع: همان، ص59).*اُگرَه/اُوگرَه[=ogrā]=[=هزارگي]=آش، كشكاب.اوكرا[=تركي]=آشِ رشته(منبع: همان، ص52).*اُلار/اُولار[=oular~olar]=[=هزارگي]=كبكِ زرين[=در لهجهء هزارۀ تركمني](5).اولار[=تركي]=كبكِ نر(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص308). *اُولوم[=olum]=[=هزارگي]=گذرگاهِ آب، همچنين اسم دو روستا در هزارستان/1-غزني/جاغوري: اُولوم‌قَدَه، 2-نام قريه‌ايست در حصهءاول ولسوالي بيسود(=غرب ولايتِ ميدان-وردك) در كنار رودخانه هلمند: فراخ‌اُولُوم.يولوم[=تركي]=معبر آب(منبع: سنگلاخ، ص268).*باتور[=batur]=[=هزارگي]=جسور ، بي‌باك، قهرمان، دلاور ، ايضاً نام شماري از نياكانِ طوائف گوناگون هزاره: جرغَي‌باتور، ياري‌باتور، اورباتور ، ميرباتور. همچنين جزءِ دوم نام منطقه‌اي در هزارستان/اُرزگان/كِجران: قره‌باتور(=ضرب‌المثل: جنگ ناديده باتوره، مهمان ناديده جوانمرد!).باتور/باتير/بهادر[=تركي قزاقي/تاتاري/تركمني/مغولي]=پهلوان، يل، جوانمرد، قهرمان، دلير( منبع: جامع التواريخ/ ص2328 و فرهنگ نامهاي تركي/ ص347- 348).اولان‌باتور[=مغولي]=نام پايتخت مغولستان، به‌معناي: قهرمانِ سُرخ‌پوش(منبع:به نقل از گويندۀ يك فيلم مستند امريكايي در مورد مغولستان در تلويزيون ايران).*باي[=bai]=[=هزارگي]=ثروتمند(=ضرب‌المثل: سوخ سير نموشه، دوز باي!).باي[=تركي]=ثروتمند(منبع: سنگلاخ، ص81).ادامه در پُستِ بعدي...+ نوشته شده توسط ata yurt در سه شنبه هفتم آذر 1385 و ساعت 11:20 فهرست تطبیقی واژگان ترکی با هزارگی(=قسمت چهارم)قسمتِ چهارم...*باي‌دادن[=baidadā]=[=هزارگي]=باختن، نيست و نابودكردن(=ضرب‌المثل: دَ اميدِ شاخ دمه بايداد!).باي‌بيردي[=تركي]=به باد داد و نيست كرد(منبع: همان، ص81).*بَبَرداغ[=bābārdağ]=[=هزارگي]=برآمدگي زير گُلو.بوغورداق/بوقورداق[=تركي]=استخوان دو طرف حُلقوم را گويند(منبع: همان، ص89).*بُرداقي[=bordaği]=[=هزارگي]=گاو چاق براي ذبح.بورداق/غ[=تركي]=به‌معني فربه و پَرواره باشد(منبع: همان، ص85).*بَختَه‌وَر[=bābārdağ]=[=هزارگي]=نامي نسبتاً رايج(=بويژه در گذشته) در ميان زنان و دختران هزاره، بَختَه‌وَر[=تركي]=خوشبخت و كامياب، نامي براي دختران(منبع: فرهنگ نامهاي تركي / ص67).*بُغجي[=boğji]=[=هزارگي]=انسان يا حيوان گردن‌كوتاه.بغه/باغا[=مغولي]=در زبان مغولي به‌معناي كوچك، كوتاه‌قامت، كم، اندك، كودك، خردسال و دون‌پايه است( منبع: جامع التواريخ/ ص2322).*بُغُوند/بوغوند[=boğond~buğond]=[=هزارگي]=كُرَوي و كلوله شده، برجستگي در اعضاي بدن يا زمين و غيرهبوغون[=تركي]=بند و مفصلي را گويند كه در اعضاي آدمي و تنهِ درختان باشد(منبع: سنگلاخ، ص89 ).*بَلدَرغو/بَلدَرغان[=bāldārğo]=[=هزارگي]=گُلپر ، نوعي گياه. بالديرغان[=تركي]=ساقِ انجدان، نوعي گياه(منبع: همان، ص80).*بُلاق[=bolağ/q]=[=هزارگي]=جزءِ دوم نام بعضي قراء و مناطقي در هزارستان، از جمله "اُم‌بُلاق"، "تربُلاق"، "سم‌بُلاق" در حِصهِ اول بيسود،"جَربُلاق" و "دزدبُلاق" در يكه‌اُولَنگ، "كاربُلاق" در خطهِ دايزنگي، "گرم‌بُلاق" در حصه دوم بيسود در كجاب، "سَيني‌بُلاق" در تولَخشهِ دايميردادِ/ميدان- وردك(=مثال: پيش شما آمده‌ايم...مطلب‌روا آمده‌ايم....از راه دور آمده‌ايم...خورجين پُر آمده‌ايم....از سربُلاق آمده‌ايم...سينه به‌داغ آمده‌ايم...قد هم‌قراغ آمده‌ايم...دخترسراغ آمده‌ايم!).بوُلاق/غ[=تركي]=چشمهء آب را نامند(منبع: همان، ص91).*بُوترا[=butra]=[=هزارگي]=پراكنده شدن، پاشان شدن(=ضرب‌المثل: از ونگه‌شي، خاك بوترا موكونه!).بوتراماق/غ[=تركي]=پريشان و منقش و متفرق شدن(منبع: همان، ص82).*بُوتهَ[=butā]=[=هزارگي]=درختچه‌هاي كوچك و كوتاه‌قامت در صحاري و كوه‌ها(=ضرب‌المثل: تا باد نزنه، بوته شور نموخره!).بوتا[=تركي]=نهال كوچكِ درخت و رياحين(منبع: همان، ص83).*بُودَنهَ[=bodānā]=[=هزارگي]=پرندۀ معروف، بلدرچين(=ضرب‌المثل: قد زاغ بودَنَه ميگره!).بودَنهَ[=تركي]=بلدرچين(منبع: همان، ص84).*بُور[=bur]=[=هزارگي]=رنگِ خاكي(=ضرب‌المثل: پيش آدم كور، چي‌سرخ، چي‌بور!).بور[=تركي]=واژۀ بور(=Bor) در زبانهاي تركي گروه ل/ر(L/R= ) و بوز(Boz=) در زبانهاي تركي گروهِ ش/ز(z=/ş)=( كه همهءزبانهاي تركي امروز جز زبان «چوواشي» را در بر مي‌گيرد) به‌معناي خاكستري است و بيشتر براي رنگِ اسب، اما بعدها به‌معناي قهوه‌ايِ روشن نيز به كار رفته است( منبع: جامع التواريخ/ ص2324).*بُوربي[=burbi~borbi]=پاشنهءپا.بورباي[=تركي]=دو طرفِ ران را خوانند و «فراغي» نوشته، بُوربُوي رگِ پا بُوَد(منبع: سنگلاخ، ص85).*بُرغَسُو[=borğāso]=[=هزارگي]=نوعي درختچه.بورسو[=تركي]=نوعي گياه(منبع: همان، ص85).*بُورگُوج[=burguj]=[=هزارگي]=عُقاب.بورگود[=هزارگي]=عُقاب[=در لهجهء هزاره‌هاي تركمن].بُوركوت/بورگوت/بوركيت/بؤركؤت/بورغوت[=تركي اوزبيكي/ قزاقي/قرغيزي/تاتاري/تركمني/ اويغوري/ باشغردي]=عُقاب(منبع: همان، ص86 و فرهنگ نامهاي تركي ص376-365 -364 ).*بُوغهَ[=boğā]=[=هزارگي]=گاو نر و جوان.بوغا[=تركي]=گاو و گاوميشِ نر (منبع: سنگلاخ، ص88).بوغا[=تركي اويغوري]=آهو ، گوزن (منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص70).*بُوغُوس[=boğüs]=[=هزارگي]=1- حالتي كه از شدتِ خشم گلو را اشك بگيرد 2- غصه‌ناك3-عبوس و ترشرو.بوخساماق/غ[=büxsamaq/ğ]=[=تركي]=گريه در گلو گره‌گشتن از شدتِ اندوه كه آنرا به عربي غصه گويند و مؤلفين رومي(=تركان عثماني)، به‌معني گريه كردن عاشق در هجران معشوق نوشته، گفته‌اند كه حضرت"نوايي" اين لغت را در محاكمة اللغتين به اين معني تصحيح نموده(منبع: سنگلاخ، ص83).*بولغُو/بُلغُو[=bolğo]=[=هزارگي]=آب‌كشيدن، شُستن. تطهيركردن(=ضرب‌المثل: دان‌خورَه بولغو كو!).بولغا[=تركي]= «..."بولغا" در تركي كهن و "بولا" در برخي زبان‌هاي تركي معاصر: بهم‌خوردن، درهم آميختن مايعات، به جنبش درآمدن...» است(منبع: جامع التواريخ، ص2327ذيل كلمهء بولغاق) بولغوي هزارگي نيز ممكن است از همين مادۀ بولغا مشتق شده باشد.*بُولَك[=bulāk]=[=هزارگي]=قسمت، بخش، دسته.بُولَك[=تركي]=فرقه و گروه(منبع: همان، ص92).*بولوگ[=bulüg]=[=هزارگي]=زياد ، كثير ، فراوان، بوللوق[=تركي]=فراواني( منبع: خودآموز و مكالمات روزمره تركي آذربايجاني/ ص271).*بُولَه=[=bolā]=[=هزارگي]=پسرخاله يا دخترخاله، خاله‌زاده(=ضرب‌المثل: چيلبُولَه‌رَه دَ چيل‌نَو گرگ خورد، از يكديگه‌خو خبر نشد!).بُولَه[=تركي اوزبيكي]=خاله‌زاده(منبع: طبق شنيده‌ها از افراد مطلع).*بََولي[=bāwli]=[=هزارگي]=پرندۀ شكاري تربيت شده. در قديم كه مردم خاطر آسوده داشتند، جوجهء باز و عُقاب را براي شكار تربيت مي كردند و روش تربيت از اين قرار بود كه پر و بال پرندگاني از نوع گنجشك و كبوتر را قيچي مي‌كردند و"بَولي" با يك حركت سزيع آن را شكار مي‌كرد و مي‌دريد و بدين طريق راه و روش شكار را بهتر ياد مي‌گرفت.باؤلي[=مغولي]=باؤلي~باؤليا در زبان مغولي به‌معناي: تعليم و تربيت و پرورش است، بويژه تعليم جانوران و پرندگانِ شكاري(منبع: جامع التواريخ/ ج3، ص2319).چاولي[=تركي آناطولي]=جوجهِ مرغ شكاري طُوغان(=طُغان) يا جوجهِ شاهين كه هنوز به شكار عادت نداده شده باشد (منبع: فرهنگ نامهاي تركي ، ص422).*بُي/بُوي[=boy]=[=هزارگي]=رُطيل، حشره‌اي از خانواده عنكبوتيان.بُي[=تركي]=رُتيلا را نامند(منبع: سنگلاخ، ص98).*بيري[=beri]=[=هزارگي]=عروس(=مثال: دختر، تو رَه موگوم، بيري تو بشنو!).بيري[=مغولي]=عروس(منبع: جامع التواريخ / ج3، ص 2086).ادامه در پُستِ بعدي...+ نوشته شده توسط ata yurt در سه شنبه هفتم آذر و ساعت 11:17 فهرست تطبیقی واژگان ترکی با هزارگی)

Geen opmerkingen:

 
  • بازگشت به صفحه اصلی