zondag 13 april 2008

فهرست تطبیقی واژگان ترکی با هزارگی(=قسمت دوازدهم)

فهرست تطبیقی واژگان ترکی با هزارگی(=قسمت دوازدهم)
قسمتِ دوازدهم...

*قوروت/د[=qurut]=[=هزارگي]=كشك(=ضرب‌المثل: قند و قوروت پيش‌شي يگه!).
قوروت[=تركي]=كشك(منبع: همان، ص214).

*قودَه[=qudā]=[=هزارگي]=پدر يا مادر داماد و عروس(=مثال: پيله[=پياله] چَدَك از قودَغُو...نانِ ككرَك از قُودَغُو...حلواي كَمَك از قودَغو!).
قودا[=تركي]=قبيله را گويند كه دختر مي‌دهند(منبع: همان، ص212).

*قوش[=quş]=[=هزارگي]=به‌معناي جمع و يكجا است[=در لهجهء دايزنگي].
قوش‌دَلجي كردن[=quşdālji]=[=هزارگي]=بسيج كردن(=مثال: خانه را پُر زر كنوم...خرج گَلِه[=قلين]دختر كنوم...گاو اَلَه چبچي كنوم...آغيل‌رَه قوش‌دَلجي كنوم!).
قوش[=تركي]=قوش در زبان تركي از جمله به‌معناي به‌هم پيوستن، توأم شدن و متحد شدن مي‌باشد(منبع: جامع التواريخ، ج3، ص2395-2396 ذيل كلمات قوشاؤل و قوشيقول).

*قوغ[=qoğ]=[=هزارگي]=زغالِ گداخته و ايضاً جزءِ اول نام دو نوع گياه كه در كوه‌ها و مزارع هزارستان مي‌رويد: قوغ‌مار ، قوغ‌قَرغَنَه(=ضرب‌المثل: آهو رَه نكُشته شيخَه بَلِه قوغ نَيِل!).
قوغ[=تركي]=به تركي رومي شرارۀ آتش بود(منبع: سنگلاخ، ص216).

*قُل[=qol]=[=هزارگي]=دره، سرزمين، منطقه، ناحيه، روستا و ايضاً جزئي از نام شمار زيادي از قراء و مناطقي در هزارستان مثل: قره‌قُل، سياقُل، قلِ‌خويش و...(=ضرب‌المثل: سَگ‌خورَه دَ قُل كته كو، باچه‌خورَه دَ شار!).
قُلبَه‌ی/قُل+بَي[=تركي]=حاكم و امير يك ناحيه، بَه‌ی گول[=Bāygül]بَي+گول=بيگ و سرور نيكو(منبع: فرهنگِ نامهاي تُركي/ص524- 372).

*قول/قُل[=qol]=[=هزارگي]=بازو.
قول[=تركي آذربايجاني]=بازو( منبع: خودآموز و مكالمات روزمره تركي آذربايجاني/ ص231).
قول[=تركي]=دست(منبع: سنگلاخ، ص217).

*قولاني[=qulani]=[=هزارگي]=جزءِ آخر نام منطقه‌اي در هزارستان/اُرُزگان/دايكندي(4): دهنِ ناوه‌قولاني. ايضاً نام نوعي گياه كه در كوه‌هاي هزارستان مي‌رويد: قولان.
قولان‌خاتون[=تركي]=نام دختر طاير اوسون آخرين امير ترك نژادِ مركيت و همسر چنگيزخان(منبع: فرهنگ نامهاي تركي/ ص169).

*قولَغَي[=qolāğāi]=[=هزارگي]=دُزد(=ضرب‌المثل: تا كوتَه‌رَه خونده‌شي قولَغَي نگويه، كسي‌ديگه، نموگه!).
قالتاغاي[=تركي]=كسي را گويند كه غلب و دغل باشد و در كارها خلط كند(منبع: سنگلاخ، ص206).

*قونغوز/قانغوز[=qunğoz]=[=هزارگي]=نوعي حشرۀ سياه‌رنگ از خانوادۀ سخت‌پوستان(=ضرب‌المثل: قونغوز و قُلبَه رافتو!).
قونغوز[=تركي]=جانوريست سياه كه آنرا به عربي جعل و به فارسي گوگردانك گويند(منبع: سنگلاخ، ص219).

*قويماغ[=quimağ]=[=هزارگي]=نام منطقه‌اي در هزارستان، حوالي "دشتِ ناوور" و اجرستان از توابع ولايتِ غزني، اگر اشتباه نكنم اين منطقه خاص در اشغال افغانهاي غاصب است(=بعد از عبدالرحمن).
قويماغ/ق[=تركي]=1- به‌معني گذاشتن 2- به ريختن آب اطلاق مي‌شود(منبع: همان، ص 219 و خودآموز و مكالمات روزمره تركي آذربايجاني / ص279).

*قياغ/ق[=qiağ]=[=هزارگي]=1- نوعي علف و چمن 2- نام دره‌اي معروف در هزارستان/غزني/چَغَتو ، همچنين نام منطقه‌اي در ولسوالي لعل و سرجنگل، از توابع ولايت غور: قياغَك/قياغ+ك=قياغَك.
قياغ/ق[=تركي]=گياهي ريز و خشك را خوانند(منبع: سنگلاخ، ص225).

*قَيرُو[=qāiro]=[=هزارگي]=حسرت.
كايغو[=تركي تاتاري]=حسرت(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص179).

*قيزيل/قزل[=qizil]=[=هزارگي]=نام روستاهاي متعدد در هزارستان، از جمله روستايي در ولسوالي لعل و سرجنگلِ غور و هم اُرزگان كه دومي كوه‌هايي متمايل به رنگِ سرخ دارد.
قيزيل/غيزيل/قزل[=تركي تركمني و آذربايجاني]=سُرخ، "غيزيل و قيزيل" در زبان تركي تركمني و هم آذربايجاني، به‌معناي "طلا" مي‌باشد( منبع: همان، ص223 و فرهنگ نامهاي تركي/ ص163خودآموز و مكالمات روزمره تركي آذربايجاني/ ص268).

*قيسَه[=qisā]=[=هزارگي]=گوسفند چهارساله.
قيسقه[=تركي]=حيواني كه آبستن نباشد(منبع: سنگلاخ، ص224).

*قيماق/غ[=qāimağ]=[=هزارگي]=سرشير.
قيماق[=تركي]=پردۀ رقيقي كه بر روي شير بندد(منبع: همان، ص211).

*قيچيغ[=qiçiğ/q]=[=هزارگي]=زير بغل.
قيجيغ[=تركي]=انگشت به زير بغل كسي زدن، پا را خاريدن كه شخص به خنده آيد(منبع: همان، ص221).

*قيغ[=qiğ]=[=هزارگي]=پشگل، فضلهِ گوسفند و بُز.
قيق[=تركي]=پشگل(منبع: همان، ص224).

*قيليغ/قيليخ[=qiliğ]=[=هزارگي]=خو و طبيعت.
قيليغ[=تركي]=خو و طبيعت(منبع: همان، ص224).

*قيمه‌قيمه[=qimā-qimā]=[=هزارگي]=ريز ريز.
قيمه[=تركي]=گوشتي را گويند كه ريز ريز كرده باشند(منبع: همان، ص225).

*كالُو[=kalo]=[=هزارگي]=نام كوتل و منطقه‌اي در هزارستان/باميان.
كالو[=تركي قرقيزي]=ذوق و شوق، اشتياق، آرزو، خواهش(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص177).
كالو[=تركي تركمني]=نام يكي از رده‌هاي فرعي از ايلِ تكّه‌تركمن(منبع: همان، ص539).

*كاكل[=kakol]=[=هزارگي]=موي بلند و دسته شدۀ فرق سر(مثال: مه‌قربانت شوم باچهِ تغايي...تفنگ در شانه‌ات مثل سپاهي...تفنگ در شانه‌ات، كاكل پس گوش...ندارم طاقتِ يكدم جدايي!).
كاكل[=تركي]=در زبانِ مغولي به‌معناي موي بلند، گيسو، موي پيشاني اسب، سينه پرندگان و يال و دم اسب است(منبع: جامع التواريخ، ج3، ص2398).
كئكيل[=تركي قزاقي]=كاكل(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص175).
كاكول[=تركي آناطولي]=تاج و كاكل مرغان(منبع: همان، ص177).
كاكيل[=تركي اوزبيكي]=كاكل(منبع: همان).
ككيل[=تركي تركمني و آذري]=كاكل(منبع: همان، ص 180).
كؤكول[=تركي قرغيزي]=كاكل(منبع: همان، ص189).
كؤكوله[=تركي اويغوري]=كاكل(منبع: همان).

*كاكورتَك[=kakurtāk]=[=هزارگي]=برجستگي زير حلق.
گيگيردَك[=تركي]=غضروف و برآمدگي نايِ حلق بود(منبع: سنگلاخ، ص239).

*كَچََهَ[=kāçā]=[=هزارگي]=1- بد اصل، نامرغوب 2- لغات و كلماتي كه تكلم آن مشكل باشد.
كچه[=تركي]=كسي كه زبان او گرفته باشد كه هيچ نتواند گفت و سخنان او مفهوم نتواند شد(منبع: همان، ص226).

*كُرپه/كورپَه[=korpā]=[=هزارگي]=گياهانِ تازه رسته، مخصوصاً شبدر و رشقه(=يونجه).
كورپَه[=تركي]=يونجهء نيم‌رس تازه را خوانند(منبع: همان، ص232)..
كورپه‌گول/كورپه+گول[=تركي آناطولي]=گُل تر و تازه و باطراوت(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص189).

*كَرگ[=kārg]=[=هزارگي]=كرگدن(=مثال: بي پوستِ كرگِجنگي، كاغذ سپر نموشه....بيگانه هر چه باشد پشتِ پدر نموشه!).
كئرگ[=تركي تركمني]=كرگدن(منبع: همان، ص532).
كئريك[=تركي قزاقي و قرغيزي]=كرگدن(منبع: همان).

*كُرمَك[=kormāk]=[=هزارگي]=ريزريز، مثلا قطعات ريرريز شده هيزم و بعضي موارد ديگر.
كيسماك[=تركي]=به‌معني بريدن باشد(منبع: سنگلاخ، ص239).

*كُرَنگ[=korāng]=[=هزارگي]=اسبِ سرخ‌رنگ.
كورنگ[=مغولي]=در زبانِ مغولي به‌معناي قهوه‌اي تيره، خرمايي، بنفش تيره است و بيشتر براي توصيف رنگِ اسب به كار مي‌رود (منبع: جامع التواريخ، ص2403).

*كُلنگيكردن[=kolāngi-kardān]=[=هزارگي]=حالتِ حمله و جنگ به خود گرفتن.
كيلُنگ[=مغولي؟ ]=در زبانِ مغولي از مادهء كيلُوي: چپ چپ نگاه كردن، به معناي احول و كاژ است(منبع: جامع التواريخ/ص2400).

ادامه در پُستِ بعدي...
+ نوشته شده توسط ata yurt در سه شنبه هفتم آذر 1385 و ساعت 10:40 |

Geen opmerkingen:

 
  • بازگشت به صفحه اصلی