فهرست تطبیقی واژگان ترکی با هزارگی(=قسمت سیزدهم)
قسمتِ سيزدهم...*كمپيرَك/كمپير+ك[=kāmpirāg]=[=هزارگي]=زنِ پير و ايضاً نام منطقهاي در هزارستان/از توابع وُلُسوالي "دوشي" ولايتِ َبغلان. ساكنين اين منطقه عمدتاً هزارههاي اسماعيلي مذهب و نيز اهلسُنت هستند. همچنين نام مراسمي تفريحي، آييني و سنتي در بين بخشي از مردمانِ هزارستان كه در ايام نزديك به عيد نوروز، در بعضي روستاها انجام ميشود.
كمپير[=تركي- فارسي؟]=زن پير و فرتوت(منبع: سنگلاخ، ص228).
*كُندَلُو/كُندَلان[=kondālo]=[=هزارگي]=راهِ اُريب، منحني، بسويِ انحنا(=مثال: راهِ كُندَلُو، رايشي اَوارَه[همواره]... ديدهمو قد گندم پيداواره...ديدَه، قد گندم پوجي موكونه... پوجيكَدهء يار دَ دلمو خارَه).
كوندهلان[=تركي]=بيراه، مُورب، كج و خلافِ جهت(منبع: همان، ص236).
*كوتل[=kotāl]=[=هزارگي]=1-گردنهءكوه 2-حيواني را با افسار از دنبالِ خود كشيدن(=كوتلكردن)=(ضربالمثل: از بيسگي، بزغَلَه كوتل موكونه).
كوتل[=مغولي]=در زبان مغولي بهمعناي گردنهء كوه، گردنهء پست و راهنماي سواره است(منبع: جامع التواريخ، ص2401).
*كوچوك[=küçük]=[=هزارگي]=تولهِ(=بچهِ) سگ(=ضربالمثل: بَچكيچَهرَه دَ بَچكيچَگيشي، كوچوگَه دَ كوچوگيشي!)،
كوچوك[=تركي]=سگبچه را گويند(منبع: همان،ص231).
*كَيپَنَك[=kipānāk]=[=هزارگي]=نوعي بالاپوش نمدي(=ضربالمثل: بارونَه گذرنده، كيَپنَك سر موكونه!).
كپنك[=تركي]=نوعي لباس نمدي كه فقرا دوخته و بر دوش ميگيرند(منبع: سنگلاخ، ص226).
*كيرپَك[=kirpāk]=[=هزارگي]=مُژه چشم(=ضربالمثل: كيرپَك دَ چشم گِرنگي ندَرَه!).
كيرپيك[=تركي]=مژگان(همان، ص238)
*كيكرََه/كِكرَه[=kekrā~kikrā]=[=هزارگي]=آروغ زدن.
گيگيرما[=تركي]=بهمعني آروغ باشد كه به عربي جشا گويند(منبع: سنگلاخ، ص239).
گيگيرماك[=تركي]=بهمعني آروق زدن بود(منبع: همان).
*كيموك[=keymug]=[=هزارگي]=استخوان غضروفي.
گموك[=تركي]=به تركي رومي(=تركيه امروزي)استخوان بود، جغتائيه به ضم كاف اول استعمال نمايند(منبع: سنگلاخ، ص228).
گميردك[=تركي]=به تركي رومي استخواني بود كه مثل گوشت نرم است و آن را به عربي غضروف گويند(منبع: همان).
گوموك[=تركي]=بهمعني استخوان يود و روميه به فتح كاف اول تلفظ مي كند(منبع: سنگلاخ، ص235).
*گندوگ/گِندو+گ[=k/gendüg]=[=هزارگي]=سگِ نر قوي هيكل(=ضربالمثل: تا قنچيق دم نزنه، كِندوك نمِيَه!).
گندو[=مغولي]=جنس نر جانوران گوشتخوار(منبع: جامع التواريخ، ج3، ص2408ذيل كلمهء گندوچينه).
*گِتَه/گِيتَه[=gitā]=[=هزارگي]=تعقيبكننده، كمين.
گِتَه[=مغولي]=دزدانه سوي شكار خراميدن، مواظبت كردن، پاييدن، انتظاركشيدن، جاسوسي كردن(منبع: همان، ص2408).
كئيين[=تركي اويغوري]=تعقيب كننده، ردياب و ردگير. ممكن است "گيته" هزارگي-مغولي و "كئيين" تركي اويغوري از يك ريشه باشند و يا گيته دگرگون شدۀ همان كئيين است(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص533).
*گُرجي[=gorji]=[=هزارگي]=تولهِ سگ، پاپي[=درلهجه دايزنگي].
گُرجي[=تركي]=توله سگ(منبع: سنگلاخ، ص232).
*گزَك[=gāzāk]=[=هزارگي]=زخمي كه سرمازده و خيس شده باشد و سير طبيعي ترميم خود را طي نكند.
گزَك[=تركي]=علتي است كه از سرمازدگي در رگ و اعضا و زخم بهم رسد(منبع: همان، ص227).
*گَلَه[=gālā]=[=هزارگي]=شيربهاي عروس(=ضربالمثل: از گَلِهدختر و خونِ پدر، كسي سير نموشه!).
قلنگ[=تركي]=قالينگ در زبان تركي متأخر به صورت قالين(=qalin)، قاليم(=qalim) در آمده است بهمعناي: مِهر و كابين(منبع: جامع التواريخ، ص2388).
قالين[=تركي]=مالي بود كه داماد در خواستگاري به خانهء عروس ميفرستد(منبع: سنگلاخ، ص207).
گئلين[=تركي تركمني]=عروس(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص191).
گلين[=تركي آذري]=عروس(منبع: خودآموز مكالمات روزمره تركي آذربايجاني/ ص269 ).
كئلين[=تركي قزاقي/قرغيزي/اوزبيكي/اويغوري]=عروس(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص175).
كيلين[=تركي باشغردي و تاتاري]=عروس(منبع: همان، ص188).
غالينگ[=تركي تركمني]=جهيزيه(منبع: همان، ص162)
*لاچين[=laçin]=[=هزارگي]=در ازمنهء قديم، نام يكي از طوائفِ هزاره بوده است(=اميرخسرو دهلوي ملقب به طوطي هند، از همين قبيله بوده است).
لاچين[=تركي]=شاهين باشد(منبع: سنگلاخ، ص241).
*لُوج[=lüj]=[=هزارگي]=برهنه، لُخت(=ضربالمثل: پايلوچ از آو نمي ترسه!).
لُوج[=تركي]=برهنه و عريان(منبع: همان، ص242).
*ماخ[=max]=[=هزارگي]=بوسيدن، بوسه(=ضربالمثل: ماخ مَيَندَر، دَندو دَرَه!/ بوسيدنِ مادراندر، دندان دارد).
مَخ[=تركي]=بوسه( منبع: همان، ص243).
*ماركهَ[=markā]=[=هزارگي]=مَجمَع، مجلس، اين كلمه ممكن است همان معركهء فارسي باشد.
نركه[=تركي]=جرگه، حلقه زدن(منبع: همان، ص248).
*مال[=maal]=[=هزارگي]=1- ثروت 2-احشام و دام.
مال[=مغولي]=در زبان مغولي بهمعناي چهارپاي اهلي و گله اسب و گاو و گوسفند و غيره است(منبع: جامع التواريخ، ص2410).
*مَختَه[=māxtā]=[=هزارگي]=اشعاري حماسي كه در تحسين از رشادتها و دلاوريها و قهرمانيهاي شخص مقتول با صدا و آهنگي حزين خوانده ميشود(=از معروفترين آنها مختهء"فيضوخو"[=فيض محمدخان] " نجفبيگِ شيرو"، " گلمحمدخان" و "صفدرخانِ جاغوري" ميباشد كه اين افراد تماماً در حوادثِ سياسي كشته شده اند. دو شخص اولي از خوانين هزاره بودند كه در مقابله با كوچيها و متجاوزان افغان[=در هنگام پيشروي و سرقت اراضي و سرزمين هزارستان توسط آن اجانب] به شهادت رسيدند، يكي در "قرهباغ" غزني و ديگري هم در نقطهاي ديگر از هزارستان كه نام آن را فراموش كرده ام). مَختَه به آن شكل قديم، امروزه در بين هزارهها در حال فراموشي است و مَختَههاي فوق مربوط به گذشته[=اواسط نيمهء اول قرن بيست] هستند. مَختَههاي قبلتر از آن، به سبب نبود سُنتِ نوشتاري و مكتوب در بين آنها در آن ايام، و هم بعدتر به دليل نابساماني هاي هنگام و بعد از نسلكشي و "هلوكاستِ" هزارهها در دورۀ عبدالرحمنخان، به كلي از ياد و خاطر و ذهن مردم رفته است.
ماقتا[=maqta]=[=تركي]=بهمعني تعريف و تحسين باشد(منبع: سنگلاخ، ص241).
*مِرگَن[=mergān]=[=هزارگي]=شكارچي ماهر.
مِرگَن[=تركي]=تفنگچي(منبع: سنگلاخ، ص243).
*مَسكَه[=māskā]=[=هزارگي]=روغن خامي است كه از ماست گرفته ميشود.
مَسكمه[=تركي]=روغن تازه را گويند(منبع: سنگلاخ، ص241).
*ناوور[=nawür]=[=هزارگي]=حوضچه و آبگيرخاكي و ايضاً نام يك ولسوالي در هزارستان/شمال ولايتِ غزني
ناوير[=تركي تركمني]=بركه(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص222).
*نَر[=nār]=[=هزارگي]=1- جنس مذكر 2- دلاور ، دلاورانه(=مثال 1- صفدرخانِ بربري... مُلكَه گرفت نَروَري[=دلاورانه]. 2- دولَه[=دهل] زَدُم دَمبَكي.... بيريرَه بردُم نَرَهكي).
نَر[=تركي]=دلاور ، نر+تورك/نرتورك=توركِ دلاور. نر+قاشقاي/نَرقاشقاي=دلاور قشقائي. ايضاً: نرقاپلان، نرپولاد و...(منبع: همان، ص586 – 587).
*نَغَهچي[=nāğāçi]=[=هزارگي]=برادر مادر[=درلهجه دايزنگي]=(ضربالمثل: آو سونِ پَغَچي مُورَه، جِيَه سونِ نَغَهچي!).
ناغاشي[=تركي قزاقي]=دائي، برادر مادر(منبع: همان، ص583).
*وُلُوس/اُلُس[=wolos~olus]=[=هزارگي]=مردم(=ضربالمثل: اگه مَنِه خانَه اتفاق بَشَه زور آغيلَه دَرَه، اگه مِنِه آغيل اتفاق بَشَه زور اولوسَه).
اولوس[=تركي]=ملت و قوم (منبع: همان، 325).
اُلوس[=مغولي]=اُلوس بهمعناي: تابعانِ يك فرمانروا، ائتلافي از چند قبيله گوناگون، ملت، خلق، كشور، سرزمين، امپراتوري، سلسلهِ پادشاهي است. اين همه مفاهيم واژه «اُلوس» در زبانِ مغولي است(منبع: جامع التواريخ / ص2296).
*يَخشي[=yāxşi]=[=هزارگي]=جزءِ اول نام دو قريه در هزارستان/غزني/جاغوري: يَخشيبالا و يَخشيپايين.
يَخشي[=تركي]=خوب و نيكو(منبع: سنگلاخ، ص255).
ياخشي[=تركي]=خوب(منبع: خودآموز و مكالمات روزمره زبان تركي آذربايجاني، ص165).
يَخشي[=تركي]=جزءِ اول نام يكي از رؤسايِ خاندان قراماني(=افشار- تركمن) كه در آناتولي و همعصر آخرين ايلخانان مغول ميزيستند: يخشي بيگِ قراماني( منبع: جامع التواريخ/ ص2248).
ياكشي[=تركي باشغردي]=خوب ونيكو(منبع: فرهنگ نامهاب تركي، ص233).
جاكشي[=تركي قرغيزي]=خوب و نيكو.
*يشيل/اِِشيل[=yeşil]=[=هزارگي]=رنگِ سبز(=ضربالمثل: شيرينجانم لاته[=پارچه]مور[=مهر؟]موكونه....به دم چشم شيخاگور*[=به طرف چپ نگاه كردن]موكونه...تار سياه و سرخ و زرد و اِشيل....بَلِه پارچه سفيد، كيلكور[=بالا و پايين]موكونه!). "شيخاگور" يك كلمهء پشتو است.
ياشيل[=تركي]=رنگِ سبز(منبع: سنگلاخ، ص258).
يئشيل يورت[=تركي آناطولي]=سرزمينِ سبز، نام قصبهاي در ولايتِ توكاتِ آناطولي(منبع: فرهنگ نامهاي تركي، ص228).
يئشيلياپراك[=تركي آناطولي]=برگِ سبز(منبع: همان).
يَشيلچَه[=تركي تاتاري]=سبزه و چمنزار(منبع: همان، ص236).
يشيلسَه[=تركي باشغردي]=سبزه و چمنزار(منبع: همان).
ادامه در پُستِ بعدي
Geen opmerkingen:
Een reactie posten